تبیان، دستیار زندگی
شعر نیمایی راه خودش را با آرامش و بدون هیاهو ادامه داده و می دهد. نمی دانم چرا فکر می کنید دچار افت مضمون شده است. شاعر در روند زنده گی فردی و اجتماعی اش همیشه با بحران ها درگیر است. زنده گی هم سرشار است از مضامین و موضوعات تازه و بکر و یا تکراری. هنر شاع
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ژست های کافه گلاسه ای

شعر نیمایی، شعر مطفاوط، شعر ویران گر و...

گفتگو با محمدعلی شاکری یکتا


شعر نیمایی راه خودش را با آرامش و بدون هیاهو ادامه داده و می دهد. نمی دانم چرا فکر می کنید دچار افت مضمون شده است. شاعر در روند زنده گی فردی و اجتماعی اش همیشه با بحران ها درگیر است. زنده گی هم سرشار است از مضامین و موضوعات تازه و بکر و یا تکراری. هنر شاعری بیان آن هاست.


محمدعلی شاکری یکتا

محمدعلی شاکری یکتا خودش را چنین معرفی می کند: سال 1326 در تهران متولد شدم ولی دوران کودکی ام را تا سال 1349 در شهر قم گذراندم دیپلم ادبی را در سال 1347 از دبیرستان حکیم نظامی این شهر گرفتم و دو سال بعد وارد دانشگاه تهران شدم  و در 1354 در رشته ی ادبیات فارسی از شر قیل و قال درس و کلاس خلاص شدم. اولین کتاب شعرم را در 1353 چاپ کردم که البته چندین صفحه ی آن با تیغ سانسورچی های آن روزگار روبرو شد. برای همین بسنده کردم به چاپ شعرهایم در برخی از نشریات. تا سال 1368 که آن هم با انگیزه یادمان عزیزی که شهید شده دومین مجموعه ی شعرم را با نام «بی پرده ساز می زند عاشق» چاپ کردم. سرتان را درد نیاورم سومی را که به واقع دو مجموعه در یک مجلد بود با عنوان «بادبان و دریا را باد برده است» در 1379 با همت خانم نوذری مدیر انتشارات کتاب نادر و یاری دوست فاضلم جناب کامیار عابدی منتشر کردم. دو کتاب دیگر هم دارم که شعر نیستند. یکی با عنوان «آسمانی تر از نام خورشید» که زندگی نامه و بررسی شعر زنده یاد فریدون مشیری است که نشر ثالث چاپ کرد و به چاپ دوم رسید. دیگری کتابی است که برای نوجوانان و جوانان با عنوان «خداوندگار کوچک» که تاریخچه یی از زندگی مولانا جلال الدین بلخی و شرح 25 غزل دیوان شمس است که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ کرد.این کتاب هم به چپ دوم رسید و در سال 1386 در ششمین جشنواره ی کتاب های آموزشی رشد به مناسبت سال مولانا از سوی دفتر انتشارات کمک آموزشی به عنوان کتاب گزیده شناخته شد. مقاله های بسیاری هم در نشریات ادبی نوشته ام و ... .

- شما از طرفداران شعر نیمایی هستید. آیا در تجربه هایتان به شکل های متفاوت (مطفاوط) هم روی آورده اید؟

گرایش من به شعر نیمایی دلیلی بر مخالفتم با شعر سپید شاملویی نیست. برعکس بسیاری از کارهایم در قالب همین شعر سپید است. آن چه برایم قابل قبول نیست این ادا و اصول هایی است که گاه به طرز خنده داری اسف انگیزند!. بزرگ نمایی بازی های کلامی و تخریب زبان اند. ژست های کافه گلاسه ای هستند. و گرنه چه کسی می تواند خط بطلان روی آثار شاعرانی بکشد که تفکری انسانی و احترام برانگیز پس پشت آثارشان موج می زند. از دیگر سو تعصب ها و خشک اندیشی های کسانی که هر گونه انحراف از قوانین عروض نیمایی یا کلاسیک را کفر می پندارند و چنان در پیله ی وزن و قافیه گرفتارند که نمی شود طرفشان رفت نیز به همان اندازه ناپسند می نماید و این بار این ها به طرز اسف انگیزی خنده دارند! دکتر زرین کوب که روحش شاد باد همیشه به ما می گفت: خودتان و شعرتان را محدود نکنید ولی حد اعتدال را نگه دارید. امروزه بعد از سپری شدن عمری در باور من جا افتاده است که هر کسی آزاد و مختار است دست به تجربه های تازه بزند ولی نه به بهای زیر پا گذاشتن ارزش های فرهنگی و ادبی مردم خودش. و نه به بهای زیر و زبر کردن فرهنگی که ادبیاتش آینه ی تمام نمای عشق و خردورزی و روح تفاهم و اعتدال انسان هاست. به هر حال چند سالی است که نیمایی تر شده ام. ولی در کارهای تازه ام اوزانی جا افتاده اند که به نثر نزدیک ترند اما از قالب های نیمایی بیرون نیستند. به قول معروف رشته ای بر گردنم افکنده دوست/ می برد جایی که خاطرخواه اوست. دنیا را چه دیدی؟ شاید روزی دوباره سپید بشوم.

عده ای هستند که فراتر از زمان خود حرکت می کنند و تلاش های فردی شان فراتر از بسیاری دارو دسته ها به حرکت های اجتماعی یا فرهنگی یاری می رساند. اینان «پایه گذار» اند حتی اگر در کارشان عیب و نقصی هم باشد به دلیل شجاعت و عمل گرایی شان احترام برانگیزند.

اگر بخواهیم شعر ایران را در یک نگاه «خیلی خیلی کلی» به شعر کلاسیک- دوره ی بازگشت- نیمایی و نو تقسیم کنیم ضرورت های اجتماعی پدید آمدن سبک نیمایی از نظر چه بود؟

در باره ی ضرورت های اجتماعی و ادبیات حرف بسیار است و نمی شود با چند سطر موضوع را درز گرفت. ولی در یک نگاه جواب روشن است. هر جنبشی، اعم از فرهنگی و غیر فرهنگی پیش زمینه های اجتماعی خاص خود را دارد. هیچ حرکتی خلق الساعه ی اتفاق نمی افتد. فقط گاهی نیروی محرکه اش در افکار و اندیشه های یک یا چند نفر شکل می گیرد. همان طور که در عرصه ی شعر ما رودکی سمرقندی و پیشگامان شعر فارسی بنیاد سخن سرایی فارسی را پی افکندند یا فردوسی با سرودن شاهنامه به تثبیت و حتی گسترش زبان فارسی کمک کرد و به کوری چشم دشمنانش هنوز هم سرحلقه ی افتخارات ما ایرانی هاست. نمونه ها بسیارند. درباره ی شعر نو و کار برجسته ی نیما هم که نیازی به تکرار مکررات نیست.

علی رغم سماجت ها و یکدنده گی های سنت گرایان، زمینه های شکل گیری شعر نو هم مثل موسیقی و نقاشی و بسیار پدیده های تازه اجتناب ناپذیر بود. این ضرورت را نیما تحقق بخشید.

شعر نوعی تلاش فردی است که شاعر در طول زندگی اش به آن مشغول است. آیا صرفا این شرایط اجتماعی و ضرورت های آن است که سرنوشت شعر و شاعر را رقم می زند؟

عده ای هستند که فراتر از زمان خود حرکت می کنند و تلاش های فردی شان فراتر از بسیاری دارو دسته ها به حرکت های اجتماعی یا فرهنگی یاری می رساند. اینان «پایه گذار» اند حتی اگر در کارشان عیب و نقصی هم باشد به دلیل شجاعت و عمل گرایی شان احترام برانگیزند. و تالیان واقعی کسانی هستند که ستون ها و سقف ها را بر این بنیادها می گذارند. نیما یوشیج هم از این دسته بود و این اقبال را داشت که تالیانش آدم های بزرگی بودند. البته تالی فاسد هم همه جا هست.

نیما

آیا معتقدید بعد از سال های دهه ی چهل شعر نیمایی نیز مثل شعر کلاسیک دوره ی بازگشت داشته و مثل آن دوره دچار افت مضمونی شده؟

نه. اصلاً چنین اعتقادی ندارم. شعر نیمایی راه خودش را با آرامش و بدون هیاهو ادامه داده و می دهد. نمی دانم چرا فکر می کنید دچار افت مضمون شده است. شاعر در روند زنده گی فردی و اجتماعی اش همیشه با بحران ها درگیر است. زنده گی هم سرشار است از مضامین و موضوعات تازه و بکر و یا تکراری. هنر شاعری بیان آن هاست. این که شعر سپید و سبک های بردمیده از آن در این دو دهه همه گیر شده است دلیل بر این نیست که شعر نیمایی کم آورده. گذشته از این ها نباید نقش ژورنالیسم را هم نادیده گرفت و مخصوصا در دهه ی هفتاد که موجی تازه از سبک سازی ها پیدا شدند.

ژورنالیسم در این جا چه نقشی داشت؟

بروید آرشیو  نشریات دهه ی هفتاد را و حتی دهه ی هشتاد را ورق بزنید. صفحات ادبی شان پر است از کار نوآمده گانی که بسیارشان مدعی بودند. حتی کار را به جایی رسانده بودند که خط بطلان روی شاملو و اخوان و فروغ و نیما و فراتر از اینان روی میراث های کهن ادبی و فرهنگی می کشیدند. کافی بود برای مثال از مولوی حرف بزنی فورا می شنیدی «دوره اش گذشته» از اخوان و سپهری هم می گفتی همین را می شنیدی. بعد که می پرسیدی خب! حالا دوره ی چیست؟ برایت یک سری اسم قطار می کردند. شعر پلی فونیک. شعر مطفاوط! شعر توگراف. شعر دیجیتال. شعر خواندیدنی و... و... بودن این ها اشکالی ندارد، اما ادعاهای پشت این حرکات است که اشکال آفرین است. سی و دو سال از انقلاب گذشت تا بالاخره همین سال پیش برای نخستین بار اولین جشنواره ی شعر نیمایی برگزار شد و در آن فقط نیمایی سراها حضور یافتند (منظورم نخستین جشنواره ی شعر نیمایی ققنوس است که به همت انجمن شاعران ایران و در آبان ماه در خانه هنرمندان برگزار شد). و برای من جالب بود حتی یک نفر از این همه شاعر خوب و متوسط و بد که اگر آمار بگیرید شاید دو تا استادیوم سرپوشیده را پر می کنند در این جشنواره دیده نشدند که نشدند. ولی جای خوشحالی است آنان که آمدند با عشق و اشتیاق آمدند. با این همه بغض و کینه باز هم شما می پرسید شعر نیمایی دچار افت مضمون شده یا نه؟

ولی شعر دهه ی هفتاد را در این سی ساله از مهم ترین دوره های شعر معاصر می دانند.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: آزما( شماره 87)- حوریه اسماعیل زاده، رودکی