تبیان، دستیار زندگی
آقازاده آیت الله میلانی گفت : « در لحظات آخر ، چشم ها را باز کرد و از من خواست روضه حضرت سید الشهدا را برایش بخوانم . من روضه می خواندم و ایشان گریه می کرد و با چشمانی پر از اشک از دنیا رفت ».
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مزد منبر شیخ حسین انصاریان

آیت الله میلانی
آقازاده آیت الله میلانی گفت : « در لحظات آخر ، چشم ها را باز کرد و از من خواست روضه حضرت سید الشهدا را برایش بخوانم . من روضه می خواندم و ایشان گریه می کرد و با چشمانی پر از اشک از دنیا رفت ».

آیت الله میلانی انسانی وارسته و معنوی بود و در انقلاب نقش مهمی ایفا کرد . تابستانها که به مشهد می رفتم ، یا در نماز جماعت ایشان شرکت می کردم ، یا در نماز حاج غلامحسین تبریزی ، که در قدیم از سوی رضاخان به آنجا تبعید شده بود.

علمایی مانند آیت الله شهید قاضی طباطبایی امام جمعه تبریز ، آیت الله آخوند ملا علی همدانی ، آیت الله علامه محمد حسین طباطبایی ، و ... تابستان که به مشهد می آمدند ، همه در نماز جماعت آیت الله میلانی شرکت می کردند .

او مقتدای بزرگان بود . چندین سال قبل از انقلاب ، در سفری که به مشهد رفته بودم خیلی دلم می خواست خدمت آیت الله میلانی برسم . روزی آیت الله سید مهدی یثربی را دیدم .

گفتم می خواهم خدمت آیت الله میلانی برسم . گفت اتفاقا من هم می خواهم فردا به منزل ایشان بروم . بیا تا با هم برویم و تو را معرفی کنم .

وقتی خدمت حضرت آیت الله رسیدیم ، خیلی در حق من لطف و عنایت کردند . آوازه ام به سمع مبارکشان رسیده بود و دورادور مرا می شناختند . ایشان خودنویسی نیز به من هدیه کردند که تمام مجلدات عرفان اسلامی و یکی دو کتاب دیگر را با آن نوشتم . حضرت آیت الله میلانی ، اجازه روایی نیز نوشتند که بسیار حایز اهمیت است .

روزهای جمعه دعای ندبه داشتند . فرزند ایشان مرا دعوت کرد که بنا به درخواست حضرت آیت الله ، روز جمعه در دعای ندبه منبر بروم . منبر فوق العاده ای شد که یک ساعت و ده دقیقه طول کشید و به شدت مردم را به وجد آورد .

 پس از آن آیت الله میلانی با آن که خلاف عرف بود ، دو هزار تومان ، برایم فرستاد ؛ اما من قبول نکردم و پیغام دادم که بهتر است مزد منبر من این باشد که برایم دعا کنند تا در دین خود ثابت قدم بمانم .

یک بار دیگر که به مشهد رفته بودم ، خدمت ایشان رسیدم ، این بار نیز ایشان خیلی اکرام کردند و با وجود کسالتی که داشتند از من خواستند که بیشتر در آن جا بمانم . هنگام خداحافظی هم تا دم در خانه مرا بدرقه کردند که خیلی شرمنده شدم .

تکریم و احترام ایشان در حق من برایم سنگین بود ، بدین دلیل دفعه بعد که مشهد رفتم ، بنا نداشتم مزاحم ایشان بشوم ، ولی طبق معمول در نمازشان شرکت کردم .

ایشان بعد از نماز ، عبا را بر سر می انداختند و به سوی حرم می رفتند . من در مسجد گوهرشاد در صف پنجم –ششم نشسته و مشغول ذکر بودم . سرم پایین بود ، ناگهان دیدم ایشان بالای سرم ایستاده اند ، خم شده ، می گویند :« نه ، این بار هم بیا  خدمتتان برسیم .» این را گفتند و به راه خود ادامه دادند .

روز بعد با کمال میل به دیدارشان رفتم . پس از گفت و گو فرمود : « در نزد امام رضا (ع) مسافر بیش از حاضر منزل دارد . ما که این جا مقیم هستیم اعتباری زیادی نداریم .

دوست دارم این بار که به حرم می روی به نیت من بروی و پس از زیارت از حضرت بخواهی که محمد هادی مسلمان از دنیا برود ، فقط همین». امر ایشان را اطاعت کردم . و به حرم مشرف شدم . آن آخرین دیدار ما بود .

سفر بعدی که به مشهد رفتم برای تسلیت خدمت آقازاده ایشان رسیدم و خواستم تا جریان وفات ایشان را توضیح بدهد . او گفت : « در لحظات آخر ، چشم ها را باز کرد و از من خواست روضه حضرت سید الشهدا را برایش بخوانم .

من روضه می خواندم و ایشان گریه می کرد و با چشمانی پر از اشک از دنیا رفت ».

مرحوم آیت الله سید عبدالله شیرازی نیز در چنین حالتی از دنیا رفته است آقا زاده ایشان برای من تعریف می کرد که « شب اول محرم پدرم بعد از شام حدود ساعت ده و نیم برای خواب به اتاق رفت . بعد از مرا صدا زد که فلانی را خبر کنید .

بیاید برایم روضه بخواند . زنگ زدیم ، آمد و روضه مفصلی خواند و پدرم بسیار گریه کرد و با چشمانی پر از اشک از دنیا رفت ».


منابع:

پایگاه اطلاع رسانی شیخ حسین انصاریان

تهیه و تنظیم: عبداله فربود ، گروه حوزه علمیه