تبیان، دستیار زندگی
نگاهی به دفتر شعر از من فقط النگویی می ماند سروده ی فرزانه ی قوامی
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

میراث من، تنها یک النگو


نگاهی به دفتر شعر از من فقط النگویی می ماند سروده ی فرزانه ی قوامی


از من فقط النگویی می ماند

هر قدر که بخواهی هنرت به فضایی فارغ از جنسیت ها برسد باز هم مشخص می شود که  مثلا این نقاشی کار یک زن است یا یک مرد . یا مثلا فلان شعر ، را مردی سروده یا حاصل احساساتی زنانه است. این مفهوم به این معنی نیست که شعر یک مرد در وصف های عاشقانه اش خطاب به زنی مشخص می شود ویا یک زن در مسیر برگشت این توصیف چون یک مرد را به عنوان تکیه گاه انتخاب می کند پس جنسیت خودش را هم به نوعی سرریز در شعر کرده است . شاید هم ناز های یک شاعر در شعرش نماد زنانگی سراینده باشد و شاید ناز کشیدن شاعر ، مرد بودن شاعر را نشان دهد. اما همه ی این مفاهیم در جایی است که صفات برجسته ی زنانگی و مرد  بودن در عشقی خود را شکل دهد وگرنه اگر شاعری ، شعری آیینی بسراید، چطور جنسیت شاعرش را می توان تشخیص داد؟ در شعرهای مربوط به حوزه ادبیات مقاومت و پایداری این حس روان شناسانه ی مونث یا مذکر بودن چگونه به مخاطب شعر منتقل می شود؟

در شعر پروین که شاخصه های اجتماعی آن از بیان دغدغه های شخصی بیشتر است، این نمود بیرونی جنسیت شاعر در جنسیت شعر هم رسوخ می کند یا نه ؟  ویا اصلا اهمیت جنسیت شعر در یک نقد ادبی چیست؟ چرا بازتاب جنسیت شاعر در شعرش ، موثر در سطح بندی یک شعر می شود؟

این ها همه سوالاتی است که شاید به فرصت دیگری برای بررسی نیاز داشته باشد . اما حسی ترین پاسخ ( ونه احساساتی ترین پاسخ) ، در تشخیص جنسیت شعر به لحن یک شعر باز می گردد . منظور از لحن ، الزاما لحنی نیست که بازگو کننده ی درون مایه باشد . دقیقا مثل صدایی که از یک انسان می شنویم و همین  رنگ صدا ، نشانه ی جنسیت صاحب آن است .

در شعر های فرزانه ی قوامی بی آن که از نازهای مرسوم زنانه در شعر خبری باشد ، یا خطاب به مردی باشد که رویای تکیه گاه شاعر است ، این جنسیت مشخص می شود . حتی المان های مادرانه هم ، معرف این ویژگی جنسیتی نیست. می تواند این لطافت مادرانه در شعری بیاید که مردی آن را سروده باشد اما طراوت این مادرانگی فقط زمانی حس می شود که شاعر یک زن باشد .

دوست دارم از تپه های کنار بهشت

پابرهنه

بدوم تا گندم زار گناه های بی خودی

این جا ماره خواب دست و پای ندیده شان را می بینند

من تاوان سیب های نخورده ام

اهمیت زنانگی یک شعر به همان حس مادرانه یا لطافت دنیای عروسک ها ی عاری از خشونت و تفنگ بر نمی گردد . شعر های زنانه برای این مهم هستند ، که سال هاست مردان شعر گفته اند و زیاد گفته اند و در شعرهایشان مفهوم زن را در هر نقش فردی یا اجتماعی وصف کرده اند یا مورد خطاب قرار داده اند . اما این شخصیت شناسی مردانه معرف درست علایق و احساسات یک زن نیست و این کالبد شناسی جنسی از گفته ی یک زن بیشتر مورد استناد خواهد بود . حتی اگر به  مفهومی پرداخته شود که پیش از این یک دغد غه ی مردانه بوده است باز نشانه های قرائت جدید در پدیدار شناسی یک مفهوم قابل بررسی است

اهمیت زنانگی یک شعر به همان حس مادرانه یا لطافت دنیای عروسک ها ی عاری از خشونت و تفنگ بر نمی گردد . شعر های زنانه برای این مهم هستند ، که سال هاست مردان شعر گفته اند و زیاد گفته اند و در شعرهایشان مفهوم زن را در هر نقش فردی یا اجتماعی وصف کرده اند یا مورد خطاب قرار داده اند . اما این شخصیت شناسی مردانه معرف درست علایق و احساسات یک زن نیست و این کالبد شناسی جنسی از گفته ی یک زن بیشتر مورد استناد خواهد بود . حتی اگر به مفهومی پرداخته شود که پیش از این یک دغد غه ی مردانه بوده است باز نشانه های قرائت جدید در پدیدار شناسی یک مفهوم قابل بررسی است

خبرهای داغی از آسمان می آورند

روزنامه ها معتقدند

کسی  از دشت های مجنون زده برنگشته است

لیلا

تا خود صبح مست

برای پلاک های نقره ای  وان یکاد  می خواند

فوت می کند

فوت می کند

این همه بیابان برای پاهایم کم است

قرار نبود آخر قصه را عوض کنی

خودت گفتی هر که دیوانه تر است بیشتر می ماند

بیشتر مانده ام تا برای استخوان هایت برقصم

روزنامه ها معتقدند

تابوت های سه رنگ ، یعنی تو

و پلاک های نقره ای

یعنی دیگر کسی از دشت های مجنون زده بر نمی گردد

گاهی خواندن شعر یا شعر هایی از کسی که خیلی در لابلای  صفحات ادبی روز نا مه ها و مجلات آفتابیش نکرده اند ، لذت ادبی سال های اول انس با شعر را دارد . بی آن که در گیر اسم ها باشی از شعر لذت می بری .  هر چند که  شاید قوام ادبی شعر ی که می خوانی ، با آن چه دردرس های عناصر زیبایی سخن آموخته ای فاصله داشته باشد ، اما دست کم مخاطب شعر ها می شوی . احساس می کنی ، در کشف دنیای دیگری ، بازهم بازیگوشی های نوجوانی پا گرفته اند

چه فایده دار این همه آینه

که صبح هایم را به فلسفیدن وا می دارد

باز تو آمده ای

چه  می پرسی؟

از من سراغ زنی را می گیری

که موهایش را به آب داد

وبا  صدف های خالی به خانه برگشت

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان