تبیان، دستیار زندگی
علامه در یکی از سخنرانیها بیان نموده بودند که: من زمان ظهور ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زنده هستم و آن زمان را درک خواهم کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان شفای علامه میرجهانی

علامه میرجهانی
علامه در یکی از سخنرانیها بیان نموده بودند که: من زمان ظهور ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زنده هستم و آن زمان را درک خواهم کرد.

عالم ربانی و فقیه متقی آیةالله سید محمد حسن میرجهانی، از چهره های علمی و اخلاقی معاصر، در سال 1280 شمسی در یکی از نواحی تابعه اصفهان به نام جرقویه متولد گردید و در فضایی مذهبی تربیت و رشد یافت.

اشاره:

مرحوم آیه الله سید حسن میرجهانی روز 22 ذیقعده 1319ه دیده به جهان گشود.

از ملازمین مرحوم آیه الله اصفهانی بود و مشاهدات ارزشمند فراوانی از ایشان داشت.

مدتها در تهران اقامت داشت به تحقیق، تالیف، تبلیغ و ارشادمشغول بود، در سال 1400ه به اصفهان منتقل شد، روز 21جمادی الثانیه 1413ه در اصفهان درگذشت و در مقبره علامه مجلسی به خاک سپرده شد.

آثار ارزشمند فراوانی از خود به یادگار نهاد که از آن جمله است:

1 - «ولایت کلیه » پیرامون ولایت تکوینی و تشریعی معصومین(علیهم السلام).

2 - «الدرر المکنونه » پیرامون امام و امامت.

3 - «الجنه العاصمه » در مناقب حضرت فاطمه زهرا(س).

4 - «نوائب الدهور» در علائم ظهور - چهار مجلد بزرگ-.

5 - «نورستان » [کتابنامه حضرت مهدی(عج) 2 / 770].

همه اینها و دیگر آثارش به خط مولف مکرر چاپ و منتشر شده است.

معظم له علاوه بر تالیفات ارزشمند، قرآنی هم به خط زیبای خودبا ترجمه و زیرنویس آیات مبارکه به زبان فارسی مرقوم فرموده که در سال 1328 هجری شمسی چاپ سنگی شده است.

در کنار صفحات آن قرآن کریم (از صفحه 626 تا639) برای تزکیه نفس 199 موردمتذکر گردیده و برای کسانی که در صدد تزکیه نفس و اصلاح خودهستند، بسیار مفید و ارزشمند می باشند و ما از جناب آقای مهندس سالور صمیمانه تشکر می کنیم که این نوشته ارزشمند را در اختیارمجله گذاشتند.

قوله تعالی(قد افلح من تزکی)(آیه 14 سوره اعلی)بدان که تزکیه نفس از صفات واجب و لازم است برای شخص مسلمان محمدی، پیرو قرآن و شریعت مقدسه اسلامیه و هرگاه مسلمین این معنی را در نظر می گرفتند و به تزکیه نفس می پرداختند، دنیا وآخرتشان معمور و زبان طعن را برخود می بستند.

عقیده به رجعت

از عقاید قطعی و اختصاصی شیعیان بحث رجعت می باشد. به این معنا که در زمان ظهور قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) ائمه و خوبان خوب، و هم چنین اشقیاء و بدان بد باز می گردند تا علاوه بر جزاء و پاداش اخروی در همین دنیا هم شاهد عزت اولیا و ذلت اعداء باشند و هر کدام بهره خود را از این دنیا برگیرند.

آقای جلوانی می گویند:

علامه در یکی از سخنرانیها بیان نموده بودند که:

من زمان ظهور ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زنده هستم و آن زمان را درک خواهم کرد.

بعد از فوت علامه شخصی خواب ایشان را می بیند و سوال می کند: مگر شما نفرموده بودید در زمان ظهور زنده هستید و آن زمان را درک می کنید؟

آقا فرموده بودند :

من خودم خواستم که بروم و زمان آقا امام زمان بر می گردم.

دعا و اذکار

ذکر آقا یا حیٌ یا قیوم بود و می فرمودند :

منظور از حی امام زمان است و منظور از قیوم هم که به معنای قیام کننده است نیز امام زمان می باشد.

(این ذکر در قرآن در سه مورد وارد شد و همانگونه که می دانیم قرآن دارای بطونی می باشد و منافاتی ندارد که حی و قیوم صفت برای ذات خداوند تبارک و تعالی باشد و در جای دیگر اشاره به یکی از جلوه های بارز حیات و قیام الهی یعنی حضرت بقیه الله الاعظم باشد).

الحمدلله

از دیگر اذکار مدام آقا ذکر الحمدلله بود که به اتفاق کلیه آشنایان درخلوت و جلوت و آهسته و گرفتاریها و شادمانی ها به آن می پرداختند.

کرامت دیگر:

ایشان در ایام اقامت در مشهد مقدس، مبتلا به بیماری نقرس و سیاتیک بود و هرچند از طریق طب قدیم و جدید برای درمان آن کوشید، نتیجه ای نگرفت. تا این که روزی بعضی دوستانش از او دعوت کردند تا به شهر شیروان برود، ایشان هم پذیرفت و همراه آنان حرکت کرد.

 خود ایشان می گوید: به قوچان که رسیدیم در خارج شهر به زیارت امام زاده ابراهیم رفتیم، دوستان گفتند: نهار را همین جا صرف کنیم. آن ها مشغول تهیه غذا شدند و من در صدد برآمدم برای تطهیر به رودخانه ای که در آن حوالی بود بروم.

همراهان گفتند: راه نسبتا دور است و شما با درد پا نمی توانید این مسافت را طی کنید. ولی هم چنان به راه خود ادامه دادم تا به ساحل رودخانه رسیدم. ...

تجدید وضو کردم و آن جا نشستم که ناگهان کسی با لباس چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی هنوز پای خود را درمان نکرده ای؟

 گفتم: تا حالا که از طریق دارو، دعا و نذورات موفق نشده ام، گفتم: آیا مایل هستید من آن را معالجه کنم، گفت: بله، او آمد و با چاقوی کوچکی بر موضع درد کشید، از شدت درد ناله ام بلند شد، او پس از این کار گفت: دیگر ناراحتی نداری.

خواستم با تکیه به عصا بلند شوم اما دیگر دردی نداشتم، خواستم نشانی او را بگیرم گفت: هروقت لازم باشد، خودم می آیم و از نزدم رفت.

چند لحظه بعد، دوستانم رسیدند و گفتند: آقا عصایت کو، گفتم بروید آن مرد نمدپوش را بیابید، رفتند و هرچه جستجو کردند کسی را نیافتند.


منابع :

گلشن ابرا،8

پایگاه حوزه نت

پایگاه اخلاق

تهیه و فرآوری : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان