تبیان، دستیار زندگی
در ماه ذیحجه سال 132 هجری با کشته شدن محمد بن مروان، دوران حکومت ظالمانه هشتاد و چهارساله بنی امیه بر چیده شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وصف حال صاحب جود و کرم



در ماه ذيحجه سال 132 هجري با کشته شدن محمد بن مروان، دوران حکومت ظالمانه هشتاد و چهارساله بني اميه بر چيده شد.

بني اميه در طي سالهاي خلافت غاصبانه خود با همه توان سعي در کاهش نفوذ ائمه عليهم السلام در دل مؤمنان شيفته حق و حقيقت داشتند و در اين راه از هيچ قتل و شکنجه اي مضايقه نکردند.

وقايعي چون حادثه خونين کربلا، به شهادت رساندن مهاجرين و انصار در مدينه منوره و تخريب و سوزاندن بيت الله الحرام درمکه مکرمه از جمله رويدادهاي تأسف بار اين دوران سياه بود.

حکومت بني عباس در سال 132 هجري با به قدرت رسيدن ابوالعباس سفاح آغاز گرديد.

بني عباس که با بهره گيري از مظلوميت ائمه اطهار(ع) و شيعيان و تحريک احساسات مسلمانان و انتساب خود به ائمه (ع) به عنوان عموزادگان اهل بيت پيامبر(ص) به قدرت رسيده بودند، اين تصور را ايجاد نمودند که دوران سختي و محنت امامان و شيعيان به پايان رسيده است.

اما طولي نکشيد که بار ديگر ماهيت زبون عباسيان دين به دنيا فروش که در پس پرده هاي نفاق پنهان شده بودند نمايان گشت.

بني عباس نه تنها راه وفق و مدارا با ائمه عليهم السلام را پيشه نکردند، بلکه با حيله گري شيوه اي نوين را در مبارزه با خاندان اهل بيت عصمت و طهارت بنا نهادند.

بديهي است، ائمه اطهار(ع) نيز متناسب با تغيير رويه عباسيان، براي حفظ دين و ترويج اسلام ناب شيوه ديگري را اتخاذ کردند.

پس از حادثه کربلا، تبيين سيره پيامبراکرم(ص) و فرهنگ تشيع که از سوي امام سجاد(ع) در قالب ادعيه و اذکار و سپس توسط امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در برپايي محافل درس و تأسيس حوزه هاي شيعه دنبال مي شد، در دوران امام موسي کاظم(ع) وارد مرحله اي حساس شد.

گرچه شهادت امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) توسط خلفاي پيشين بني عباس صورت گرفته بود اما شهادت مظلومانه امام موسي بن جعفر(ع) تأثيري شگرف بر معادلات سياسي اجتماعي نهاد و عواطف مسلمانان خصوصاً شيعيان را سخت جريحه دار کرد. تا جايي که سياست خلفاي عباسي از اين تاريخ به بعد حول محور تحت نظر گرفتن ائمه در دايره اي خاص و رويکرد به عوامفريبي در ظاهرسازي خصوصاً نسبت به اظهار محبت به اهل بيت مي چرخيد.


دوران امامت امام رضا(ع)

اوج عوامفريبي عباسيان را مي توان در عصر امام رضا(ع) و امام جواد(ع) جستجو کرد. امام رضا(ع) در ماه ذيقعده سال 148 هجري قمري در مدينه ديده به جهان گشود و پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام موسي کاظم(ع) در سن 35 سالگي به امامت رسيد. امام رضا(ع) در طي بيست سال دوران امامت خود با سه خليفه عباسي هم عصر بود:

1- هارون الرشيد به مدت 2 سال

2- امين به مدت 5 سال

3- مأمون به مدت 13 سال

بيشتر دوران امامت امام رضا(ع) در زمان خلافت مأمون بود. مأمون که يکي از مکارترين و زيرک ترين خلفاي عباسي به شمار مي آمد پس از قتل برادرش امين و به دست گرفتن قدرت، مرو را مرکز حکومت خود قرا داد و با بهره گيري از هوش وزير خود فضل بن سهل پايه هاي حکومت خود را مستحکم کرد.

مأمون امام رضا(ع) را بزرگترين خطر جدي براي بقاي حکومت خود مي دانست و وقتي دريافت عوام فريبي هاي او در اعلام وليعهدي امام رضا(ع) نيز کارگشا نيست، امام(ع) را به شهادت رساند.


ولادت امام جواد(ع)

سال 195 هجري فرا رسيد و حدود چهل و هفت سال از عمر مبارک امام رضا(ع) سپري گشته بود، ولي هنوز امام جواد(ع) متولد نشده بود. مسئله جانشيني امام و اين که شريعت محمد(ص) را چه کسي بعد از حضرتش صيانت خواهد کرد، سئوال بزرگي بود که بر سينه ها سنگيني مي کرد. مسئله جانشيني امام رضا(ع) اصحاب و شيعيان حضرت(ع) را متأثر کرده بود.

اين اندوه زماني به فزوني مي رفت که فرقه واقفيه که بنا به دلايل مادي و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به امام رضا(ع)، قائل به غيبت امام کاظم(ع) شده بود و در تبليغات خويش، نداشتن فرزند از سوي امام رضا(ع) را دليل بر ادعاي موهوم خود مي دانست تا جايي که يکي از همين افراد در نامه اي خطاب به حضرت نوشت: تو چگونه امام هستي حال آن که فرزندي نداري؟

حضرت در پاسخ فرمودند: به خدا سوگند روزها و شبها سپري نمي شود مگر اين که خداوند فرزند پسري را به من عنايت فرمايد که حق و باطل را از هم جدا سازد.

چنين بود که در دهم رجب سال 195 هجري انتظارها به پايان رسيد و ديدگان به نور جمال امام جواد(ع) منور گشت و بر دهان پرخاشگران و طعنه زنان معاند مُهر خاموشي زد.

با به شهادت رسيدن امام رضا(ع) در سال 203 هجري، دوران امامت امام جواد(ع) آغاز گرديد و تا سال 220 هجري به مدت هفده سال ادامه يافت.

اين دوران با حکومت دو خليفه عباسي مقارن بود.

پانزده سال در دوران خلافت مأمون (از سال 203 سال شهادت امام رضا(ع) تا مرگ مأمون در سال 218) و دو سال در دوران خلافت معتصم.

از آنجا که مأمون زيرک ترين و عالم ترين خليفه عباسي بود، حضرت همان شرايط دشوار پدر بزرگوارش را در پيش رو داشت.

مأمون که در سال 204 هجري وارد بغداد شد، امام جواد(ع) را – که بنا بر برخي از روايات سن مبارکشان در اين دوران 10 سال بيش نبود – از مدينه به بغداد فراخواند و سياست پيشين خويش را در محدود ساختن امام رضا(ع) در خصوص امام جواد(ع) نيز استمرار داد.

ترس از علويان و محبت اهل بيت در دل مسلمانان از يک سو و متهم بودن وي در به شهادت رساندن امام رضا(ع) در جهان اسلام از سوي ديگر، او را بر آن داشت تا با به تزويج در آوردن دختر خود ام الفضل، ضمن تبرئه خويش و استمرار حرکت عوامفريبانه در دوست داشتن اهل بيت و گماردن دختر خود در داخل خانه حضرت، پايه هاي حکومت خود را مستحکم سازد.

اين حرکت مأمون چون سپردن ولايتعهدي به امام رضا(ع) مورد اعتراض بزرگان بني عباس قرار گرفت اما مشاهده علم و درايت حضرت جواد(ع) در همان سن آنان را به قبول اين ازدواج ترغيب ساخت.

امام جواد(ع) شرايط خود را همان شرايط پدر خويش ديد، از اين رو با پذيرش ازدواج با ام الفضل نقشه پليد مأمون در به قتل رساندن وي و شيعيان را از صفحه ذهن مأمون زدود.

امام جواد(ع) که به خوبي از سياستها و نقشه هاي مأمون در بهره برداري از جايگاه ديني و اجتماعي خود با خبر بود، پس از ازدواج، اقامت در بغداد را رد و به مدينه بازگشت و تا سال شهادت خويش در آنجا مقيم شد.

مأمون در سال 218 ه.ق در مسير حرکت به سوي جنگ با روم درگذشت. علي رغم تمايل سپاه و سران بني عباس به خلافت عباس فرزند مأمون، عباس بنا بر وصيت پدر با عمويش ابواسحاق معتصم بيعت کرد.

معتصم هشتمين خليفه عباسي پس از ورود به بغداد، امام جواد(ع) را از مدينه به بغداد فراخواند.

حضرت در سال 218 پس از معرفي امام هادي(ع) به جانشيني خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت.

در اين سفر حضرت با شخصيتي که تفاوتهاي چشمگيري با مأمون داشت روبرو شد، شخصيتي با روحيه نظامي و فاقد بينش علمي.

معتصم که مايه هاي حيله گري و عوامفريبي هاي مأمون را در خود نداشت، در قبال اهل بيت(ع) موضعي کاملاً متفاوت را اتخاذ کرد.

امام عليه السلام در دو سال آخر عمر خويش تحت نظارت شديدتر دستگاه امنيتي و نظامي معتصم قرار گرفت. و در نهايت اين نوع حضور امام نيز قابل تحمل نبود و توسط حکومت جائر به شهادت رسيد.


علم امام(ع)

همانگونه که اشاره شد امام جواد(ع) در حدود 9 سالگي به مقام رفيع امامت نائل آمد. صغر سن امام، به خصوص آن که حضرت پيش از سن بلوغ رداي امامت را به قامت انداخته بود، بهانه اي را براي شبهه افکني مخالفان و در مضيقه قرار دادن شيعيان فراهم نموده بود.

اما ديري نپاييد که مراتب فضل و علم و کمال امام (ع) همه را به حيرت  درآورد و در برابر درياي بيکران معارف اين جوانترين امام از سلاله پيامبر گرامي اسلام (ص) سر تسليم فرود آوردند.

مأمون که تاکنون کوششهاي بي حاصل زيادي را براي غلبه بر انديشه هاي والاي امامان شيعه و کم فروغ کردن خورشيد تابانشان مصروف داشته بود، پس از آن که به اشتباه گذشتگان خود در رفتار با اهل بيت عليهم السلام پي برد، با تغيير رويه و به کارگيري شيوه هاي عوامفريبانه تلاشي نوين را در جهت تحقق بخشيدن به اهداف خود به کار گرفت. لذا براي رد بزرگترين ادعاي امام جواد(ع) و پدرانش مبني بر داشتن علم خاص الهي، مجلس مناظره اي ترتيب داد و قاضي نامي و مشهور عباسيان، يحيي بن اکثم، را دعوت کرد و به او وعده داد در صورت پيروزي بر امام(ع) به ثروت و مکنتي خواهي رسيد.

مأمون امام جواد(ع) را که حدود 9 سال بيشتر از سن مبارکشان نمي گذشت، در مقابل يحيي نشاند. يحيي بن اکثم رو به مأمون کرد و گفت: يا اميرالمؤمنين!! اجازه مي دهيد تا از ابوجعفر سئوال کنم؟ مأمون گفت: از خودش اجازه بگير.

يحيي بن اکثم رو به حضرت(ع) کرد و گفت: فدايت شوم اجازه مي فرمايي مسئله اي بپرسم؟ حضرت (ع) فرمود: بپرس

يحيي بن اکثم گفت: خداوند ما را فدايت سازد اگر فردي در حال احرام شکاري را بکشد، حکم چيست؟

امام جواد(ع) فرمود:

شکارچي در حل کشته است يا در حرم؟

عالم به حرمت آن بوده يا جاهل؟

از روي عمد کشته يا اشتباه؟

آزاده بوده است يا غلام؟

صغير بوده است يا کبير؟

اين اولين صيد بوده است يا بيشتر؟

آن صيد از پرندگان بوده است يا غير آنها؟

کوچک بوده است يا بزرگ؟

شخص محرم بر اين عمل اصرار دارد يا پشيمان شده است؟

شب اين عمل را انجام داده است يا روز؟

احرام عمره بوده است يا احرام حج؟

يحيي بن اکثم پس از شنيدن فروع باز شده از پرسش خود از سوي امام جواد(ع) زبانش به لکنت افتاد و نشانه هاي عجز و نتواني به سيمايش آشکار شد.

مأمون عوامفريبانه رو به حاضرين در مجلس کرد و گفت: اهل بيت در ميان مردم از نظر فضل و کمال بي همتا و ممتازند و کمي سن مانع فضيلت آنها بر سايرين نمي شود.

شرايط سياسي فرهنگي خاصي که بر عصر امام جواد(ع) حاکم بود، باعث شکل گيري آراء و فرقه هاي مختلف فکري شده بود. گسترش جهان اسلام و ورود عقايد و باورهاي مختلف و ديگر مذاهب و اديان به عالم اسلام از يک سو و ترجمه آثار فلاسفه يونان از سوي ديگر، موجبات چنين شرايطي را پديد آورده بود.

امام جواد(ع) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبهه سياست و فکر و فرهنگ قرار داشت. موضعگيري ها و شهبه افکني هاي فرقه هايي چون زيديه، واقفيه، غُلات و مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ تشيع در برابر آنان موضعي شفاف اتخاذ کند.

امام جواد(ع) براي اجراي حق و عدالت و همچنين حفظ حقوق شيعيان وکلايي را به مناطق مختلف حکومت عباسيان اعزام نمود، که محدوده وسيعي از سيستان و ري و قم تا بصره و کوفه و بغداد را شامل مي شد. افرادي چون "نوح بن دراج" که مدتي قاضي بغداد و سپس قاضي کوفه بود، از ياران امام جواد(ع) بوده اند.

در واقع، مراتب فضل و کمال و برتري دانش و علم امام جواد(ع) يکي از عمده عوامل به شهادت رساندن حضرت به شمار مي آيد. "ذرقان" مي گويد، روزي دوستش "ابن ابي داود" با حالتي بسيار غمگين و ناراحت از مجلس معتصم خليفه عباسي باز مي گشت. علت عصانيتش را جويا شدم.

او در پاسخ گفت: اي کاش بيست سال پيش مرده بودم. پرسيدم چرا؟ در پاسخ گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر در مجلس معتصم بر سرم آمد. و در توضيح گفت: معتصم براي صدور حکم شرعي شخصي که مرتکب سرقت شده بود همه فقها از جمله محمد بن علي (امام جواد عليه السلام) را گرد آورده بود.

من به استناد آيه اي از قرآن اعلام کردم بايد دست را از مچ قطع کنم.

گروهي ديگر از فقها به استناد به آيه اي ديگر از قرآن گفتند مقصود از دست تا آرنج است.

آنگاه معتصم رو به محمد بن علي امام جواد عليه السلام کرد و پرسيد: نظر شما در اين مسأله چيست؟ امام فرمود: اينها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که بايد نظرتان را بگوييد. محمد بن علي عليهماالسلام گفت: چون قسم دادي نظرم را مي گويم. اينها در اشتباه اند. زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و بقيه دست بايد باقي بماند.

معتصم گفت: به چه دليل؟

حضرت فرمود: زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مي پذيرد. بنابراين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود دستي براي او نمي ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نيز خداي متعال مي فرمايد: "و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا" سجده گاه ها از آن خداست. پس هيچ کس را همراه با خدا مخوانيد.

ابن ابي داود مي گويد: معتصم جواب امام جواد عليه السلام  را پسنديد. دستور داد انگشتان دزد را قطع کنند و من همان جا آرزوي مرگ کردم.


پس از سه روز ابن ابي داود به حضور معتصم مي رسد و مي گويد: خيرخواهي براي اميرالمؤمنين بر من واجب است و من در اين جهت سخني مي گويم که مي دانم با آن به آتش جهنم مي افتم. معتصم گفت: آن سخن چيست؟ گفتم: چگونه اميرالمؤمنين براي امري از امور ديني که اتفاق افتاده است به خاطر گفته مردي که نيمي از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مي کنند او از اميرالمؤمنين شايسته تر به مقام اوست، تمامي سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟

پس رنگ معتصم تغيير کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر اين خيرخواهيت به تو پاداش نيک عطا کند و پس از آن بود که تصميم به شهادت امام عليه السلام گرفت و مدت کوتاهي نگذشت که امام(ع) را به شهادت رساند.


فهرست منابع:

1- اصول کافي، جلد 1.

2- موسوعة الامام الجواد، جلد 1.

3- المناقب لابن شهر آشوب، جلد 4.

4- کشف الغمه، جلد 2.

5- بحارالانوار، جلد 5.

6- تحت العقول.

7- مسند الامام الجواد.

8- مسند عطاردي.

9- رجال کشي.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.