تبیان، دستیار زندگی
نازپرورده نبودن وجه مشترك نخبگان است چراکه شكست بال دوم پیروزی و موفقیت این افراد است، اما حمایت با نازپروردگی مغایرت دارد،چرا كه حتی جوجه عقاب نیز برای اوج گرفتن و عقاب شدن نیاز به حمایت مادر خود دارد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مهدیه محمدی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از نخبه پرانی تا بازیکن سالاری


نازپرورده نبودن وجه مشترك نخبگان است چراکه شكست بال دوم پیروزی و موفقیت این افراد است، اما حمایت با نازپروردگی مغایرت دارد،چرا كه حتی جوجه عقاب نیز برای اوج گرفتن و عقاب شدن نیاز به حمایت مادر خود دارد.

نخبه

میراث آلبرتا، اولین كلمه ای است كه برای نگارش متن با موضوع نخبه به ذهنم می رسد، مستندی كه در آن به مهاجرت نخبگان پرداخته شده و سوسن خانم تلخی بی پایانی است بر این مهاجرت....

اما القصه این که هر دوره به فراخور حال خود نخبگانی دارد، روزی فرزند آشپز باشی دربار می شود نخبه سیاسی و موسس دارالفنون مهد تربیت نخبگان ایرانی. روزی محمود حسابی می شود تنها شاگرد ایرانی انیشتین و یكی از برترین های فیزیك دنیا و روزی غلامحسین افشردی 22 ساله می شود نخبه میدان جنگ و جهاد و جوان ترین فرمانده روزهای دفاع در دهه 60.

با این حال نازپرورده نبودن وجه مشترك نخبگان است چراکه شكست بال دوم پیروزی و موفقیت این افراد است، اما حمایت با نازپروردگی مغایرت دارد،چرا كه حتی جوجه عقاب نیز برای اوج گرفتن و عقاب شدن نیاز به حمایت مادر خود دارد، استعداد، ایده و طرح های نخبگان ما نیز نیازمند حمایت است، هر كس به قدر وسع خویش خانواده، مراكز آموزشی و  مسئولین.

اما به نظر می رسد نخبگان حداقل تعدادی از آنها كه امیدواریم كم باشند، دل خوشی از مسئولین ندارند، و رقم قراردادهای ورزشكان بویژه آقایان فوتبالیست، این روزها شده مزید بر علت این دل ناخوشی ها.

اگر كمی انصاف داشته باشیم به نخبه ها و پژوهشگران حق می دهیم كه برای یك وام باید ساعات مفیدی كه صرف طرح و مطالعات خود كنند در بروكراسی اداری و كاغذ بازی ها هدر می رود و این را به ذهن تداعی می كند كه مسئولین به جای نخبه پروری نخبه پرانی می كنند.

خدا کند که در همه دانشگاه ها  اینطور نباشد، اما چیزی که بنده خود به چشم دیدم این بود که متاسفانه برخی از اساتید بیگاری هایی را از دانشجویان می کشند مبنی بر ترجمه کردن متون واین که سر آخر کتابی بیرون بیاید که سختی های اصلی آن بر عهده دانشجو بوده است و در این وسط چند نمره ناقابل می شود ،مزد این دانش پژوهان ساده است

اگر انصاف را قاضی كنیم می بینیم كه هدف افتخار آفرینی برای كشور است همچنین كه توسعه و‌آبادانی یك سرزمین در گرو دانش مردمان‌آن سرزمین است اما مسئولین با علم به این خواسته یا ناخواسته سدی می شوند در برابر تحقق استعدادهای نخبگان.

مهاجرت، یاس و سرخوردگی، بی اعتمادی به مسئولین بزرگترین معایب بی توجهی به نخبگان است كه تبعات بسیاری می تواند داشته باشد.

سیستم آموزشی كشور ما در تضعیف نخبه ها كارایی خاصی دارد 4 سال برای گرفتن یك مدرك كارشناسی در مسیر دانشگاه رفت و‌ آمد می كنی، دریغ از یك مقاله معتبر که  این مساله در علوم انسانی نمود بیشتری دارد و این مفهوم را می رساند كه محصلان علوم انسانی نخبه محسوب نمی شوند در حالی كه بر پایه نظریه تافلر دنیا درآینده ای نه چندان دور، بر مدار علوم انسانی خواهد گشت.

نخبه

در این نوشته  نمی توان به طور تمام قد از علوم  انسانی كه امروز برای اسلامی كردن آن بحث و بررسی است دفاع كرد.

اما به جد این موضوع مطرح است كه استادان ما در دانشگاه ها روی خوشی برای همكاری علمی به دانشجویان كارشناسی نشان نمی دهند و تنها آنها را مترجم و كمك ویراستار در تالیف كتابهایشان می بینند.

از این رو با وجود بی مهری مسئولین، بی توجهی اساتید نیز به نخبگان استفاده می شود در کنار مجوز مهاجرت به خارج از كشور و یا دلسردی نسبت به علم.

مدارس استعدادهای درخشان با آزمون استعدادها را گلچین می كنند، انجمن ها و بنیاد تشكیل می شوند و قوانین بسیار جالبی وضع می كنند اما دریغ از عمل چرا كه همه روی كاغذ است.

كمبود بودجه بزرگترین معضل پژوهش دانشگاهی

تحریم مواد و تجهیزات آزمایشگاهی، نوسانات ارزی، بوروكراسی اداری در خرید مواد، كمبود بودجه و اعتبار تخصیص یافته به پژوهش ها، در زمره بی توجهی به نخبگان قرار دارد با این كه مقام معظم رهبری عنایت ویژه ای به نخبگان دارند و هر سال در مراسمی صمیمانه با دقت و حوصله مثال زدنی و موشكافانه پای صحبت و درد دل پژوهشگران می نشیند و همواره بر خودكفایی علمی تاكید می كنند و توصیه ها و تاكیداتی نیز به وزار و مسئولین مربوطه ایراد می كنند.

تعریف اساتید ما از كار پژوهشی خلاصه می شود به یك تحقیق كپی محض از سایت ها و نهایت رونویسی از كتابها، دریغ از یك مقاله ی معتبر علمی...

میان ماه من تا ماه گردون.....

دلالی-فوتبال

از نخبه پروری تا بازیکن سالاری

در روز گار ما به لطف برخی از دوستان، ساق پای بازیکنان  مهم تر از سلول های خاکستری نخبه هایمان شده است.درست در هفته گذشته و همزمان با برگزاری المپیاد دانشجویان نخبه، پرونده نقل و انتقالات فوتبالیست ها در حال بسته شدن بود، اما این کجا و آن کجا...

این روزها اجر و قرب برخی بازیکنان و ورزشکاران و یک تار آن ها می ارزد به ده مقاله آی.اس.آی، اعتراض هم که می کنی می گویند مگر چند فوتبالیست در لالیگا داریم، شما معترضین اصلا می دانید که بازیکنان ایرانی نام کشور را درغربت زنده می کنند، منکر این مطلب نیستیم اما حداقل ای کاش بی حاشیه نام ایران را تداعی کنند، دلمان خون است ،اما چه کنیم که خون ورزشکاران این روزها رنگین تراز نخبه هایمان شده است.

من خود به چشم خویشتن دیدم که....

خدا کند که در همه دانشگاه ها  اینطور نباشد، اما چیزی که بنده خود به چشم دیدم این بود که متاسفانه برخی از اساتید بیگاری هایی را از دانشجویان می کشند مبنی بر ترجمه کردن متون واین که سر آخر کتابی بیرون بیاید که سختی های اصلی آن بر عهده دانشجو بوده است و در این وسط چند نمره ناقابل می شود ،مزد این دانش پژوهان ساده است.

اگر كمی انصاف داشته باشیم به نخبه ها و پژوهشگران حق می دهیم كه برای یك وام باید ساعات مفیدی كه صرف طرح و مطالعات خود كنند در بروكراسی اداری و كاغذ بازی ها هدر می رود و این را به ذهن تداعی می كند كه مسئولین به جای نخبه پروری نخبه پرانی می كنند

آن روی سکه علم درایران

علم در ایران را اگر بخواهیم بیشتر بررسی کنیم باید علاوه بر اقلیت و نخبگان به دانشجویان معمولی نیز اشاره کنیم:

پس از 12 سال طی کردن دوران دانش آموزی تازه آغاز راه و تجربه کردن  همه سختی ها است و اینجاست که تازه باید از بین تست ها آینده خود را انتخاب کنی، هر چند که این روزها دیگر کسی ازکنکور به عنوان غول یا کابوس دوران جوانی یاد نمی کند چرا که خدا برکت دهد دانشگاه ها و موسسات آموزشی که مثل قارچ بر سر راه دانش روییده اند و خدا حفظ کند رشته هایی که یک کامیون اسمشان را هم نمی کشد، مدیریت؟؟؟، مهندسی؟؟؟......

فوتبال

این روزها آخرین راهی که به عنوان پول درآوردن به فکر جوانها خطور می کند، درس خواندن و کسب علم است، این روزها دیگر استرس کنکور خنده دار است، حفظ کند خدا جیب پدر و دانشگاه آزاد ها و شبه آکسفورد ها را.....

همه این مسائل در حالی است که اگر 4سال دوران کارشناسی را تنگ آن 12سال اضافه کنیم تازه می شود لیسانسکی که ما حصل 8ترم رفت و آمد به دانشگاه است، دانشی که در جزوه های کپی شده باقی مانده وپس از فارغ التحصیلی خاک روی آن می نشیند به همین منظور می توان گفت که به درستی درونی نمی شود.

در آخر، باید گفت که وضعیت علم در ایران به ویژه علوم انسانی، نیاز به حمایت ها وبرنامه ریزی های بیشتری داردو نباید دست گذاشت روی دست و باد در غبغب انداخت که روزی در این رشته چه بودیم و چه بودیم و در نهایت بگوییم منم آنم که رستم بود پهلوان......

خلاصه تاوقتیکه پنجره جمعیتی کشورباز است و جوان داریم باید یه فکرآینده باشیم وگرنه غافل شویم ما می مانیم و نوش دارویی و عمری که رفته......

مهدیه محمدی

بخش اجتماعی تبیان