پاسداران ولایت در عصر امام كاظم علیه السلام
برف هاى تردید آب شد
رهنمودهاى آگاهى بخشپرورش یافتگان
مرواریدهاجویبارهاى خونین
با طلوع خورشید ولایت در طلیعه هفتمین روز از ماه صفر، در روستاى «ابواء»، شعف و سرور بر سرزمین حجاز حاكم شد.
مادرش، حمیده، خادمهاى از شمال آفریقا بود كه در نزد حضرت امام صادق(ع) مقامى والا داشت.
امام صادق(ع) به همراه خانوادهاش در حال بازگشت از مكه بود كه سومین پسر آن حضرت پا به عرصه گیتى نهاد. نام آن مولود پاك را موسى گذاشتند. (1)
امام صادق(ع) نگاهى پدرانه به سیماى نورانى فرزند سومش انداخت، آنگاه به سوى مسلمانانى كه در سفر حج آن امام همام را همراهى مىكردند، بازگشت و فرمود: خداوند امروز پسرى به من عنایت فرمود كه بهترین مردم زمان خود و پیشواى آینده شما خواهد بود. (2)
برف هاى تردید آب شد
تا آن روز كه اسماعیل - بزرگترین فرزند امام صادق(ع) - در قید حیات بود، گروهى از اصحاب تصور مىكردند، رهبرى آینده شیعیان از آن او خواهد بود اما وى، در جوانى و در زمان حیات پدر بزرگوارش دار فانى را وداع گفت. امام صادق(ع)، به یاران وفات او را خبر داد، حتى جنازهاش را به اصحاب و برخى بزرگان شیعه نشان داد، تا ریشه عقیدهاى موهوم، و تصورى غیر واقعى بخشكد، با این حال عدهاى با انگیزه مهدویت اسماعیل و یا بهانههاى دیگر فرقهاى به نام باطنیه، یا اسماعیلیه، را در تاریخ تشیع پدید آوردند كه مسیرى انحرافى از صراط مستقیم عترت پیامبر بود.پس از مرگ اسماعیل، امام صادق(ع) به اصحاب خود فرصت داد تا درباره امام آینده سخن به میان آورند. هر بار كه آنان با تعابیر متفاوت از نام امام هفتم سؤال مىكردند، حضرت صادق(ع) با تصریح و در مواقعى با اشاره، اصحاب را به امام موسى بنجعفرعلیهما السلام راهنمایى مىكرد. روایاتى در منابع مستند شیعه به چشم مىخورد كه امام كاظم(ع) از ابتدا براى برخى خواص شیعه به عنوان جانشین راستین و بر حق امام صادق(ع) معین شده بود. روایت لوح نیز در ارتباط با اسامى مشخص امامان این نكته را تایید مىكند.
كلینى در كتاب كافى، ذیل اشاره و نص بر امام كاظم(ع) از اصحاب و راویان امام صادق(ع) و یا امام موسى بنجعفرعلیهما السلام سخن به میان مىآورد كه؛ وقتى هفتمین امام دوران كودكى را مىگذراند، از پدرش امامِ پس از او را پرسیدند و آن حضرت اشاره به حضرت كاظم(ع) كرد.
فیض بنمختار، معاذ بنكثیر، عبدالرحمن بن حجاج، مفضل بنعمرو، اسحاق بنجعفر، صفوان جمال، عیسى بنعبدالله، یعقوب سراج، سلیمان بنخالد و ظاهر - خادم امام صادق(ع)- از جمله افرادى هستند كه این خبر را روایت كردهاند. (3)
فیض بنمختار مىگوید: وقتى ابوالحسن اول (امام هفتم) آمد، در محضر امام صادق(ع) بودم. او را در بغل گرفته، بوسیدم، امام ششم فرمود: « شما كشتى هستید و این فرزند ملاح (كشتىبان) شماست.» وى مىافزاید « در سال بعد به حج مشرف شدم و دو هزار اشرفى با خود داشتم، هزار دینار براى امام صادق(ع) و هزار دینار براى امام كاظم(ع) فرستادم. وقتى خدمت امام ششم شرفیاب شدم، فرمود: اى فیض او را با من برابر دانستى؟ عرض كردم: این كار را به خاطر فرموده شما انجام دادم، فرمود: به خدا سوگند من این كار را نكردم بلكه خداى بلند مرتبه این مقام را به وى اعطا كرده است.» (4)
رهنمودهاى آگاهى بخش
خفقان حاكم بر سرزمینهاى اسلامى كه خلفاى غاصب عباسى براى شیعیان پدید آورده بودند، محیط بسیار ناامنى به وجود آورده بود كه رسیدن به آرمان مقدس معنویت توسط امام در چنین شرایط نابسامان، خط مشى خاصى را مىطلبید.به دستور منصور - خلیفه ستم گستر عباسى، جاسوسهاى فراوانى مامور شدند تا در سراسر دنیاى اسلامى به تجسس پرداخته، هر كجا به شیعیان دست یافتند، آنان را گردن بزنند. سرانجام وقتى كه امام كاظم(ع) به سن بیست سالگى رسید، پدر بزرگوارش توسط منصور دوانیقى، در سن 65 سالگى، شهید شد. در چنین اوضاعى هشام بن سالم با هوشیارى و فراست خاصى در صدد بود، هفتمین ستاره ولایت را بشناسد و محبت ناشى از معرفت را نثار وى كند. خطاب به امام هفتم عرض كرد: فدایتان شوم، پدرتان به شهادت رسید، امام پاسخ داد: بلى، پرسید: بعد از امام صادق ( پدر شما) رهبر ما چه كسى است؟ فرمود: اگر خواست خداوند بر این تعلق گیرد، تو را هدایت مىكند. پرسید: آیا شما پیشواى من مىباشید؟ فرمود: چنین نمىگویم، هشام ادامه داد: آیا شما امام و رهبرى دارید؟ موسى بن جعفر پاسخ داد: خیر، امامى ندارم. در پایان این گفتگو امام وى را مخاطب قرار داد و فرمود: به دیگران اخبار ما را بگو ولى هرگز موضوع شیوع پیدا نكند، چون مخاطراتى در پیش است. (5) از گفتگوى هشام با امام، چنین استفاده مىشود كه اختناق آن عصر بسیار شدید بود، تا آنجا كه امام موسى كاظم(ع) در منزل شخصى خویش و نزد یكى از شیعیان برگزیده و بهترین یارانش، پارهاى از مسایل اصلى را ناگفته گذاشت و هشام بن سالم را به عدم افشاى برخى حقایق دعوت كرد. در آن دوره فشار، هر گونه اقدام آشكار و برنامهاى كه حكومت منصور از آن آگاهى مىیافت، وضع جبهه حق و شیعیان را آشفته مىكرد، لذا امام هفتم دنباله روش پدر را پی گرفت و با سیاست ویژهاى كه از درایت و معنویت آن امام خبر مىداد، به پرتوافشانى پرداخت و شاگردان بسیارى را در رشتههاى علوم دینى و فضایل و مكارم اسلامى پرورش داد.
پرورش یافتگان
گروه كثیرى از عالمان و راویان حدیث، پیرامون امام موسى(ع) گرد آمدند و آن حضرت با توانایى بسیار آراء خردمندانهاى در دانشهاى گوناگون دینى ابراز كرد.
مجموعههاى بسیار از احكام اسلامى كه در موضوع فقه و حدیث و كلام اسلامى تدوین شده به آن حضرت منسوب است و راویان، همواره با آن افاضات علمى مانوس بوده، فرمایشات و فتاوى امام(ع) را ثبت مىكردند.
سید بن طاووس مىنویسد: « یاران و نزدیكان امام(ع) در مجلس درس آن بزرگوار حاضر مىشدند و لوحههاى آبنوس در آستینها داشتند، هر گاه او سخنى مىفرمود یا در موردى نظرى ارائه مىداد، به ضبط آن مبادرت مىكردند.» (6)
امام كاظم(ع) در عصر خویش عابدترین و عالمترین و فهیمترین مردم بود. (7) پدر بزرگوارش در تایید آگاهىهاى علمى و فقهى این فرزند فرزانهاش، فرمود: « توان علمى او به اندازهاى است كه اگر از تمام مضامین قرآنى پرسش كنى، با علم كافى كه دارد، پاسخ قانع كنندهاى خواهد داد. او كانون حكمت، معرفت و اندیشه است.»
چشمههاى اندیشه امام در عصرى جارى گردید كه با وجود اختناق حاكمان عباسى، شیعیانى اهل درك، منطق و خرد داشت. از مجموع روایات و كتب سیره برمىآید كه؛ پیروان امامان با طرح سؤالات علمى - فقهى، دانش وى را ارزیابى كرده، در صورتى كه از جنبه علمى، وى یقین حاصل مىكردند، او را به وصایت مىپذیرفتند. به همین دلیل شیعیان، عبدالله بن جعفر را كه مشهور به عبدالله افطح بود - بدین سبب گروندگان به او را فطحیه مىنامیدند - با طرح برخى مسائل فقهى و احكام شرعى نماز و زكات آزمودند و چون آگاهى وى را از این مسائل ناكافى دانستند از وى روى برتافتند. (8)
با آن كه صدها نفر از محضر پر فیض امام موسى كاظم(ع) بهره برده و اخبار و احادیث او را نقل مىكردند، اما در میان اصحاب، حدیث هیجده نفر به صدق و امانت مشهور گردیده و منقولات آنان مُهر اعتبار و اطمینان خورده و همگان بر صدق گفتههایشان اعتراف كردهاند. شش نفر از آنان شاگردان امام باقر(ع)، شش نفر از اصحاب امام صادق(ع) و بقیه هم از خواص تربیت یافتگان حضرت امام كاظم(ع) بودهاند. اسامى آنان به این شرح است:
یونس بنعبدالرحمن، صفوان بن یحیى، محمد بن ابىعمیر، عبدالله بنالمغیره، حسن بنمحبوب السراد، احمد بن ابىنصر بزنطى. به این افراد اصحاب اجماع مىگفتند. شاگردان زبده دیگرى در مكتب علمى - تربیتى و سرشار از معنویت هفتمین امام پرورش یافتند از جمله؛ محمد بن خلاد، عبدالرحمن بجلى، على بنجعفر، اسحاق بنعمار صیرفى، اسماعیل بنموسى بنجعفر، حسین بنعلى بنفضال، داود رقى، عبدالسلام بنصالح حصروى، موسى بن بكیر و اسماعیل بن مهران. (9)
گسترش نهضت هاى علوى توسط گروهى از امامزادگان و سادات و افزایش قدرت سیاسى بنىعباس، خصوصا در دوران خلافت هارون، باعث تشدید مراقبت و سخت گیرى نسبت به امام كاظم(ع) شد به طورى كه هارون درباره امام هفتم علیه السلام مىگفت: مىترسم فتنهاى بر پا كند كه خون ها ریخته شود!؟ سختگیرى نسبت به امام در حدى بود كه به ندرت كسى مىتوانست حتى براى ضرورىترین مسایل و سؤالات فقهى و علمى به خدمت امام(ع) شرفیاب شود.
با این وجود، امام یارانى داشت كه در جهان اسلام پراكنده بودند و با ایشان، به خصوص در دوران اقامت در مدینه، تماس داشتند. تلاش هاى تبلیغى این برگزیدگان بر محبوبیت امام بین شیعیان شهرهاى اسلامى افزود و موجب نگرانى هارون شد. از این روى هارون حضرت را تحت نظر از مدینه به بصره و سپس به بغداد آورد و سال ها امام را در زندان هاى مختلف تحت نظر گرفت و به احدى اجازه ملاقات با آن مقام معنوى را نداد.
مرحوم شیخ طوسى راوایان و شاگردان امام را 272 نفر ذكر كرده است. احمد بن خالد برقى تلامیذ حضرت را 160 نفر دانسته و مؤلف كتاب حیاة الامام موسى بن جعفر تعداد319 نفر از اصحاب و شاگردان هفتمین فروغ امامت را به تفصیل نام برده است.
مرواریدها
یاران برجسته امام كاظم(ع) تداوم امامت را براى رهبرى جامعه اصل مسلم اسلامى دانسته و در برابر امواج انحرافى كه خلفاى خلافكار و فرقههاى گوناگون پدید مىآوردند، مقاومت مىكردند.
- یونس بنعبدالرحمن:
وى در اعتقاد به امامت حضرت موسى بنجعفر(ع) چنان روشن بین و استوار بود كه كوچكترین نرمش و یا لغزشى را در مقابل منحرفان روا نمىشمرد و در برخورد با فرقههایى چون واقفیه، موضع قاطعى داشت. او در پرتو انوار درخشان هفتمین و هشتمین فروغ امامت از چهرههاى درخشان جهان تشیع و شخصیتى ارزنده به شمار مىرود. حضرت امام رضا(ع) او را سلمان زمان خود دانسته و عموم علماى شیعه، تقوا و پاكى وى را ستوده و مقام علمى و فقهى وى را تصدیق كرده و روایاتش را بدون هیچگونه شبههاى پذیرفتهاند. او روز گار خود را غالبا با تالیف كتاب مىگذراند و سى كتاب در زمینههاى گوناگون علوم اسلامى نوشته است. (10) - محمد بنابىعمیر: وی در میان شیعیان و جامعه تسنن از چهرههاى محبوب و عابد و پارسا محسوب مىشود. (11) او روایاتى از امام هفتم نقل كرده كه در آنها امام را با كنیه ابااحمد مخاطب قرار داده است. (12) وى 94 جلد كتاب در مباحث مختلف علمى، دینى و فقهى به رشته تحریر درآورد و مجموعه روایاتى كه نقل كرده به 654 حدیث مىرسد. طى چهار سالى كه در زندان بود، نگاشتههاى وى از بین رفت و بعدها با تكیه بر حافظه و آنچه به راویان دیگر انتقال داده بود، روایت مىكرد.سرانجام محمد بنابىعمیر مورد خشم دستگاه خلافت عباسى قرار گرفت؛ زیرا هارون اعتقاد داشت اسرار فعالیت سیاسى و مبارزات مخفى شیعیان و اسناد ارتباط آنان با پیشواى هفتم در اختیار اوست. كشى به نقل از فضل ابن شاذان گفته است: « در باره ابنعمیر نزد خلیفه شکایت شد، او را دستگیر كرده و از وى خواستند نام شیعیان و كسانى كه با موسى بنجعفر علیهما السلام در ارتباط هستند به دستگاه خلافت تحویل دهد، وى امتناع كرد و از افشاى نام رابطین با امام اجتناب نمود، دژخیمان او را در میان دو چوب قرار دادند. و براى اقرار گرفتن از نامبرده صد تازیانه بر بدنش زدند و چون از مقاومت دلیرانهاش خسته شده و به خشم آمدند بیش از صدهزار درهم وى را جریمه كرده و تمام اموالش را مصادره نمودند.» (13)
محمد بن مفضل بنعمر جعفى؛ محمد را باب امام كاظم(ع) نامیدهاند؛ او رابط میان مردم و حضرت بود و فرزند مفضل است، كه امام صادق(ع) توحید معروف خویش را به وى املاء فرمود.
- محمد بنعلى بننعمان:
كنیهاش ابوجعفر و لقب او مؤمن طاق بود - چون مغازهاش در كوفه زیر طاقى قرار گرفته بود - از بزرگان اصحاب امام ششم و امام هفتم است. وى توان آن را داشت كه با هر مخالفى بحث كند و بر وى غالب گردد. (14) - حسن بنمحبوب: از راویان بزرگ است كه فقهاى شیعه در صحت احادیث او اجماع و خودش را توثیق كردهاند. او نزد امام هفتم و امام هشتم از احترام زیادى برخوردار بود و از اركان عصر خویش به شمار مىرفت، شیعیان اهل بیت از اطراف و اكناف دنیاى اسلام به نزدش رفته و از فضل و دانش وى خصوصا در فقه بهره مىگرفتند، تالیفات و تصنیفات وى را شیخ طوسى در فهرست خویش ذكر نموده است.- ابوعبدالله بن یحیى كاهلى اسدى:
از اصحاب امام كاظم(ع) است كه نزد آن حضرت محترم بود و علماى رجال او را با منزلت و فضل مىدانند. حضرت موسى بن جعفر(ع) خطاب به على بن یقطین كه در دستگاه هارون نفوذ سیاسى داشت، فرمود: از كاهلى اسدى و خاندانش صیانت كنید. من بهشت را برایتان ضمانت مىكنم. وى هم قبول كرد و ابن یقطین زندگى او و خاندانش را تامین مىكرد. (15) - ابان بنعثمان بجلى:اهل كوفه بود و زمانی را در بصره سكونت داشت. شیخ طوسى وى را از موالیان بجیله مىداند. گروهى از بصریان همچون ابوعبیده از وى حدیث نقل كردهاند. ابان با حضرت موسى بنجعفر علیهما السلام ارتباط داشته و در كتاب هایش از آن حضرت روایاتى نقل كرده است. (16)- عبدالله بنجندب:
وی بجلى و كوفى است او منزلتى بلند نزد امام هفتم داشت و وكیل آن حضرت به شمار مىرفت، امام رضا سوگند یاد كرد كه؛ عبدالله بن جندب مورد رضایت خدا و رسول الله صلى الله علیه و آله و از مخبتین ماست. (17) - هشام بنحكم:پرورش یافته مكتب امام صادق(ع) بود. او به خاطر دشمنى با بنىعباس سال ها مخفیانه زندگى مىكرد و امام ششم او را نگهبان و گواهى دهنده بر راستى خویش مىدانست. بارها از سوى امام كاظم(ع) براى انجام كارهاى شخصى یا عمومى به عنوان وكیل تعیین شد. هارون كه در پى فرصتى بود تا هشام را به قتل برساند، جلسهاى با حضور دانشمندان وابسته در منزل یحیى بر مكى ترتیب داد و خود از پشت پرده به نظاره نشست، هشام با همه فراست و شجاعت، به آنچه اعتقاد داشت اعتراف كرد و از آن جلسه گریخت و از بغداد به كوفه رفت و در منزل بشیر كه از شیعیان معروف بود وارد گردید. او دانشمندى برجسته، متكلمى بزرگ و داراى بیانى شیرین و رسا بود. (18)- صالح بن واقدى:
طبرى مىگوید: خدمت امام موسى كاظم(ع) رسیدم، حضرت فرمود: هارون تو را زندانى مىكند و درباره من از تو مىپرسد، بگو او را نمىشناسم و آنگاه كه به زندان افتادى تو را آزاد مىكنم. و همین گونه هم شد. او با كمك امام به طرز شگفتانگیزى از زندان به مازندران (طبرستان) رفت. صالح بن واقدى مىگوید: چون به دیار خویش برگشتم، به خدا سوگند نه كسى از من خبر گرفت و نه از زندانى بودنم كسى جویا شد. (19) او به بركت كرامت امام از چنین دسیسهاى رهایى یافت و توانست مدت ها در طبرستان به دفاع از حریم امامت بپردازد و ولایت را پاسدارى نماید. - صفوان بنیحیى:زمانى كه صفوان فرزند یحیى به رشد عقلى رسید و علوم عقلى را از پدر خویش فرا گرفت، در حوزه درس امام كاظم(ع) حاضر شده و از بیانات قدسى آن فروغ آسمانى بهره مند گشت. او از فقیهان، محدثان و متكلمان كم نظیر است. علاوه بر مقام شامخ علمى، جایگاه والایى در زهد، تقوا و عبادت داشت. صفوان را یكى از وكیلان و نایبان خاص امام دانستهاند و مىگویند او ضمن جمعآورى وجوهات شرعى، ماموریت خطیر نشر روایات اهل بیت و مبارزه با خطوط انحرافى و التقاطى آن عصر را بر عهده داشت. (20)- على بنیقطین:
از دوستان و علاقه مندان امام موسى(ع) بود، در دستگاه هارون به مقام وزارت رسید. چندین مرتبه خواست از این مقام استعفا بدهد، ولى حضرت مخالفت كرد. وى براى ارتباط با امام و كمك به شیعیان و حمایت از محبان آل عترت كه در فقر و نادارى بسر مىبردند، از ماموران مخفى استفاده مىكرد، اسماعیل بن سلان و فلان بن حمید از آن جملهاند كه فرزند یقطین آنان را احضار كرد و گفت دو مركب سوارى تدارك دیده و از طریقى غیر از راه معمول بروید تا به امام هفتم برسید و نامه و مبالغى كه مىدهم به نحوى تحویل آن حضرت دهید كه كسى متوجه نشود. (21) - ابن بزیع: از اعیان و رجال شیعه و شاگردان امام كاظم(ع) است. طبق دستور امام در تشكیلات بنىعباس شغل مهمى داشت و از مشاورین خاص دستگاه خلافت به شمار مىرفت. امور تعدادى از شیعیان جهان اسلام توسط وى اصلاح گشت. او به نیازمندان پناه مىداد و عاشقان اهل بیت را از گرفتارى مىرهانید. (22)- یعقوب بنداود:
مردى با ایمان، پاك سرشت و نیكوكار بود. به دلیل برخوردارى از شهامت و روحیه مبارزاتى به اتفاق برادرانش در قیام ابراهیم فرزند عبدالله بن حسن شركت كرد و به همین دلیل دستگیر و زندانى گردید و تا آخر خلافت منصور در حبس به سر برد. با روى كار آمدن مهدى عباسى آزاد شد. این بار بعقوب تلاش هاى خود را در حمایت از خاندان عصمت و طهارت و توسعه اقتدار شیعیان به صورت نفوذ در دستگاه حكومت و قبضه كردن پنهانى قدرت ادامه داد و سرانجام به پست وزارت رسید. به این ترتیب توانست بسیارى از مناصب مهم تحت قلمرو خلافت اسلامى را به علویان و سادات و برخى شیعیان تفویض كند. این وضع دشمنان را نزد خلیفه عباسى به سعایت و مذمت از وى واداشت و مهدى عباسى را به این موضوع تهدید كردند كه سراسر كشور اسلامى در دست یعقوب و شیعیان است و با انقلابى سریع مىتواند بساط حكومت تو را سرنگون كنند. تبلیغات زهرآگین دشمنان كار خود را كرد و موجب بركنارى یعقوب و زندانى شدن او گردید. (23)گروهى از فرزندان ائمه علیهم السلام و نیز سادات و علویان، طى مبارزات و قیام هایى حضرت امام كاظم(ع) را در دفاع از جبهه حق و افشاى باطل یارى مىدادند.
در دوران حكومت منصور و فرزندش مهدى شرایط طاقت فرسایى بر شیعیان مدینه سایه افكند. خفقان آن چنان علویان را احاطه كرد؛ كه آنان چون آتشى زیر خاكستر در صدد پیدا كردن فرصتى بودند تا بر دستگاه ستم حریق افكنند. وقتى مهدى یكى از دشمنان معروف اهل بیت را به عنوان والى مدینه منصوب كرد، او حقوق علویان را از بیتالمال قطع كرد و دستور به بازداشت سادات و شیعیان حوزه حكومتى داد. زمینههاى خروش خونین علویان به این ترتیب فراهم گشت و حسین بنعلى بن حسن مثلث كه از نوادگان امام حسن مجتبى علیه السلام بود، رهبرى « قیام فخ» را عهده دار گردید. وجود دویست نفر از اصحاب امام كاظم(ع) و بزرگان بنىهاشم در این نهضت و تایید ضمنى امام از وى دلیل بارزى بر موافقت هفتمین فروغ امامت با جنبش مذكور است، گر چه در آغاز نیروهاى حسین بنعلى بر شهر مدینه استیلا یافتند، ولى با آمدن نیروهاى تازه نفس از سوى مركز خلافت و آرایش نظامى عباسیان طى نبردى خونین كه در وادى فخ واقع در غرب شهر مكه رخ داد، گروهى به شهادت رسیدند. (24)
- عبدالله بن حسن:
از بزرگان شیعه و مطیع امام هفتم بود، گروه عظیمى از شیعیان را به گرد خودش فرا آورد و مخالفت خود را با غاصبان آغاز كرد. سرانجام به زندان كشیده شد. او محبس را آموزشگاه انقلاب خویش ساخت و از طریق مكاتبه با رهبر خود، امام كاظم(ع)، الهام مىگرفت و خبر مىرساند تا آن كه به شهادت رسید. - یحیى بنعبدالله: از قهرمانان انقلاب حسین بنعلى رهبر قیام فخ بود و بعد از كشته شدن وى به سرزمین دیلم گریخت. در آنجا شیعیان را مجتمع كرد. هارون كه از فعالیت وى واهمه داشت، فضل بن یحیى را با لشكرى زیاد به سوى او روانه داشت. نبرد فرستاده خلیفه با یحیى به پراكندگى یارانش انجامید و او را به صلح وادار كرد، هارون از فرصت پیش آمده استفاده كرد و او را به زندان افكند و دستور داد دیوار زندان را به رویش ویران كنند تا به شهادت برسد. (25)- حسین بن عبدالله:
مردى زاهد و عابد در عصر خویش محسوب مىشد. او به جهت مبارزات و مجاهدت هاى مداوم و دفاع از حریم امامت، به دست حكومت ظالم وقت گرفتار و شهید شد.حسین، فرزند امام كاظم(ع) بود و در ناحیه فارس به حالت اختفاء و دور از ستم عباسیان زندگى مىكرد. ماموران و حاكمان فارس محل اختفاء او را یافته و آن سید بزرگوار را شهید كردند. هم اكنون به سید علاء الدین حسین معروف است و در شیراز داراى قبه و بارگاه مىباشد. (26)- احمد بن عیسى:
از دوستداران امام كاظم(ع) بود و همزمان با جنبش یحیى قیامى ترتیب داد. هارون وى را به زندان انداخت، او از محبس گریخت و به بصره رفت. از آنجا با شیعیان مكاتبه داشت و مردم را علیه دستگاه عباسى برمىانگیخت. بر اثر فعالیت هاى وى نهال تشیع در بصره به بالندگى افزون ترى رسید و چون امام كاظم(ع) به دستور هارون در بصره زندانى گشت، مردم این شهر از زندانى شدن امام خشمگین شده و نسبت به عباسیان اظهار تنفر كردند. اما به دلیل پر خفقان و حكومت نظامى عباسیان، قادر نبودند به قیامى دست بزنند. - اسماعیل، فرزند موسى بن جعفرعلیهما السلام: در مصر رحل اقامت افكند. فرزندان وى نیز در آنجا زندگى مىكردند، وى ضمن تالیف چندین كتاب، جانبدارى از حریم ولایت و نگهبانى دژ استوار امامت و فراخوانى شیعیان در ستیز با ستم مشغول بود.اختناق فكرى و جلوگیرى از فعالیت هاى شیعیان به اندازهاى بود كه شیعیان و سادات و علویان عصر امام كاظم(ع) به شیوهاى افشاگرانه روى آوردند و آن نوشتن مطالبى مبنى بر حقانیت اهل بیت(ع) و غاصب بودن خلفاى عباسى و نیز درج اندیشههاى الهام گرفته از پرتو فروزان امام هفتم بود بدین گونه دیوارهاى سرزمین اسلامى با تابلوهاى رنگین، اعمال ننگین عباسیان را فاش مىساخت شاعران، گویندگان و روشنگران از این طریق مسؤولیت حساس و نقش تاریخى خویش را ایفا مىكردند.
سرانجام حكومت فاسد عباسى كه هراس عمیقى از امام در دل داشت و تمامى تلاش هاى فرهنگى سیاسى این عصر را در پرتو رهنمودهاى حكیمانه امام هفتم مىدانست و مشاهده مىكرد كه عظمت و مهابت شخصیت امام در بین مردم و درگیرى مستقیم و توام با صراحت او در برخورد با خلفا تشكیلات آنان را به مخاطره افكنده، در سال183 هجرى امام را در سیاه چال هاى بغداد در سن 55 سالگى به شهادت رساند.
پىنوشت ها:
1- كشفالغمه فى معرفة الائمة، على بنعیسى اربلى، ج3، صص 2 و3، به نقل از كمالالدین.2- بحارالانوار، ج 48، صص 2 -3.
3- اصول كافى، ج 2، صص 468 - 470.
4- همان، ص 475 / الغیبة، نعمانى، ص 324.
5- رجال كشى، صص239 – 241 / حیاة الامام موسى بن جعفر، ج 1، صص 418 - 419.
6- الانوار البهیه، ص 91.
7- الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 231.
8- حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج 2، صص19 - 20.
9- دورنمایى از زندگانى امام موسى بنجعفر(ع)، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، ص 122.
10- جامع الرواة، محمد بنعلى اردبیلى، ج 2، صص356 -357 .
11- فهرست شیخ طوسى، ص 265.
12- معجم رجال حدیث، ج 14، ص 301.
13- این واقعیت در رجال نجاشى، ص229 و رجال كشى، ص 591 آمده است.
14- رجال كشى، ص186.
15- راویان امام رضا(ع) در مسند الرضا، ص 361.
16- همان، ص 15.
17- منتهى الامال، ج 2، ص276.
18- رجال نجاشى، ص 305 / رجال كشى، ص269.
19- بحارالانوار، ج 48، ص67.
20- در مورد وى بنگرید به كتاب صفوان بنیحیى، شكوه ایمان، محمد اصغرى نژاد.
21- بحارالانوار، ج 48، ص 35.
22- رجال نجاشى، ص 255.
23- پیشواى آزاده، مهدى پیشوایى، ص 55.
24- سرزمین وحى، سرچشمه تشیع،غلامرضا گلى زواره ، صص 120 - 121.
25- مامقانى در تنقیح المقال، ج3، باب یحیى وى را از یاران امام كاظم(ع) و رجال موثق دانسته است.
26- ابىنصر بخارى در كتاب سرالسلسلة العلویة وى را از فرزندان امام هفتم دانسته و وى را بلاعقب مىداند.
منبع:
مجلات، ماهنامه كوثر، شماره 9"غلامرضا گلىزواره"