تبیان، دستیار زندگی
مونیچلی در سال ۱۹۱۵ در خانواده‌ای هنرمند در ایالت توسکانی زاده شد. پدرش روزنامه‌نگار و برادرش مترجم و نویسنده بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پایانی به سبک مونیچلی


مونیچلی در سال 1915 در خانواده‌ای هنرمند در ایالت توسکانی زاده شد. پدرش روزنامه‌نگار و برادرش مترجم و نویسنده بود، اما او از دوست نمایش‌نامه‌نویسش «جاکومو فورتزانو» تاثیر پذیرفت و از طریق او با سینما آشنا شد. او پس از آنکه تحصیلات خود را در دانشگاه‌های پیزا و میلان در رشته‌های ادبیات و فلسفه به پایان رساند، چند فیلم غیرحرفه‌ای ساخت. سپس بین سال‌های 1935 به مدت سه سال دستیار کارگردان آگوستو جنینا بود.

پایانی به سبک مونیچلی

از سال 1940 تا 1949 به همراه استنو به فیلم‌نامه‌نویسی پرداخت که حاصل آن بیش از چهل فیلم‌نامه بود. مونیچلی نخستین فیلمش را در سال 1935 کارگردانی کرد که فیلمی صامت با نام پسران خیابان پال بود. او پس از آنکه هفت فیلم کمدی با همکاری استنو ساخت، از سال 1954 به طور مستقل به فیلمسازی ادامه داد.

فیلم‌سازی او در ژانر کمدی تلخ در سبک نئورئالیسم، در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت. او در طول دوران فعالیتش جوایز سینمایی بسیاری دریافت کرد و سه بار نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی برای فیلم‌های جنگ بزرگ (1959)، برنامه‌ریز (1963) و دختری با هفت تیر (1968) شد. مهمترین جایزه‌های سینمایی او شامل جایزه شیر طلایی از جشنواره فیلم ونیز برای فیلم جنگ بزرگ (1958)، جایزه دستاورد یک عمر فعالیت هنری از جشنواره ونیز و سه بار جایزه خرس نقره‌ای از جشنواره فیلم برلین هستند. یکی از ساخته‌های این کارگردان با نام بورژوای کوچک کوچک (1977) در جشنواره جهانی فیلم تهران به نمایش در آمد و مورد استقبال قرار گرفت.

سینمای ایتالیا انقدر آکنده از اسم‌های بزرگ و رسم‌های پرطمطراق است که مونیچلی آن‌چنان که باید در آن دیده نشده اما باز هم جای خود را دل تماشاگران حفظ کرده است.

فیلم‌های او از دید همه خوبند. اگر منتقد باشی از ظرافت‌ها و کنایه‌های طنزآمیز و تلخ و گزنده آن لذت می‌بری. مخاطب عادی هم بدون این‌که خسته شود دو ساعت را با حلاوت و خرسندی پای فیلم‌های او می‌گذراند و در آخر فیلم همچنان طرفدار او باقی می‌ماند. کمدی‌های حادثه‌ای‌اش نمونه خوبی بر این ادعا هستند که او محبوب دل اکثر مخاطبین خود است. و از این منظر از معدود کارگردانانی‌ست که طیف مخاطبینش گستره بزرگی از اجتماع را  ز حرفه ای و غیر حرفه‌ای- تشکیل می‌دهد.

 مونیچلی

نبوغ و مهارت او در به استفاده کشیدن از دو ژانر کمدی و تراژدی همچون دو روح در یک کالبد بر کسی پوشیده نیست.

اما این‌که چرا فیلم‌های او آن‌چنان که باید جهانی نشده‌اند غیر از در سایه بزرگانی چون فلینی، تورناتوره، آنتونیونی و برتولوچی قرارگرفتن پاسخ‌های دیگری هم دارد. وقتی در سینمای پس از جنگ جهانی ایتالیا همه به جهانی شدن فکر می‌کردند به طبع کسانی همچون مونیچلی افسار سینمای داخلی را به دست گرفته و آن را به سمت نئورئالیسم تلخ و گزنده‌ای کشیدند که هم نیاز درونی جامعه ایتالیایی و هم نیاز درونی کسانی همچون خود او بود که به بیزاری واقعگرایانه‌ای از اجتماع خود رسیده بودند.

او در مصاحبه‌ای با یورونیوز در سال 2008 در باره مفهوم فیلم کمدی در ایتالیا گفت: «کمدی ایتالیایی سبکی است که همواره با زندگی ما همراه بوده و در آن از رنج‌ها و لذت‌ها و همه جلوه‌های زندگی و مرگ سخن می‌رود. این همان «کمدیا دلارته» است که سنتی پنج قرنی در ایتالیا دارد.»

در این‌جاست که تمامی ابعاد تلخ و شیرین زندگی به روح کمدی او راه می یابند و دگرگون می شوند.

در بورژوای کوچک کوچک که تقریبا معروف‌ترین ساخته اوست، مونیچلی به سمت تلخ‌ترین موضوع خود می رود. پدری که قاتل پسر خود را در خانه زندانی و شکنجه می‌کند. قاتلی که تمام هستی و زندگی او را به آتش کشیده است. باید دید مونیچلی قصد داشته در این فیلم از چه کسی انتقام نمادین و خیالی بگیرد؟ برای او که اعتقادات چپ داشته و در اکثر دوران زندگی اش منتقد سیاست‌های دولت‌های زمان خود بوده پاسخ به این دست سوالات چندان سخت به نظر نمی رسد.

اما پیام‌هایی که او با فیلم‌‎هایش به مخاطب می‌داد با آخرین پیام او تکمیل شد.

پایانی به سبک مونیچلی

مونیچلی هنگام دریافت جایزه شیر طلایی یک عمر فعالیت هنری‌اش گفت: «سینما هرگز نخواهد مرد، او متولد شده و نمی‌تواند بمیرد، سالن‌های سینما شاید بمیرند اما این موضوع اصلا برای من مهم نیست.»

حال برگردیم به پایان خودش: کسی که در 95 سالگی از پنجره طبقه پنجم بیمارستانی در حومه رم که به علت سرطان در آن بستری بوده خودش را به بیرون پرتاب می‌کند، حتما در نگاه اول دلیل دیگری برای زنده بودن نداشته و زندگی خودش را تا همین‌جایی که هست قبول کرده است. اما وقتی خیلی دقیق‌تر به این خودکشی فکر می‌کنم دلایل بیشتری برای آن پیدا می‌کنم. مونیچلی خودش را در پایان راه می‌دیده، درست. رنج بی‌پایانی از سرطان توأم با بی‌مصرفی و بی‌توانی ناشی از کهولت سن و بیماری می‌کشیده، این هم درست. اما اگر کمی ژرف‌تر به ماجرا بنگریم برای زندگی او پایانی مانند فیلم‌هایش متصور می‌شویم. دانستیم که فیلم‌های کمدی با پایانی تلخ و تراژیک از خصوصیات سبکی او به شمار می‌رود. فیلم‌هایی که در ابتدا کمدی بودند اما در نیمه انتهایی راه به تراژیک تغییر رویه می‌دادند.

مرگ مونیچلی تلخی گزنده‌ای دارد، او جوانمرگ نشد، 95 سال عمر کرد و در زندگی حرفه‌ای خود به موفقیت‌های بسیاری دست یافت، از بردن شیر طلای جشنوراه ونیز گرفته تا تقدیر در جشنواره برلین و دو نامزدی فیلمنامه‌نویسی جایزه اسکار.

اگر بزرگان سینمای ایتالیا کمتر بودند و نام‌هایی چون فدریکو فلینی، میکل‌آنجلو آنتونیونی، پیترو جرمی، برناردو برتولوچی و جوزپه تورناتوره در طول سال‌ها و نسل‌ها چنین صفحات مجلات و روزنامه‌ها پر نکرده و نقل محافل سینمایی نبودند، بیشتر نام این کارگردان آرام را شنیده بودیم. کارگردانی که از این بزرگان چیزی کم نداشت، اما به اندازه آنها جهانی نشد و همین باعث شد وقتی از مشاهیر ایتالیا نام می‌بریم نام او (و همچنین اتوره اسکولا) دیرتر از دیگران به ذهن بیاید، اما هیچ سینمادوستی در نبوغ و مهارت این استاد بزرگ سینما شک ندارد.

شائبه خودکشی او دوستدارانش را راحت نمی‌گذارد. مونیچلی که شوخ‌طبعی‌هایش فراموش نشدنی هستند به زندگی‌اش همانطور خاتمه داد که به فیلم‌هایش پایان می‌داد. او خودش را از پنجره اتاق بیمارستان پایین انداخت. البته قطعیتی در کار نیست.

 مونیچلی

این پایان بیش از هر چیز دو فیلم مونیچلی را به یاد می‌آورد؛ «یک بورژوای کوچک کوچک» و «جنگ بزرگ». دو فیلم فراموش‌نشدنی که ویژگی اصلی هر دو تغییر لحن آنهاست. هر دو فیلم بسیار خنده‌دار آغاز می‌شوند و در اوج روایت تغییر لحن می‌دهند و تراژیک پایان می‌گیرند.

مردی برای اینکه پسر کودنش در امتحان ورودی شهرداری قبول شود دست به هر کاری می‌زند و تماشاگر از سادگی و بلاهت کارهای او روده‌بر می‌شود، درست در لحظه‌ای که مرد همراه پسرش برای امتحان به سمت محل برگزاری آزمون می‌رود (مرد پاسخ سئوالات را به پسرش داده است)، سارق جوانی پسر مرد را می‌کشد، پس از این ماجرا مرد بازنشسته می‌شود، تنهاست، همسرش دق می‌کند و تنها راه آرامش را در انتقام می‌بیند، مرد قاتل پسرش را می‌کشد. در انتهای فیلم مرد ساده و آرام ما به قاتلی زنجیره‌ای بدل شده. شاید باورش سخت باشد اما این داستان «یک بورژوای کوچک کوچک» یکی از درخشان‌ترین آثار مونیچلی است، فیلمی که با کمدی آغاز و تراژدی تمام می‌شود.

در «جنگ بزرگ» دو مرد جوان برای فرار از اعزام به ارتش دست به هر کاری می‌زنند. اما بالاخره به جنگ فرستاده می‌شوند، در این جنگ بزرگ برای پختن غذا به صافی نیاز دارند. به همین دلیل ماهی‌تابه را جلوی خط آتش دشمن می‌گیرند، ماهیتابه سوراخ سوراخ می‌شود و دو مرد با صافی دستساز خود! غذا می‌پزند... اما در انتهای این فیلم مفرح در کمال ناباوری بیننده دو جوان کشته می‌شوند.

هر دو فیلم بلوغ مونیچلی در روایت و استفاده از ژانر کمدی برای القای مفاهیم اجتماعی و انسانی را نشان می‌دهند و درست مثل زندگی خود مونیچلی پایان می‌یابند. شاید اگر مونیچلی به ملک‌الموت کمک نمی‌کرد، حالا حالاها هم زنده بود و چند سال دیگر به شکلی نامناسب می‌مرد، به شکلی که درخور مرد بزرگی نبود که پایان‌بندی فیلم‌هایش چون سیلی بر صورت بیننده می‌نشیند. مونیچلی همانطور مرد که می‌باید، تلخ و گزنده مثل پایان فیلم‌هایش، جای آخرین سیلی او هنوز قرمز و سوزناک است.

گزیده فیلم‌شناسی

توتو به رم می‌رود (1952)

ممنوع (1954)

توتو و کارولین (1955)

یک قهرمان عصر ما (1955)

دوناتلا (1956)

پدران و پسران (1957)

حکیم و دعانویس (1957)

مردم گمنام معمولی (1958)

دردسر بزرگ در خیابان مدونا (1958)

جنگ بزرگ (1959)

خنده شوق (1960)

بوکاچو 70 (1962)

برنامه‌ریز (1963)

کازانووا 70 (1965)

ارتش برانکالئونه (برای عشق و طلا، 1966)

دختری با هفت تیر (1968)

زوج‌ها (1970)

مورتادلا (1971)

برانکالئونه به جنگ‌های صلیبی می‌رود (1970)

فرار از عشق (عشق عوامانه، 1974)

دوستان من (1975)

میشل عزیز (1976)

بورژوای کوچک کوچک (1977)

سفر با آنیتا (1979)

مرحوم ماتیا پاسکال (1985)

فرآوری : مسعود عجمی

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منابع : ویکیپدیا ، خبرآنلاین ، سینمای ما ، سینما پرس