تبیان، دستیار زندگی
یکی از بهترین روشهای شروع داستان نویسی و خاطره نویسی نگارش وقایع روزانه و شخصی است که امکان تمرین آن برای هر علاقه مند به داستان وجود دارد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روز نگاری اولین مشق داستان نویسی


یکی از بهترین روشهای شروع داستان نویسی و خاطره نویسی نگارش وقایع روزانه و شخصی است که امکان تمرین آن برای هر علاقه مند به داستان وجود دارد.

 داستان نویسی

بهترین راه برای شروع نوشتن، خاطره نویسی است. اتفاقات روزمره ای که برای همه ی ما پیش می آید. شاید خیلی از روزهای زندگی ما، جنبه ی دراماتیکی  نداشته باشد. قهرمانی، ضدقهرمانی، بحرانی، گرهی، گرهی که کورتر شود و یا گشوده شود. ولی حتماً بیان حالات درونی هست. توصیف شخص یا پدیده ای . گرمای شدید، باران کوتاه و ریز یا سیل آسا. برفی که در انتظارش بودیم. آدم جدیدی که در محیط کار یا جای دیگری با او آشنا می شویم. انتظاری که برای رسیدن یک خبر داریم.

شاید این گونه نوشتن بیشتر به حس های روان شناختی آدم ها از خودشان کمک کند و مشقی برای رسیدن به فضای دراماتیک محسوب نشود، اما خالی ترین زندگی ها از بحران و گره های داستانی، برای شخصیت پردازی عناصر داستان، موثر اند. آدم هایی که می بینیم و قضاوتی که داریم مطابق با رفتارهایی است که نمود بیرونی ویژگی های شخصیتی است. برای قصه گفتن- داستان کوتاه، رمان و حتی قصه ای که در یک نمایش نامه یا فیلم نامه اتفاق می افتد- با وجود این که شخصیت ها، واقعی نیستند، باید حقیقی باشند. شاید هر شخصیت ما به ازاء شناخت حقوقی اجتماعی نداشته باشد، ولی قطعاً از نگاه انسانی که همه چیزش به هم می آید، باید درست ترسیم و توصیف شود. بسیاری از نویسندگان جوان در ساختن شخصیت های داستان از روی داستان هایی که خوانده اند، فیلم ها یا تئاترهایی که دیده اند کپی برداری می کنند.

شیفتگی نسبت به شخصیت هایی مثل ژان والژان بینوایان یا راسکولینکف جنایات و مکافات نویسنده های دیگر را هم به همین مسیر، می کشاند.

از این دست شخصیت ها که در ادبیات داستانی جهان بیشتر مطرح شده اند و دست مایه ی شخصیت پردازی های دوباره شده اند زیادند. آنا کارنینای تولستوی، اوژنی گرانده ی بالزاک، کنت مونت کریستوی الکساندر دوما و ... در ادبیات داستانی فارسی هم چنین قهرمان ها یا ضدقهرمان هایی وجود دارند.

یکی دیگر از امتیازاتی که وقایع نگاری روزانه به نویسنده می دهد، توصیف درست اتفاقات است. وقتی اتفاقات روزمره را می نویسیم به جهت همزمانی یا نزدیکی وقوع و نگارش آن، حس واقعی ناشی از آن اتفاقات در نویسنده وجود دارد و طبیعتاً در موقع نوشتن قسمتی از این حس منتقل می شود.

شیفتگی نسبت به شخصیت هایی مثل ژان والژان بینوایان یا راسکولینکف جنایات و مکافات نویسنده های دیگر را هم به همین مسیر، می کشاند.

بسیاری از اتفاقات خوش و یا تلخ زندگی بعد از گذشت زمان تنها به یک خاطره تبدیل می شوند، شاید آن خاطره را به خوشی یا تلخی یاد کنیم اما آن حسّ برای همان کسی که درگیر آن هم بوده، تداعی نمی شود. برای یک نویسنده که باید با آدم های قصه اش، نتیجه ی تأثیرات روحی حوادث را تجربه کند این مفهوم پذیرفته نیست که دقیقاً در آن شرایط نبوده است. وقتی هم زمان رخ دادی آن را می نویسیم بعد از مدتی، تکنیک نشانه های کلامی در تبیین یک مفهوم را می شناسیم و یاد می گیریم و آن موقع بر حسب نیاز و ضرورت چیزی که می نویسیم، بدون این که الزاماً حسّ روحی و روانی ناشی از اتفاق ها را درک کنیم از تکنیک و نشانه های کلامی و دراماتیک استفاده می کنیم.

نویسنده ی داستان، روحیه ی قصه پردازی دارد. این روحیه قصه پردازی بدون شناخت شخصیت ها، منجر به شنیدنی یا خواندنی شدن داستانی نمی شود. شناخت روحی نویسنده ، از آدم ها، قصه پردازی را شنیدنی و خواندنی می کند. نوشتن وقایع روزانه در شناخت روان شناختی نویسنده موثر است بیش از آن که مطالعه ی آکادمیک علم روان شناسی حاصل شود.

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان