امام در ركوع و مأموم در سجده!!
مقدمه:
می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.
به عنوان مثال اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:
یکی از کارهایی که در اکثر مدارس کشور عزیزمان انجام می شود، خواندن آیاتی از قرآن مجید می باشد، در این زمینه چنان چه دانش آموزان بتوانند علاوه بر شنیدن آیات، با مفاهیم متعالی این معجزه الهی آشنا شوند، بی شک به هدف والای نزول وحی رهنمون گشته ایم.
در این راستا، مرکز یادگیری جهت غنی سازی برنامه های صبحگاه مدارس، به بررسی و تفسیر برخی از آیات قرآن پرداخته است. در این قسمت سعی شده، تفسیر به زبان ساده و قابل درک برای دانش آموزان ارائه گردد.
در این مقاله آیات ، مورد بررسی قرار می گیرد...
آیات 9 تا 18 سورة انعام (صفحة 129)، توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود.
شما می توانید برای شنیدن فایل صوتی آیات این صفحه کلیک نمایید.
جهتدریافت فایل صوتی آیات فوق، کلیک کنید.
آیات 9 تا 18 سورة انعام (صفحة 129) آیة 9، پاسخی است به یكی از بهانه جویی های مشركان كه درآیه پایانی صفحة قبل به آن بهانه اشاره شدهاست.
در صفحة قبل، آمدهاست كه مشركان، پیامبر (ص) را با خود مقایسه میكرده و بهانه میآوردند كه:
اینایراد، مختصّ مشركان زمان پیامبر(ص) نبوده، بلكه شاید به ذهن افرادی در زمان ما نیز برسدكه یا كماطّلاعند یا دشمنكه: مگر میتواند انسانیكه مثل ماست، فرستادة خدا باشد؟
قرآن به اینگونه افراد پاسخ میگوید كه: بشر بودن، نه تنها، تضادی با رسالت از جانب خدا ندارد، بلكه فرستاده خدا باید، تمام صفات و حالات انسان را داشته باشد تا بتواند الگو برای آدمیان گردد.
وگرنه، فرشته كه شباهتی با بشر ندارد، شایستگی الگو بودن برایآدمیان را ندارد.
و لذا آیة 9 در جواب میفرماید:
فرضاً اگر ما میخواستیم به پیشنهاد مشركان عملكنیم و «فرشته را پیامبر آدمیان قرار دهیم، به ناچار، او را مرد قرار میدادیم».
فرستاده خدا برای انسان، خود باید انسانی باشد كه به مردم بگوید:
من مثل شما هستم و غرایز و شهوت و غضب دارم، ولی در عین حال، متّقی هستم و میتوانم با داشتن همة اینغرایز، متّقی باشم؛
لَقَدكانَ لَكُم فی رَسولِ الله اُسوَهٌ حَسَنَه؛
همانا در رسول خدا، برای شما سرمشقی نیكوست. شما باید از رسول خدا پیروی نیكو داشته باشید و او را اسوة خود قرار دهید!
و مَلَك چون غرایز بشری ندارد، نمیتواند الگوی بشر باشد. پس، بشر بودن، تضادی با رسول خدا بودن ندارد.
برخی از مردمكه میخواهند خودشان را راحتكرده و کارهایشان را توجیه کنند و می گویند آن ها كجا و ما كجا؟!
آیا از ما توقّع دارید در زندگی، مانند آن ها باشیم؟!
در پاسخ باید گفت كه: اگر چنین بود، دیگر، پیغمبر بهعنوان اسوه و الگو برای مردم معرّفی نمیشد.
خدا او را اسوه قرار دادهكه مردم در رفتار و گفتار از او، الگو بگیرند.
البتّه، از ما نخواستهاند كه در زندگی، همدوش با پیغمبر و امام باشیم، ولی اینتوقّع هست كه تابع و دنباله رو آن اسوههای الهی باشیم و از آن ها فاصله نگیریم و در زندگی، تا آنجا كه میتوانیم، با آنان تشابه داشته باشیم تا معنای امام و مأموم بودن، تحقّق پیدا كند.
اینجمله از مولای خودمان امام امیرالمؤمنین، علی(ع) رسیدهاست كه
ألا وَ إنَّ لِكُلِّ مَأمومٍ إماماً یَقتَدی بِه وَ یَستَضیءُ بِنورِ عِلمِه؛
متوجّه باشید! هر مأمومی را امامی است كه به او اقتدا میكند و از نور علم او بهرهمند میگردد؛
ألا وَ إنَّ إمامَكُم قَدِ اكتَفی مِن دُنیاه، بِطِمرَیه وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَیه؛
بدانید كه پیشوای شما، از دنیا، به دو جامه ی كهنه بسندهكردهاست و از غذاها، به دو قرص نان؛
ألا وَ إنَّكُم لاتَقدِرونَ عَلی ذلِك، وَ لكِن أعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهاد، وَ عِفَّهٍ وَ سَداد؛
توجّه کنید كه شما نمیتوانید در زهد و بیاعتنایی به دنیا، همانند من باشید، ولی با پرهیز ازگناهان و كوشش در امر بندگی و رعایت پاكدامنی و استواری در عمل، كمككار من باشید و خود را شبیه من سازید.
آخر، مگر نه ایناست كه من امام شما و شما هم مأموم من هستید؟
آیا رابطة بین امام و مأموم، غیر از پیروی مأموم از امام، چیزی دیگر است؟!
در نماز جماعت، انسان وقتی مأموم شمرده می شود كه در افعال نماز ( قیام و ركوع و سجود) تابع امام باشد و از او پیروی کند و اگر تخطّی كند، می گویند او به کسی اقتدا نکرده است.
اینك كه شما هم خود را مأموم من و مُقتَدِی به من میدانید، باید در محیط دین داری و عمل به احكام الهی، تابع و پیرو من باشید و با رعایت ورع و دوری از گناهان و انجام واجبات، در ردیف كمككاران من قرارگیرید.
آری؛ فرمودهاست:
أعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهاد، وَ عِفَّهٍ وَ سَداد؛
با پرهیز ازگناهان وكوشش در امر بندگی و رعایت پاكدامنی و استواری در عمل، كمككار من باشید. و از ما مدّعیان مَحَبَّت و تشیّع، یاری خواستهاست.
همچنان كه خدا نیز از بندگان مدّعی ایمان،یاری خواسته و فرمودهاست:
إن تَنصُرُوا الله یَنصُركُم وَ یُثَبِّت أقدامَكُم؛
اگر شما خدا را یاریكنید، خدا هم شما را یاری میكند و استوارتان نگه میدارد.
و بدیهی استكه یاریكردن و كمكرسانی به خدا، كمكرسانی به دین خداست. یعنی، دین خدا را با عمل به دستوراتش زنده نگهدارید و ترویجش كنید.
حال، امام(ع) نیز، از ما مدّعیان تشیّع كمك طلبیدهاست.
نتیجه این كه فرستادگان از جانب خدا، از جنس خود مردمند تا بتوانند وظیفة اسوه و الگو بودن را بهنحو احسن ایفا نمایند و ما مردم نیز، موظّفیم در تمام مراحل زندگی، ازآن ها تبعیّت كنیم.
حاتم اصم، مردی از اهل عمل بوده و در شهرها میگشته و مردم را موعظه میكردهاست. در اثنای سفرش، به مدینهُ الرّسول وارد شد.
اهل شهر باخبر شدند و به استقبالشآمدند. او به خانههای مردم نگاهكرد وگفت:
یا قَوم، أیَّهُ مَدینَهٍ هذا؛ ای مردم، اینشهر،ك دامین شهر است؟
گفتند: مَدینَهُ رَسولِ الله؛
اینجا، مدینة رسول خداست.
گفت: فَأینَ قَصرُ رَسولِ الله، حَتّی اُصَلّی فیه؛
قصر پیامبر كجاست تا آن جا نمازی بخوانم؟
گفتند: پیامبر كه قصرنشین نبود. او یك اتاق محقّر روی زمین داشت.
گفت: فَأینَ قُصورُ أصحابِه؛ قصرهای اصحابشكجاست؟
گفتند: اصحاب پیامبر نیز مانند خودش قصرنشین نبودند! همه، اتاقهای روی زمینی داشتند.
گفت: یا قَوم فَهذِهِ مَدینَهُ فِرعَون؛ ای مردم، پس اینجا شهر فرعون است نه شهر پیامبر!
اینسخن، بهنظر مأموران حكومت، جسارت به مقام سلطنت آمد و دستگیرش نموده، پیش حاکم بردند و گفتند: اینمرد عجمی، این چنین جسارت بزرگی كرده است و باید تنبیه شود.
حاکم، با لحنی تند، از او پرسید: این، چه حرفی بودهكه زدهای؟ حاتمگفت: با من، آهسته صحبت كنید.
من،آدمی هستم بیسواد و عجم.
از مردم پرسیدم: این، كدامین شهر است؟
گفتند: شهر پیامبر.
از قصر پیامبر جویا شدم.
گفتند: قصرنشین نبوده.
از قصر اصحابش سؤالكردم.
گفتند: آن ها هم، قصرنشین نبودند!
من به هر جای این شهر نگاه كردم، دیدم هم هجا، قصر و كاخ و ساختمانهای بلند است. آنگاه، به قرآن كه كتاب دینی شماست، نگاهكردم، دیدم میگوید:
لَقَدكانَ لَكُم فی رَسولِ الله، اُسوَهٌ حَسَنَه؛ شما امّت اسلام، باید در زندگی خود، از پیامبرتان پیرویكنید!
دیدم شهر شما و راه و رسم زندگی شما، به فرعون كه قصرنشین و كاخنشین بوده، شبیهتر است تا به زندگی پیامبر.
گفتم: پس، شاید اشتباه كردهاید؛ اینجا را كه شهر فرعون است، شهر پیامبر نامیدهاید!
آخر،كجای زندگی شما، شبیه زندگی پیامبر است؟!
شما، در كدام قسمت از زندگیتان، از پیامبر پیروی كردهاید تا بشود گفت: شما، امّت پیامبر هستید و شهر شما هم شهر پیامبر است؟!
یا قَوم، قُصورُكُم قَیصَرِیَّه، بُیوتُكُمكَسرَوِیَّه مَراكِبُكُم قارونِیَّه، أوانیكُم فِرعَونِیَّه، مَآثِمُكُم جاهِلِیَّه، فَأینَ المُحَمَّدِیَّه؛
مردم، قصرهای شما كه هم چون قصرهای قیصرهای روم، و خانههایتان مانند خانههای پادشاهان ایران، و مركبهایتان قارونی و اثاث زندگیتان مانند اثاث زندگی فرعون،گناهانتان بهسانگناهان مردم جاهلی است، پسكجای زندگیتان، محمّدی است تا بشودگفت: اینامّت شما، امّت محمّدی است؟