جوجه کبابهایی با طعم گناه
به [پاس] دوستیِ [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک میدادند. ما برای خشنودی خداست که به شما میخورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم.» (الإنسان : 9-8)
روزگار سختی داشتیم و به سختی روزهای زندگی ما سپری میشد. کم پیش میآمد که سه وعده غذا بخوریم و کمتر پیش میآمد که در وعده ای سیر شویم و دیگر میلی به غذا نداشته باشیم.
به این وضعیت کم کم عادت کرده بودیم اما پدر و مادر برایشان واقعاً سخت بود که ما با این وضع زندگی کنیم و مثل بقیه نباشیم. برایشان سخت بود که ماهها بگذرد و نتوانند لباسی نو برای ما بخرند. برایشان دشوار بود که روزها شب شود و ما حتی یک شب را با شکم سیر سر بر بالشت نگذاریم.
برای ما بیشتر از تحمل گرسنگی و تشنگی مشاهده وضعیت پدر و مادرمان بود که چه طور از خجالت و ناراحتی روز به روز آب میشدند و روز به روز شکسته تر میشدند. با اینکه مادرم سنی نداشت ولی چهرهاش مانند پیرزنها شده بود و روز به روز هم شکسته تر و خمیده تر میشد. اما با وضعیتی که داشتیم مادرمان همیشه به ما یاد داده بود که هرچه داشتیم با دیگران تقسیم کنیم و از همان دوران کودکی این آیه از قرآن را به ما یاد داده بود و ما آن را حفظ کرده بودیم که :
وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً : و به [پاس] دوستیِ [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک میدادند. ما برای خشنودی خداست که به شما میخورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم.»(الإنسان : 9-8)
روزها میگذشت و سالها سپری میشد تا اینکه بعد از مدتی متوجه رفتار مشکوک مادرم شدم که هر از چند گاهی درب تمام پنجره های خانه را میبست و به هیچ کدام از ما اجازه نمیداد که برای یکی دو ساعتی از خانه خارج شویم.
برایمان جای سۆال بود که چرا مادر در این روزهای گرم تابستان درب تمام پنجرهها را میبندد و به ما اجازه نمیدهد که بیرون از خانه بازی کنیم و این مسئله بارها و بارها تکرار میشد و هر وقت که از او میپرسیدیم که چرا این کار را میکند با لبخندی که همیشه بر روی لبهایش بود جواب سر بالا میداد و ما را به نحوی دست به سر میکرد.
تا یک روز دقیقاً در همان روزی که مادر همه درب و پنجره های خانه را میبست او در خانه نبود و ما بعد از مدتها مشتاقانه در انتظار رسیدن به جواب سۆالمان بودیم که چرا مادر این کار را انجام میدهد. همه دربها و پنجرهها باز بود که ناگهان بوی عجیبی همه خانه را فرا گرفت کمی که دقت کردیم متوجه شدیم که بوی کباب خانه همسایه است که چگونه با سرعت وارد فضای خانه میشود.
برادر کوچکم با شنیدن بوی کباب شروع به گریه کردن کرد و من هم که تازه متوجه شده بودم که راز بسته نگاه داشتن درب و پنجرهها از رف مادر چه بوده ناخواسته اشک در چشمانم حلقه زد.
در همین حال بود که مادر وارد خانه شد و در حالی که از باز بودن درب و پنجرهها حسابی آشفته شده بود با دیدن گریه من و برادرم خودش نیز شروع به گریه کردن کرد. آری مادرم برای اینکه ما بوی کباب همسایه را که هفته ای یک بار در حیاط خانهشان آن را درست میکردند و بوی آن تمام محله را فرا میگرفت نشنویم در همان ساعت مشخص همه درب و پنجرهها را میبست که نگذارد از طرفی بوی کباب به داخل خانه ما بیاید و از طرفی دیگر صدای فقر و نداری ما به خانه آنها برود.
این داستان و حکایتی تلخ اما واقعی است که کم و بیش در اطراف خود شاهد آن هستیم و شاید خود ما هم ناخواسته بارها و بارها آن را تکرار کردهایم. داستان تلخی که امروزه در روز های تعطیل در فضای پارکها و میهمانیها نظاره گر آن هستیم و افراد با بی تفاوتی به همه افراد و فقط و فقط برای اینکه به مراد شکم خود برسند آنرا انجام میدهند بی آنکه توجهی به اطراف داشته باشند که نکند کسی ما را ببیند و بوی غذای ما را حس کند و توانایی خرید و تهیه این غذا را نداشته باشد.
مگر نه اینکه در آموزه های دینی ما سفارشات زیادی بر این مسئله شده و وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این زمینه فرمودهاند که:
(چون میوه ای خریدی مقداری به همسایهات هدیه کنی و در غیر این صورت آن را پنهانی به منزل ببری. فرزندت را در حالی که میوه میخورد به بیرون از خانه نفرست که مبادا بچه همسایه آزرده شود و نیز بوی غذای تو، وی را ناراحت ننماید ، امکان دارد آن را نتواند تهیه کند مگر این که مقداری برایش بفرستی. (مستدرک الوسایل، ج 2، ص 79)
ممکن است پرسیده شود که چون در محله ما و همسایگی ما عده ای فقیر زندگی میکنند دیگر ما حق نداریم لب به این نوع از غذاها بزنیم این همان سۆالی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جواب آن را به ابوذر غفاری دادند و او را توصیه کردند که اگر غذایی طبخ کردی آن را چنان افزایش بده که بتوانی همسایهات را از آن برخوردار سازی
چرا عده ای فقط و فقط به بهانه اینکه چند ساعتی شکم خود و خانواده خود را این غذاها که بویشان تا ده خانه آن طرف تر میرود سیر کنند لرزه بر شکمهای کسانی میاندازند که مدتهاست طعم سیری را به خود ندیده است مگر نه اینکه در روایات ما بر این مسئله تاکید شده که افراد بی توجه به آن را از دایره مسلمانی خارج میداند چنانچه نقل میکنند که :
عبداللّه بن عباس بر عبداللّه بن زبیر وارد گردید، فرزند زبیر خطاب به وی گفت: آیا مرا به دنائت و بخل نسبت میدهی؟ او پاسخ داد: آری. زیرا رسول اکرم صلی الله علیه وآله میفرمود: از دایره مسلمین بیرون است کسی که فقط شکم خود را سیر کند ولی همسایهاش در گرسنگی به سر برد. (تتمة المنتهی، محدث قمی، ص 51)
جوجه کبابهایی که اگر کمی به آن دقت کنیم و طعم واقعی آن را بچشیم مزه ای جز گناه و معصیت و گریه و اشک (فرزندانی که والدین آنها توانایی خرید آن را ندارند) نمیدهد.
ممکن است پرسیده شود که چون در محله ما و همسایگی ما عده ای فقیر زندگی میکنند دیگر ما حق نداریم لب به این نوع از غذاها بزنیم این همان سۆالی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جواب آن را به ابوذر غفاری دادند و او را توصیه کردند که:
اگر غذایی طبخ کردی آن را چنان افزایش بده که بتوانی همسایهات را از آن برخوردار سازی .(المحجة البیضاء، ج 3، ص 425)
امید است که به این مسائل در ظاهر کوچک اما در واقع بزرگ و مهم توجه بیشتری داشته باشیم و برای لذتی کوتاه و رفتنی که از خوردن و آشامیدن این نوع از غذاها نصیب ما میشود زندگی را برای عده ای از این سختتر نکنیم و همیشه به فکر نیازمندان باشیم.
امین ادریسی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان