تبیان، دستیار زندگی
تا از گناه استغفار نکنیم و صفحه دل را از زنگار ن شستشو ندهیم، هرگز نمى توانیم از وسوسه هاى نفس دور بمانیم و به مقام قرب او نایل شویم .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باورهای پر بار


تا از گناه استغفار نکنیم و صفحه دل را از زنگار آن شستشو ندهیم، هرگز نمى توانیم از وسوسه هاى نفس دور بمانیم و به مقام قرب او نایل شویم .


استغفار

امام (علیه السلام) در بخش اوّل خطبه114نهج البلاغه به نکات مهمى در زمینه حمد و ثناى الهى و استعانت از ذات پاک او و استغفار در برابر گناهان، اشاره مى فرماید.

نخست مى گوید : «ستایش مخصوص خداوندى است که حمد را به نعمت و نعمت را به شکر پیوند داد» (الْحَمْدُ للهِ الوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَالنِّعَمَ بِالشُّکْرِ).

قرین بودن حمد به نعمت از این جاست که حمد و سپاس او، انسان را لایق نعمت هایش مى سازد و این حمد سبب برخوردارى بندگان از نعمت او مى گردد. همچنین رابطه نعمت با شکر از این جهت است که نعمت سبب شکرگزارى است چرا که بندگان در برابر هر نعمتى موظف به شکرگزارى هستند و بر هر نعمتى، شکرى واجب است (در واقع حمد سبب تکوینى نعمت ها و نعمت ها سبب تشریعى شکرگزارى مى باشد).

گواه این معنا چیزى است که در خطبه 157 آمده مى فرماید : «الْحَمْدُ للهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِکْرِهِ، وَسَبَبَاً لِلْمَزِیدِ مِنْ فَضْلِهِ؛ ستایش مخصوص خداوندى است که حمد را کلید ذکر خود قرار داده و آن را سبب فزونى فضل و رحمتش ساخته است».

البتّه دو جمله بالا تفسیرهاى دیگرى از نظر تفاوت علت و معلول ها مى تواند داشته باشد ولى آنچه در بالا آمد از همه مناسبتر است.

در دوّمین نکته، مى فرماید : «ما او را بر نعمت هایش ستایش مى کنیم آن گونه که بر بلاهایش» (نَحْمَدُهُ عَلَى آلاَئِهِ، کَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلاَئِهِ).

حمد و سپاس او، انسان را لایق نعمت هایش مى سازد و این حمد سبب برخوردارى بندگان از نعمت او مى گردد. همچنین رابطه نعمت با شکر از این جهت است که نعمت سبب شکرگزارى است چرا که بندگان در برابر هر نعمتى موظف به شکرگزارى هستند و بر هر نعمتى، شکرى واجب است

گاه بلاها سبب بیدارى و بازگشت به سوى خدا و ترک معاصى است و گاه ظاهراً بلا است ولى در باطن، نعمت است و ما تشخیص نمى دهیم. گاه کفار گناهان است و گاهى سبب شناخت قدر نعمت هاست چرا که تا انسان نعمتى را از دست ندهد و به مصیبتى گرفتار نشود ارزش نعمت ها را نمى شناسد و گر نه خداوند حیکم على الاطلاق بى جهت کسى را گرفتار بلایى نمى کند پس بلاى او هم رحمت است و درد او درمان.

در سوّمین نکته، مى فرماید : «از او در برابر این نفوس سُست وتنبل که در انجام اوامرش کُندى مى کنند و در ارتکاب نواهیش سرعت دارند یارى مى طلبیم !» (وَنَسْتَعِینُهُ عَلَى هذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِ(1) عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ، السِّرَاعِ إلَى مَا نُهِیَتْ عَنْهُ).

اشاره به این که نفوس انسانى تا به مرحله کمال نفس مطمئنه نرسد در انجام اوامر الهى سُستى مى کند و در ارتکاب گناهانى که با غرایز حیوانى سازگار است، شتاب مى گیرد و تا کمک و یارى پروردگار نباشد گذشتن از مرحله نفس امّاره و رسیدن به مرحله لوامه و عبور از آن و وصول به نفس مطمئنه کارى بس دشوار است.

در چهارمین نکته، مى فرماید : «از گناهانى که علم او به آنها احاطه دارد و کتاب او (نامه اعمال ما) آنها را شماره کرده آمرزش مى طلبیم، همان علمى که در هیچ مورد قصورى ندارد و کتابى که چیزى را فروگذار نمى کند» (وَنَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ، وَأَحْصَاهُ کِتَابُهُ : عِلْمٌ غَیْرُ قَاصِر، وَکِتَابٌ غَیْرُ مُغَادِر(2) ).

وسوسه

اشاره به این که تا از گناه استغفار نکنیم و صفحه دل را از زنگار آن شستشو ندهیم، هرگز نمى توانیم از وسوسه هاى نفس دور بمانیم و به مقام قرب او نایل شویم و به آن مرحله از ایمان که در جمله هاى آینده مى آید، برسیم، در واقع استغفار هم تکمیلى است براى بحث گذشته و هم مقدمه اى است براى بحث آینده.

و در پنجمین نکته، در واقع به سراغ نتیجه نهایى این بحث رفته ومى فرماید : «ما به او ایمان داریم همچون کسى که اسرار نهانى را با چشم مشاهده مى کند، و در کنار آنچه وعده داده شده (از معاد و رستاخیز) ایستاده و آگاهى دارد، ایمانى که اخلاص آن، شرک را نفى مى کند و یقین آن، شک و تردید را مى زداید» (وَنُۆْمِنُ بِهِ إیمَانَ مَنْ عَایَنَ الْغُیُوبَ، وَوَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ، إیماناً نَفَى إخْلاَصُهُ الشِّرْکَ، وَیَقِینُهُ الشَّکَّ).

اشاره به این که هنگامى که حمد و ستایش الهى با شکرِ نعمت ها آمیخته شد و انسان از بوته آزمایش ها سالم به درآمد از وسوسه هاى نفس برکنار ماند، و هوس ها را تحت کنترل درآورده، و از لغزش هاى خود به طور کامل استغفار نمود، مى تواند به مرحله کمال ایمان برسد، ایمانى در سر حدّ شهود، گویى خدا را با چشم دل مى بیند و بهشت و دوزخ و پاداش هاى نیکوکاران وکیفرهاى بدکاران را مشاهده مى کند ایمانى خالص از هرگونه شائبه شرک، و یقینى پاک از آلودگى به شک.

آرى یقین مراتبى دارد : مرتبه اوّل، مرحله اى است که انسان از طریق استدلال به آن راه مى یابد و آن را عِلْمُ الْیَقین مى گویند.

مرحله دوّم، آن است که انسان از طریق شهود به آن مى رسد گویى از دور با چشم خود انوار الهى را مشاهده مى کند و صحنه هاى قیامت را مى بیند و آن را عَیْنُ الْیَقین مى گویند.

مرحله سوّم، که مرحله نهایى است آن است که گویى نزدیک مى شود و همه چیز را لمس مى کند، انوار الهى اطراف او را احاطه مى نماید و نسیم روح بخش بهشتى، روح او را نوازش مى کند و آتش سوزان دوزخ بر تنش اثر مى گذارد و آن را حَقُّ الْیَقِیْن مى نامند، بنابراین منظور از جمله «عَایَنَ» و «وَقَفَ» همان مرحله نهایى ایمان و یقین است که انسان بالمعاینه و از نزدیک به مقام شهود مى رسد و در کنار آن قرار مى گیرد.

گاه بلاها سبب بیدارى و بازگشت به سوى خدا و ترک معاصى است و گاه ظاهراً بلا است ولى در باطن، نعمت است و ما تشخیص نمى دهیم. گاه کفار گناهان است و گاهى سبب شناخت قدر نعمت هاست چرا که تا انسان نعمتى را از دست ندهد و به مصیبتى گرفتار نشود ارزش نعمت ها را نمى شناسد و گر نه خداوند حیکم على الاطلاق بى جهت کسى را گرفتار بلایى نمى کند پس بلاى او هم رحمت است و درد او درمان

و سرانجام امام (علیه السلام) به سراغ شهادت بر توحید و نبوت مى رود و این بخش از خطبه را با آن پایان مى دهد، مى فرماید : «شهادت مى دهیم که معبودى جز خداوند نیست، یگانه است و همتایى ندارد ومحمّد (صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست، شهادتى که سخن را بالا مى برد و عمل را به پیشگاه خدا و مرحله قبول مى رساند، شهادتى که در هر میزانى گذاشته شود سبک نخواهد بود و از هر میزانى بر گرفته شود سنگین نمى گردد» (وَنَشْهَدُ أَنْ لاَ إلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، شَهَادَتَیْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ، وَتَرْفَعَانِ الْعَمَلَ. لاَ یَخِفُّ مِیزَانٌ تُوضَعَانِ فِیهِ، وَلاَ یَثْقُلُ مِیزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ).

اشاره به این که اگر شهادت بر توحید و نبوّت از درون جان برخیزد و آثار آن در گفتار و عمل ظاهر شود آن چنان پاک و خالص مى گردد که سنگین ترین وزنه ها را در میزان اعمال در قیامت تشکیل مى دهد که اگر آن در ترازوى عمل باشد چیزى کم ندارد و اگر نباشد هر چه در آن بگذارند وزنى نخواهد داشت.از این تعبیر به خوبى روشن مى شود که شهادت بر توحید و نبوّت آن گاه کار ساز است که آثار آن در گفتار و رفتار انسان کاملاً نمایان گردد و همه در مسیر آن قرار گیرد.

در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که خداوند به «موسى بن عمران  (علیه السلام)» فرمود : «اى موسى لَوْ أَنَّ السَّمواتِ وَعَامِرِیْهِنَّ عِنْدِی، وَاْلاَْرَضِینَ السَّبْعَ فِی کَفَّة وَلا إلهَ إلاّ اللهُ فِی کَفَّة، مَالَتْ بِهِنّ لا اِلهَ إلاّ اللهُ; اگر آسمانها و اهل آسمانها و زمینهاى هفتگانه را در یک کفّه ترازو قرار دهند، و لاَ إلهَ إلاّ اللهُ را در یک کفّه دیگر، کفّه «لاَ إلهَ إلاّ اللهُ» سنگینى خواهد کرد»(3).

بدیهى است که منظور از سنجش و ترازو در این جا سنجش وزنى و ترازوهاى مربوط به آن نیست بلکه منظور سنجش ارزشى است با معیارهاى عقلى و معنوى.

پی نوشت ها :

1 . «بطاء» جمع «بطیئه» به معنى کند و غیر سریع است.

2. «مغادر» از مادّه «غدر» به معنى ترک گفتن چیزى است به همین جهت کسى که عهد و پیمان خود را بشکند و ترک کند مى گویند غدر کرده است و به گودالهاى آب «غدیر» مى گویند به خاطر آن که مقدارى از آب باران در آن جا ترک و رها شده است.

3. «ثواب الأعمال» (بنا به نقل شرح نهج البلاغه خویى جلد 8 ، صفحه 57)، این حدیث نخستین حدیثى است که در کتاب «ثواب الأعمال» آمده است.

بخش نهج البلاغه تبیان


منبع : سایت آیت الله مکارم شیرازی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.