نگاه مهر جویی، نگاه فرهادی
نگاه داریوش مهرجویی و اصغر فرهادی به اجتماع امروز چه تفاوتهایی دارد؟
آخرین ساختهء یکی از اولین سینماگران حقیقی ایران، چنان خود را به دور از قواعد مرسوم سینما معرفی میکند که چارهای را جز گذر از فرم و معطوف کردن نگاهمان به آنچه فیلم تمایل به گفتنش داشته باقی نمیگذارد. «نارنجی پوش» جوابیهای بر «جدایی نادر از سیمین» است حتی اگر - گفتهء نویسنده و کارگردان اثر- فیلمنامهء آن قبل از تولید «جدایی ...» و دیدن این فیلم نوشته شده باشد.
درواقع نسبت فیلم «مهرجویی» به فیلم «فرهادی» نه جوابیه ی یک کارگردان صاحب سبک به یک اثر بزرگ (بدان شکل که در گذشتهء سینمای ایران و جهان بارها شاهد آن بودهایم) بلکه پاسخ یک دیدگاه اجتماعی به دیدگاه مقابل خود است؛ دیدگاهی که در سال گذشتهء سینمایی رودرروی جدایی ایستاده و حالا (به غریبترین شکل ممکن) «مهرجویی» را به عنوان سخن گوی خود برگزیده است.
در نگاه اول به ظاهر دو اثر میتوان عناصر دراماتیک مشترک بسیاری یافت؛ موقعیت اولیهء پدر و فرزندی تنها که در نبود مادر خانواده به کمک شخصی سوم نیازمند میشوند از مهمترین این عناصر است که به انضمام ورود مادری خواهان جدایی و خارج نشینی (که ایفای نقشش هم به همان بازیگر اثر ماقبل محول شده است) چه عمداً و چه سهواً ذهن ما را در مقام مقایسه قرار میدهند. انگار باید از دو دیدگاه به یک موقعیت واحد بنگریم و تفاوت این دو منظرگاه را در پرداخت دو اثر بجوییم. در این جاست که دو فیلم درست معکوس یکدیگر پیش میروند. تفاوتها هم مانند شباهتها از همان ابتدا خود را نشان میدهند، حضور زنی جدید در خانه که در اثر «فرهادی» زایش بحرانی عظیم را باعث میشود در اثر «مهرجویی» تبدیل به عاملی شده برای پاکسازی و سروسامان بخشیدن به زندگی فیزیکی و متافیزیکی اشخاص و مادری که در سراسر اثر «فرهادی» تمام اعمالش را تحت تأثیر نگرانیاش از آیندهء تربیتی فرزندش در این مختصات زمانی و مکانی میبینیم این جا در فیلم «مهرجویی» اساسا در نیمهء ابتدایی اثر، درست در زمانی که شاهد ارتباط فوق دوستانه ی پدر و پسر هستیم، حضور ندارد تا مخاطب در تمام طول بحران درام لحظهای در متوجه کردن تمام تقصیرات به سمت او دچار شک نشود.
در این میان -با توجه به ارائه «نارنجی پوش» در بازار جهانی جشنواره کن- ثبت ریاکشن مخاطبان خارجی در مواجهه با این فیلم و تضاد تصور دو کارگردان سرشناس هموطن از یک شهر در یک زمان، خالی از لطف نخواهد بود.
وجود تمام وجوه قابل قیاس بالا باز هم به تنهایی نمیتواند دلیلی کافی برای رودررو دانستن این دو اثر باشد، آن چه این امر را ناگزیر به اثبات میرساند تصویری ست که دو کارگردان از بستر اشخاص و حوادث دراماتیکشان به تصویر میکشند؛ «فرهادی» از اجتماعی برایمان نقل میکند که افرادش در هر صنف و نقش و طبقهای سرتا پا دچار حفرههای عمیق درونیاند و این خلاء درونی اشخاص را چنان به درون روابطشان میکشاند که با اجتماعی سراسر فروپاشیده روبرو میشویم و «مهرجویی» یک سال بعد در همان خیابانها و همان روزگار از جامعهای سخن میگوید که گویی از فرط شادی و بیدغدغهگی به سرخوشی رسیده و اکنون چیزی برای اصلاح نمانده، جز مقداری زباله که به سادگی خواندن کتابی از ذهن جارو میشوند و با مجاهدتی چند ساعته از انباری خانهمان رخت می بندند. مهرجویی جامعهای را به تصویر میکشد که افرادش از فرط مهربانی و دلسوزی دغدغهای جز کمک به تنفس شهر و گردش انرژی مثبت در خانهء مردم شهر ندارند، افرادی که در قبال تلخترین تهمتها تنها قطرهاشکی میریزند و در نهایت فرد مقابل را با گذشتی آسمانی به آغوش میکشند، افرادی که همگی عاشق سرزمینشاناند و نه تنها از ترک وطن بیزارند بلکه قصد دارند پس از سروسامان دادن به زندگی خانواده ی پسر بچهای بیگناه حتی از پایتخت هم خارج شوند و به دیار مادری خود بازگردند، و البته –باتوجه به دیالوگ حامد آبان که خطاب به جناب وکیل میگوید: من خودم رو تکون بدم ماهی ده میلیون درمیارم- در راه این مجاهدت میهن پرستانه حاضراند درآمد بیست ملیونی غربت را به ده میلیون وطنی تقلیل دهند!
در یک کلام «مهرجویی» شهری خلق کرده است که چنان در بیحادثهگی به سرمیبرد که تیتر اول چندین روز تمام روزنامههای صبحگاهیاش روآوردن یک عکاس لیسانسه به رفتگری و پیگیری جزئیات خصوصی زندگی او ست، شهری که شهردارش عیادت از کسی را که خود در جریان اختلافات خانوادگی سرش را به دیوار کوبیده وظیفه ی خود میداند و شهروندانش برای تجمع علتی مهمتر از تشویق یک طرفدار محیط زیست ندارند.
در این شهر تنها عامل نامتجانس زنی ست که شواهد از عدم تعلق او به این شهر حکایت میکنند، او ست که با خود بحران را به شهر میآورد و زندگی رویاگونه ی اشخاص رویاییمان را دچار اختلال میکند و با وجود عدم صراحت خالق اثر درباره ی آینده ی زن و کودک (این را نیز میتوان به سیاهه ی تشابهت دو فیلم افزود) میتوانیم مطمئن باشیم که حکماً اوست که تسلیم این شهر رویایی خواهد شد.
در این میان -با توجه به ارائه «نارنجی پوش» در بازار جهانی جشنواره کن- ثبت ریاکشن مخاطبان خارجی در مواجهه با این فیلم و تضاد تصور دو کارگردان سرشناس هموطن از یک شهر در یک زمان، خالی از لطف نخواهد بود.
منبع:سینمای ما/ نعیم صدری