تبیان، دستیار زندگی
حافظ خطاب به معشوق خویش که گمان می رود معشوق ادبی حافظ است می گوید که اگر وی به حافظ نظری اندازد حاضر است که سمرقند و بخارای زیبا را به خال سیاه وی بخشد و دل خوش است که وی با دیده عنایت به وی نگاه کند و بعد سخن از عشق می گوید . دشنام گویی محبوب را با جان
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به خال هندویش بخشم


حافظ خطاب به معشوق خویش که گمان می رود معشوق ادبی حافظ است می گوید که اگر وی به حافظ نظری اندازد حاضر است که سمرقند و بخارای زیبا را به خال سیاه وی بخشد و دل خوش است که وی با دیده عنایت به وی نگاه کند و بعد سخن از عشق می گوید . دشنام گویی محبوب را با جان و دل می پذیرد . در نهایت حافظ توقع دارد که جوانان پند وی را بپذیرند .

حافظ شیرازی

از جمله اصطلاحاتی که وقتی با آن مواجه می شویم به ناگاه ذهنمان معطوف حافظ و غزل هایش می شود . خال هندوست که در اشعار حافظ به شکلی زیبا و سمبلیک به کار رفته است .

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                       به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

ترک شیرازی اصطلاحی  است که شامل معشوق زیبا روی می باشد در فرهنگ لغت ها شامل غلامان و کنیزان ترک نژاد می باشد . اما ترک چون با کلمه ی شیرازی همراه آمده است ناظر بر زیبا رویی که مقیم یا متولد آن جا باشد می شود . بعد از حمله ی هلاکو تعداد زیادی از سپاهیان وی در این شهر توطن جسته و در آن جا ازدواج نموده و صاحب فرزند شده اند و به همین دلیل فرزندان آن ها را ترک شیراز گویند . اگر این معنی مد نظر باشد ترک شیراز معنای اصلی خود را دارد و تشبیه و استعاره محسوب نمی شود . اما حافظ در این جا این اصطلاح را استعاره برای معشوق زیبا رو به کار برده است . در هر حال وی مفتون زیبارویان اعم از شیرازی و غیر شیرازی است :

آن ترک پریچهره که دوش از بر ما بر رفت                    آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

خال هندو مراد از هندو همان هندی است و معنای آن سیاه است . در لغت نامه ها هندو را سیاه درباره ی همه چیز معنا نموده اند . در هر حال خال هندو همان هندوی خال یا خال سیاه است که زیبایی چهره ی معشوق را دو چندان می نماید .

آوردن خال هندو  در این بیت می تواند مبالغه برای احترام به معشوق از جانب حافظ باشد .

چرا که حافظ ملک سمرقند و بخارا را نه به خود معشوق که به خال هندوی وی بخشیده است . بخشیدن سمرقند و بخارا در مصراع بالا بدین معنا نیست که حافظ حاکم و صاحب این دو شهر است . چرا که با این سخن می گوید با داشتن آن ترک شیرازی و معشوق زیبارو و برخورداری از وصال وی طمع و علاقه یی به داشتن بهترین شهرها یعنی سمرقند و بخارا ندارد چرا که این شهر در زمان شاعر مهمترین مرکز سیاسی و دینی آن زمان محسوب می شد .

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت                                   کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را

ساقی از آن چهره های محبوب در غزل های حافظ است و پایگاهی مهم در اندیشه ی وی دارد . می توان گفت  مقام ساقی در اشعار وی کمتر از معشوق پیر مغان نیست و حتی گاه فرقی با معشوق ندارد :

شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی                      دلا کی به  شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

اگر چه ساقی همیشه معشوق حافظ نیست اما همواره محبوب اوست و در اهمیت او همین بس که دیوان وی با الا یا ایها الساقی آغاز می شود .

می باقی همان ته مانده شراب است که حافظ در جای دیگر به همین منظور آورده است . اگر چه بعضی از اهل ادب آن را به معنای می بقا بخش و جاودانه بخش آورده اند و این معنا درست نیست چرا که باقی صفتی از فعل لازم است ( بقا ) یعنی باقی مانده .

جنت که معنای لغوی آن باغ وبستان است و در اصطلاح قرآن بهشت موعود است . آب رکناباد یا رکنی از جمله نهرهای معروف در شیراز است این آب از تنگ الله اکبر عبور می کند و صحرای مصلی ، باغ نو و تکیه هفت تنان و چهل تنان و تکیه خواجه حافظ شیراز را مشروب می کند .

گلگشت مصلی یکی از محله های تفریحی و نزهتگاههای شیراز بوده ، محل دفن حافظ همین مصلی است . در این بیت حافظ به ساقی می گوید که شراب باقی مانده را به من بده تا بنوشم چرا که چنین حال و هوای خوش در کنار آب رکناباد و تفرجگاه مصلی حتی در بهشت هم پیدا نخواهی کرد .

استفاده حافظ از صنایع در این شعر قابل تأمل است .

از جمله اصطلاحاتی که وقتی با آن مواجه می شویم به ناگاه ذهنمان معطوف حافظ و غزل هایش می شود . خال هندوست که در اشعار حافظ به شکلی زیبا و سمبلیک به کار رفته است .

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب                     چنان بردند صبر از ما که ترکان خوان یغما را

لولی سرود گوی کوچه و بازار است و حافظ در این جا به معنای مثبت یعنی زیبای لطیف گوی  به کار برده است . در لغت نامه دهخدا به معنای کولی ، غربال بند ، غربتی هم آمده است .

شیرین کار صفتی  دیگر که برای لولیان به کار رفته به معنای شیرین حرکات و رفتار است و در نهایت شهر آشوب که همان آشوبنده ی شهر است و کسی که در جمال و زیبایی فتنه ی شهری باشد . همه اینها شوخ ، شیرین کار ، شهر آشوب صفت برای لولیان است و حافظ بسیار زیبا کلمات را متناسب در کنار هم قرار داده است در جاهای دیگر حافظ از این صفات استفاده نموده است .

خوان یغما در اینجا کنایه است از سفره یی که کریمان برای عام بگسترانند در واقع خوان یغما کنایه از تاراج است . حافظ در جای دیگر به غارت کردن خوان اشاره دارد :

تو هم چنان دل شهری به غمزه یی ببری                                      که بندگان بنی سعد خوان یغما را

زعشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است                       به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

یکه تاز سخن عرفا عشق است و عجیب نیست که مهمترین پیام حافظ عشق و رندی است . عشق در ادبیات منظوم به دو گونه جلوه دراد . یکی عشق انسانی که در اشعار رودکی ، عنصری نشأت گرفته  و در اندیشه های نظامی به اوج خود رسیده است که البته در اشعار سعدی و حافظ این حدیث با مبالغه گویی های شاعرانه به چشم می خورد . اما جلوه ی بزرگ و دیگر عشق بعد الهی یا عرفانی آن است که ابتدا در آثار سنایی و عطار درخشیده و اوجش در اندیشه ی مولانا است . می توان گفت بهره عرفانی در غزل های حافظ همانند و هم اندازه ی بهره ی عاشقانه آن است .

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم        که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را

حافظ شیرازی

حافظ در این بیت صنعت تلمیح به کار برده است . عشق در این جا عشق انسانی است حافظ بارها به داستان یوسف اشاره نموده است . یوسف نمونه ی کامل از زیبا رویی و پاکی است . وی فرزند یعقوب (ع ) از اولیای بنی اسرائیل است .این بیت اشاره به عشق زلیخا نسبت به یوسف دارد و در نهایت باعث رسوایی و آشکار شدن عشق وی گردید .

اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم                      جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را

این بیت صنعت تضاد دارد . نفرین و دعا

حافظ دشنام گفتن معشوق را دوست دارد و دشنام گویی ها و درشت گویی های دلبرانه را توأم با ناز و عتاب به جان می خرد این نوع مضمون از مضامین شایع در غزل فارسی است . در جای دیگر حافظ مشتاق این دشنام گویی است :

قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست                           بوسه یی چند برآمیز به دشنامی چند

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند                     جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

نصیحت از کلمات کلیدی در شعر حافظ است . اگر چه حافظ نصیحت ناصحان را نسبت به خود به سخره می گیرد و به طنز از آن می گذرد . این نصیحت نپذیرفتن حافظ ارتباط مستقیم با عقل ، درس ، علم و دفتر و هم چنین به دلیل اندیشه های ملامتی وی است . اما خود از دیگران انتظار دارد که پند و نصیحت وی را بشنوند .

نصیحت وی از نوع پند عادی نیست بلکه برگرفته از حکمت و عبرت است و تأمل در رازهای جهان .

در این بیت جوانان سعادتمند را به این دلیل خوشبخت می داند که پند و اندرز پیر دانای دهر آزموده را با گوش جان پذیرا می شوند .

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو             که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

حافظ غالبا می و مطرب را با هم به کار می برد . در اشعار این کلمه به معنی رامشگر ، خنیانگر به کار رفته گاه به طور عام به معنی خواننده و نوازنده به کار رفته است . اما گاه معنای خاص نیز از آن اراده گردیده و آن مطلق موسیقی و ساز و آواز است . در این بیت به معنی رامشگر به کار رفته و معنای عام آن مد نظر است .

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ                که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

در سفتن  یعنی سوراخ کردن مروارید کنایه از سخن نغز گفتن است . عقد خوشه پروین است .

حافظ در این بیت در باره غزل خویش می گوید که غزل زیبایی گفتی در واقع سخن نغز سرودی  به حدی که آسمان خوشه پروین را بر شعر و سخن تو می افشاند و می پاشد .

اکرم نعمت اللهی

بخش ادبیات تبیان