تبیان، دستیار زندگی
بهار خرم و آمد رسول یار مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار ای چشم وای چراغ روان شو به سوی باغ مگذار شاهدان چمن را در انتظار اندر چمن زغیب غریبان رسیده اند رو رو  که قاعده است که " القادِم یُـزار"(1) گل از پی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رستاخیز طبیعت


آمد بهار خرم و آمد رسول یار

مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار

ای چشم وای چراغ روان شو به سوی باغ

مگذار شاهدان چمن را در انتظار

اندر چمن زغیب غریبان رسیده اند

رو رو  که قاعده است که " القادِم یُـزار"(1)

گل از پی قدوم تو در گلشن آمده است

خار از پی لقای تو گشته است خوش عذار

ای سرو گوش دار که سوسن به شرح تو

سرتا به سر زبان شد بر طرف جویبار

غنچه گره گره شد ولطفت گره گشاست

از تو شکفته گردد و بر تو کند نثار

گویی قیامت است که برکرد سرزخاک

پوسیدگان بهمن و دی مردگان پار

تخمی که مرده بود کنون یافت زندگی

رازی که خاک داشت کنون گشت آشکار

شاخی که میوه داشت همی نازد از نشاط

بیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار

آخر چنین شوند درختان روح نیز

پیدا شود درخت نکوشاخ بختیار

لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگ

اسپرگرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار

گویند سربریم فلان را چوگندنا(2)

آن را ببین معاینه درصنع کرد گار

آری چو در رسد مدد نصرت خدا

نمرود را بر آید از پشه ایی دمار

مولانا جلال الدین محمد بلخی

1-    القادم یزار:آنکه منتظر او هستیم خواهد آمد .

گندنا :تره ،گندمینه ی کوهی