تبیان، دستیار زندگی
ما دوره عجیب و غریبی را طی می‌کنیم و در حال شدن هستیم. همه چیز در حوزه ادبیات مبهم است و چون در مرکز این وضعیت هستیم نمی‌توانیم درباره‌اش قضاوت کنیم. شاید اگر کمی از این دوران دور شویم بشود قضاوت دقیق‌تری کرد
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ادبیات چیزی است فرای سیاست

مصاحبه ی اختصاصی تبیان با ابوتراب خسروی


ما دوره عجیب و غریبی را طی می‌کنیم و در حال شدن هستیم. همه چیز در حوزه ادبیات مبهم است و چون در مرکز این وضعیت هستیم نمی‌توانیم درباره‌اش قضاوت کنیم. شاید اگر کمی از این دوران دور شویم بشود قضاوت دقیق‌تری کرد.

ابوتراب خسروی

ابوتراب خسروی نویسنده کتاب‌های «هاویه»،« دیوان سومنات»، «اسفار کاتبان»،«رود راوی»،« ملکان عذاب» و «حاشیه‌ای بر مبانی داستان» است. وی با اسفار کاتبان طیف وسیعی از مخاطبان را به سمت آثار خود کشید. ابوتراب خسروی با نثر کهن خود نشان داد به ادبیات کلاسیک مسلط است. آثار وی مخاطب را به درنگ در مورد تک تک کلمات وا می دارد.

آقای خسروی بفرمایید شما به عنوان نویسنده چقدر به نقد آثار خود توسط منتقدین اهمیت می‌دهید؟

به طور طبیعی نقد مقوله مهمی است. نویسنده با نقد، خودش را تصحیح می‌کند و نقاط ضعف و قوت خودش را می‌شناسد منتهی به هزار و یک دلیل  هنوز نقد منسجمی در جامعه ادبی ما شکل نگرفته و بیشتر مشکلات ما ناشی از نبود یک نقد پویا است.

به طور مشخص در مورد آثار شما نقد منسجمی به رشته تحریر در آمده است؟‌

در طول فعالیت‌های خودم با چند نقد منسجم مواجه شدم. باید بگویم هستند جوان‌هایی که در حیطه نقد شروع به کار کرده‌اند و من خیلی به کارشان امیدوار هستم. این تک صداها نیاز به بسط و توسعه دارند تا بدل به جریانی فراگیر شوند. نه این که نظر به خودم داشته باشم اما ادبیات امروز ما با نقد منسجم سمت و سوی خوبی خواهد گرفت.

فضای نقد ادبی را چطور می‌بیند و ارزیابی شما چیست؟

حرفم را با این مقدمه شروع می‌کنم که مسئله فرهنگی، هنری، سیاسی و اجتماعی ظروف مرتبط هستند و ما نمی‌توانیم توقع داشته باشیم در یک جامعه متشت فرهنگی، بسامان باشیم. نقد وجود دارد اما نقدی که اهدافی به غیر از ادبیات دنبال می‌کند. متاسفانه به دلیل وجود امکاناتی که برخی منتقدین دارند و هر چه که بنویسند منتشر می‌شود، یک رویکرد از پیش اندیشیده شده شکل گرفته‌است که نهایتا به شانتاژ، تولید نویسنده و تولید آثار شبه ادبی منجر خواهد شد. با این کار نوعی مافیای ادبی شکل گرفته است. هدف این است که  تاثیر ادبیات جدی را کم رنگ کنند و ادبیاتی را تولید کنند که با تیراژهای وسیع ذائقه ادبی مخاطب را تغییر بدهد و اذهان مخاطب را از ادبیات خوب دور کنند و به سمت ادبیات متفننی ببرند که اگر خیلی خوب باشد، ادبیات متوسط سمت و سودار است. من امیدوارم دوستانی که دست‌اندر کار این شرایط هستند متوجه بشوند تا این مسئله حل شود. با همه این تفاسیر جریان فرهنگی رشد و توسعه خودش را دارد و این تیراژ‌های کاذب ره به جایی نمی‌برند. ما به واسطه خلاء آموزش ادبیات، خواننده تربیت نکرده‌ایم. مخاطب ادبیات ما به دانشگاه می‌رسد اما هنوز لذت خوانش را نفهمیده است. البته با این ادبیات متفنن لذت خواندن را کشف می‌کنند و اگر اندکی  کنجکاوی داشته باشند حتما به طرف ادبیات جدی کشیده خواهند شد چون قطعا ادبیاتی که حرفی برای گفتن ندارد نمی‌تواند طیف وسیعی از مخاطب را برای مدتی طولانی دنبال خودش بکشاند و ارضا کند.

مخاطبی که به زعم شما سلیقه‌اش را ادبیات متفنن تعیین می‌کند چطور می‌تواند خودش را از دایره ادبیات مصرفی و سطحی بیرون بکشد و به سمت ادبیات جدی برود که تریبون وسعیی هم ندارد؟

مخاطب انسان است و نمی‌توانیم او را لاشعور فرض کنیم. بالاخره از گوشه کنار با ادبیات خوب آشنا می‌شود و در ذهن خود قیاس کرده متوجه موضوع می‌شود.  جریان فرهنگ سازی که در طول قرن‌ها مسائل فرهنگی‌اش را حل کرده است امروز هم از این موانع عبور خواهد کرد. ما از گذشتگان آثار ارزشمندی داریم و در ادامه این رودخانه عظیم همه چیز حل و فصل می‌شود. نمی‌توانیم به دلیل سیاست‌های مقطعی گروه‌های محدود که متاسفانه امکاناتی دارند، مایوس شویم. این مسئله در دهه‌های گذشته هم به نوعی دیگر وجود داشت. در دهه سی و چهل ادبیات ایدئولوژی زده چپ تبلیغ می‌شد. جریانی که ادبیات اندیشه را اصلا قبول نداشت و نهایتا نویسندگان واقعی کم رنگ و نادیده گرفته می‌شدند. اما مخاطب ادبیات نویسندگان خوب را می‌شناخت وآثارشان را می‌خواند. جریان‌هایی که ادبیات متفنن تولید می‌کنند، نمی‌توانند موفق باشند و ادبیات تولیدی این گروه‌ها دوام چندانی در ذهن مخاطب ندارد.

نقد وجود دارد اما نقدی که اهدافی به غیر از ادبیات دنبال می‌کند. متاسفانه به دلیل وجود امکاناتی که برخی منتقدین دارند و هر چه که بنویسند منتشر می‌شود، یک رویکرد از پیش اندیشیده شده شکل گرفته‌است که نهایتا به شانتاژ، تولید نویسنده و تولید آثار شبه ادبی منجر خواهد شد.

جوایز ادبی خصوصی و دولتی  که دو دهه است رشد روز افزونی داشته اند تا چه حد می‌تواند به پیشرفت ادبیات جدی ما کمک کند؟

بعضی از مجامع ادبی، مجامع اصیلی هستند و ما به عنوان کسانی که سال‌ها است کار کرده‌ایم آنها را می‌شناسیم و می‌دانیم هدف آنها ایجاد شرایطی است که  ادبیات خوب نوشته و برای نویسندگان انگیزه ایجاد شود اما بعضی از مجامع هم هستند که اهداف خودشان را دنبال می‌کنند. اهدافی که ارجاع آن به خارج از بحث ادبیات است مثل تیراژسازی و نویسنده سازی. اما جریان‌های اصیل کار خودشان را می‌کنند و تاثیر خودشان را هم خواهند گذاشت. مخاطب فراگیر سمت و سوی درستی را پیدا خواهد کرد و این تیراژها و نوبت‌های چاپ نمی‌تواند مخاطب و نویسنده را با این فعالیت‌های مقطعی فریب بدهد. ادبیات چیزی است فرای سیاست. اگر ادبیات خوب در جامعه شایع شود، شهروند و سیاستمدار فرهیخته خواهیم داشت و همه چیز به سمت اصلاح می‌رود. امیدواریم مدیران فرهنگی جامعه جریان بالنده را تقویت کنند.

برمی‌گردم بر سر موضع نقد. فکر نمی‌کنید اگر نقد علمی تقویت شده بود ادبیات تفننیی فرصتی برای فربه شدن پیدا نمی‌کرد؟‌و سوال این است که با توجه به اهمیت حوزه نقد چرا نویسندگان و منتقدین ما به این مهم بی توجهی نشان می‌دهند و حجم نقد علمی تا این حد پایین است؟‌

مسئله اصلی در خلاء تفکر فلسفی نهفته است. ما با فلسفه بیگانه هستیم. هنر غالب در جامعه ما شعر است. اشعار سعدی یا حافظ سر خط‌های زندگی ما هستند. در تاریخ فرهنگی ما شعر تاثیرگذار بوده است و نه فلسفه.  شعر هر چه مصالحش غیر منطقی‌تر و نزدیک به جنون باشد، شدت تاثیرش بیشتر خواهد بود. شعر ناشی از عشق است و در مقابل عقل طرفدار بیشتری دارد. صوفی‌ عشق را بر عقل ارجح می‌داند. الگوی اجتماعی بر مبنای نگاه عرفانی و عاشقانه جامعه ما را تا پیش از مشروطه به یک ویرانه بدل کرد. مشروطه بود که ما را به خود آورد و در طول سال‌های بعد از مشروطه بیدار شدیم و سعی کردیم آرام آرام اندکی ازمسائل را حل و فصل کنیم. نبود نقد به همین دلایل بر می‌گردد. در حال حاضر معیارهای توسعه اجتماعی تغییر کرده و رویکردهای خوبی ایجاد شده است. آمار زنان تحصیل کرده و زنان نویسنده توسعه اجتماعی خوبی را نوید می‌دهد. هرچند هنوز درگیر بقایای آن تفکر هستیم ولی شک نکنید برای حل و فصل این مسائل باید این دوران‌ها را بگذرانیم.

ابوتراب خسروی

آیا قائل به ادبیات شهرستانی در مقابل ادبیات پایتخت هستید؟‌

این مسئله اصلا واقعی نیست. بعضی از دوستان خط و خط کشی‌های بدی می‌کنند و یک نوع آلرژی دارند نسبت به کسانی که در شهرستان‌ها قلم می‌زنند به ویژه وقتی با  نویسنده‌ای مواجه می‌شوند که در شهرستان است و دارد خوب کار می‌کند. این خط و خط کشی‌ها مصنوعی و رفتاری زشت است که برخی منتقدین دارند. همه نویسندگان در حوزه ادبیات این مملکت قلم می‌زنند و تفاوتی هم نمی‌کند در کدام شهر و روستا زندگی می‌کنند.

از چشم انداز برخی از این منتقدین شعر و داستان شهرستان نوعی قومی‌گری است و شعر و داستان پایتخت نشانه‌های شهری و مدرن دارد با چنین دیدگاهی موافق هستید؟ 

ممکن است نویسنده‌ای در دورافتاده‌ترین نقطه کشور ادبیات شهری و مدرن بنویسد و برعکس نویسنده‌ای در تهران ادبیات روستایی کار کند. مکان جغرافیایی نویسنده تعیین کننده نیست بلکه ذهن نویسنده و اثر باید متعلق به دوران باشد. برخی اوقات می‌شنوم می‌گویند حوزه ادبیات خوزستان یا حوزه ادبیات اصفهان. این خط و خط کشی‌ها اصلا درست نیست. نویسنده تحت تاثیر فضای کلی جامعه قلم می‌زند و من اصرار دارم بگویم جوان‌های شهرستانی، شاید به دلیل آرامش و شرایط مناسب‌تر و فراغت بیشتر، خیلی بهتر از همکارانشان در پایخت می‌نویسند. هر چند به طور دقیق هم نمی‌شود این حرف را زد.‌

روند ادبیات را از دهه سی و چهل تا به امروز چطور می‌بینید؟ به نظر شما در این دو دهه اخیر ادبیات از چنان رشدی برخوردار بود که بتوان گفت به دهه چهل که به نوعی قله ادبیات ایران محسوب می‌شود پهلو می زند؟ و اگر دیگر قله ادبی شکل نگرفته است دلیلش چیست؟ 

ما نسبت به قبل از انقلاب تفاوت‌هایی کرده‌ایم. جامعه متکثر شده و آن یکرنگی قبل از انقلاب از بین رفته است. هر کس سلیقه و نگاه متفاوتی به ادبیات دارد. هر کدام از نویسنده‌های امروزی نگاه خاصی را دنبال می‌کنند که چنین شرایطی برای نویسنده دهه چهل وجود نداشت. بحث بر سر این است که ما قبل از انقلاب تعداد محدودی نویسنده داشته‌ایم و همه متعلق به خانواده‌های مرفه جامعه بودند. اما امروز نویسندگان پراکنده هستند و مرجع حضورشان کاملا از اقشار و طبقات مختلف است. همین مسئله باعث شده است نگاه متفاوتی داشته باشند. از سوی دیگر ما در شرایطی به سر می‌بریم که چه بخواهیم و چه نخواهیم وضعیت متفاوتی است که بعضی‌ها اسمش را می‌گذارند وضعیت پست‌مدرن. ما از طریق اینترنت می‌تواینم در بزرگترین دانشگاه‌های مجازی تحصیل کنیم وبا شش گوشه دنیا کنفرانس بگذاریم.  همین وضعیت شرایطی را ایجاد می‌کند که نویسنده این دوران با نویسنده سی سال پیش متفاوت باشد. در حال حاضر تعداد نویسندگان آنقدر زیاد شده است که دیگر انتخاب کردن یکی دو نفر از میان آنها کارخیلی دشواری است. صرف نظر از کیفیت، یک آمار از تعداد نویسندگانی که به طور جدی کار می‌کنند و چندین کتاب دارند نشان از تنوع و گستردگی کار می‌دهد. امروز مرزها، معانی خود را تغییر داده‌اند و نمی‌توان این دوران را با دوران دهه چهل مقایسه کرد. در دهه چهل مگر چند نویسنده وجود داشت؟ همه نویسندگان دهه چهل مطرح شدند اما امروز تعداد چنان زیاد است که نمی‌توان از بین این افراد شاخص‌ها را مشخص کرد.  به جرات می‌گویم نویسندگان امروزی خیلی بهتر از نویسندگان دهه چهل هستند. هم بیشتر می‌دانند و هم سطح کارشان بالاتر است اما به دلیل همین شرایطی که بر شمردم نمی‌توانیم شاخص‌ها را مشخص کنیم و قیاس در چنین وضعیتی کار درستی نیست. ما دوره عجیب غریبی را طی می‌کنیم و در حال شدن هستیم. همه چیز در حوزه ادبیات مبهم است و چون در مرکز این وضعیت هستیم نمی‌توانیم درباره‌اش قضاوت کنیم. شاید اگر کمی از این دوران دور شویم بشود قضاوت دقیق‌تری کرد.

فاطمه شفیعی

بخش ادبیات تبیان