بلقیس، زنان را روسفید کرد
قرآن کریم در بیش از ده سوره در مورد زن بحث میکند و حتی دو سوره به نام نساء نامگذاری شده است. (یکی «النساء الکبری» مشهور به سوره «نساء»، دیگری «النساء الصغری» مشهور به سوره طلاق) از دیدگاه دین مقدس اسلام و بر طبق آیات قرآن کریم زن و مرد بر حقیقت واحدی آفریده شدهاند و جز با نزدیکی به خداوند و انجام عمل نیک و شایسته بر یکدیگر مزیتی ندارند و هرگز نژاد، پوست، جنس و رنگ باعث برتری نیست.
مسئله اینکه زن در قرآن از چه پایگاه عظیمی برخوردار است، مبتنی بر این است که انسان در قرآن چه پایگاهی دارد.
قرآن کریم تنها برای هدایت مرد نیامده، بلکه برای هدایت «انسان» آمده است، لذا وقتی هدف اساسی خود را بیان میکند، میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیهالقرآن هدی للناس» (بقره، آیه 185)
کلمه «ناس» که در این آیه بیان شده است، جنس خاصی را در نظر ندارد، بلکه شامل زن و مرد به طور یکسان میشود چرا که قرآن کریم برای هدایت روح آدمی است، و روح از آن جهت که موجودی مجرد میباشد، نه مذکر است و نه مؤنث. (دنیای غرب حقیقت آدمی را دو چیز میداند: زن و مرد، و معتقد است این دو مسایل تعلیمی و تربیتی مساوی هم هستند یعنی زن همسان مرد و مرد همتای زن است. این قضیه به نحو سالبه به انتقای محمول ستیعنی زنیهست و مردی هست ولی با هم فرق نمیکنند؛ اما اسلام میگوید: حقیقت آدمی جان است و هدف از نزول وحی تعلیم و تربیت و تزکیه نفوس است و زن و مرد در این خطاب تفاوتی ندارند، در اینجا قضیه به نحو سالبه به انتفایموضوع است نه به انتفای محمول، یعنی محور تعلیم روح است و اصلاً مذکر یا مؤنث بودن در این تعلیم دخالتی ندارد و گویا زن و مردی در کار نیست) نه اینکه زن و مردی هست ولی باهم مساویند، چنانکه غرب میگوید.
حقیقت انسان نه مذکر است و نه مؤنث
قرآن کریم وقتی مسئله زن و مرد را مطرح میکند، میگوید: این دو را از چهره ذکورت و انوثت نشناسید؛ بلکه از چهره انسانیت بشناسید. به عبارت دیگر حقیقت انسان روح اوست نه بدن و نه مجموع جسم و جان.
اگر جسم نقشی در انسانیت انسان داشت- به عنوان تمام ذات یا جزء ذات سخن از مذکر و مؤنث بودن در بین بود، و باید بحث میشد که آیا این دو جنس مساویند یا متفاوت، ولی از آن جهت که حقیقت هر کسی را روح او تشکیل میدهد و جسم او ابزاری بیش نیست، قهرا بحث از تساوی یا تفاوت زن و مرد نیز لازم نمیباشد. (در اینجا ذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه گرچه حقیقت انسان روح اوست، لیکن انسان در هر نشئه ای با بدن همراه است؛ هم در دنیا بدن دارد، هم در برزخ و آخرت. سخن در این نیست که انسان در نشئه ای بدون بدن میباشد بلکه در این است که بدن نه تمام حقیقت انسان است و نه جزئی از حقیقت او، بلکه ابزار محض است)
ما در دنیا دارای جسم و جان و بدنیم ولی تمام کارها را روح میکند، و تمام دردها و رنجها و یا لذت و نشاط را روح میبرد، اگر به دست صدمهای وارد شود آن نیروی لامسه است که احساس میکند، نه جرم دست. هنگام غذا خوردن دندان میجود ولی ذائقه لذت میبرد. ذائقه از شئون روح است.
در جهنم نیز مسالهبه همین منوال است، قرآن کریم در آیه 56 سوره نساء میفرماید: کلما نضجت جلودهمبدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب : «آنها عذاب بچشند و نمیفرماید پوست و گوشت.»
بلقیس ملکه قوم سبا
در داستانهای قرآنی به زنانی برگزیده و ممتاز برمیخوریم که در فراست و هوش سرشار و توانایی بردرک حقایق بسیار دشوار و در حل مسائل و رویدادهای اجتماعی و سیاسی بدان پایه و منزلت رسیده بودند که حتی بزرگترین مغزهای متفکر آن روزگار نمیتوانستند کو چک تر ین ایراد و اشکالی به پیشنهاد و نظر آنها وارد آورند، و میتوان ادعا کرد که در مسائل اجتماعی و سیاسی مافوقی نداشتند. از آن جمله بانویی است به نام «بلقیس» دختر «شرحبیل» از دودمان پادشاهان کشور «سبا» که در قلمرو بسیار وسیع و گستردهای حکمرانی میکرد. برای این بانو در تاریخ، تاج و تخت افسانهای ذکر کردهاند و گفته شده که او و قومش خورشید را میپرستیدند.
«زنی را دیدم که بر مردم آن سامان سلطنت و حکومت میکرد و دارای همه چیز بود؛ دستگاهی عریض و طویل و تاج و تختی بس بزرگ داشت. ولی شیطان بر او و قومش چیره شده و کارهایشان را در دیدگاهشان آراسته و خوب جلوه داده و از راه حق منصرفشان کرده است و خورشید را به جای خدا سجده میبردند و هدایت نشدهاند.» (نمل، آیه 24)
حضرت سلیمان فرمود:
«در این باره تحقیق خواهیم کرد که آیا این گزارش به راستی تهیه شده است یا به دروغ!؟» (نمل، آیه 27)
از این رو، برای دریافت حقیقت، نامهای نوشت و به جایگاه حکومت آن زن فرستاد. بلقیس نامه را گشود و پس از آگاهی از مضمون آن حاضر نشد مستبدانه رای خود را بر اطرافیان و مردم کشورش تحمیل کند، لذا رجال دولت و مشاوران خود را گرد آورد تا از تدبیر آنان نیز استفاده نماید.
پس از گرد آمدن رجال و مشاوران، نامه سلیمان «علیهالسلام» را به آنان ارائه داد و گفت: «ای بزرگان! نامه بزرگ و مهمی به دستم رسیده است.» از جانب سلیمان و به نام خداوند رحمان و رحیم. در نامه فرمان داده که از دعوتش سرپیچی نکنم و از سر تسلیم به سوی او رهسپار شوم «»ای بزرگان! در این باره نظر بدهید، چون من هیچ گاه بدون دخالت شما در کاری تصمیم نمیگیرم.
رجال دولت و مشاوران همه با هم گفتند: «ما مردانی پیکارگر و مبارزانی دلیر هستیم (برای کارزار با او آمادگی داریم) ولی در عین حال هرچه دستور بفرمایی مطیع فرمانیم» (نمل، آیات 31- 33)!
این تهور و بیباکی مشاوران که - دم از نیرو و لشکر میزدند فکر ملکه را دگرگون نکرد، بلکه به خود اجازه داد با صراحت کامل رای خود را ابراز کند:
«پادشاهان هرگاه به قصد جنگ به شهری درآیند آن را تباه کرده و به دست ویرانی میسپارند، و بزرگان وشرافتمندانش را به خواری مینشانند و پست و زبونشان میسازند، این است سیاست آنها». (نمل، آیه 34)
از جمله بالا به خوبی بر میآید که ملکه سبا از روزگار خود و یا از جریانهای تاریخی، این تجربه گرانبهارا آموخته بود؛ لذا برای رفع مشکل راه حل دیگری پیشنهاد کرد تا حضرت سلیمان «علیهالسلام» را بشناسد که آیا مرد دین است یا دنیا.
«من پیشکشی برایش میفرستم تا ببینم فرستادگان چه خبر میآورند.» (نمل، آیه 35)
آزمایش ملکه نتیجه مثبت داد و فهمید که سلیمان «علیهالسلام» پیامبر خدا و مرد حق است که هرگز زر و زور او را از انجام وظیفه باز نمیداد. لذا سلیمان «علیهالسلام» را به عنوان پیامبر خدا تصدیق کرد.
او میدانست که اگر در برابر پیامبر خدا بایستد در برابر حق ایستاده، مانع حق پرستی مردم شده و آنان را در جهل و نابخردی خرافات سرگرم نگه داشته است.
بلقیس تصمیم گرفت با تمام قوم و رجال مملکت تسلیم دعوت سلیمان «علیهالسلام» شود. او هنگام حرکت میگفت : «پروردگارا! من به خویش ستم کردم و اینک چون سلیمان تسلیم پروردگار جهانیان شدم.» (نمل، آیه 44)
نکات :
1- بلقیس ملکه قوم سبا علی رغم گفته کسانی که زن را ذاتاً سفیه و نادانمیدانند و معتقدند زن از دیدگاه اسلام به طور ناچیزی، طرف توجه قرار گرفته زنی است خردمند و فرزانه که در کارهای اجتماعی و سیاسی و اداره مملکت دارای اطلاعات کاملی است تا آنجا که از همه مشاورین خود بهتر توانست از آن نیروی فعال و مؤثر وجودی خود استفاده کند.
2- داستان ملکه سبا بر خلاف نظر کسانی که میگویند زن موجودی عاطفی است و احساسش را بیش از عقل در امور اجتماعی دخالت میدهد و باید از این امور برکنار باشد به ما میفهماند که اگر محیطی در جامعه اسلامی برای پرورش او ایجاد شود بدانسان که او را به ارزشهای انسانی خود واقف کند، میتواند در اینگونهامور با حفظ عفت و عصمت دخالت کند.
بنابراین مطالبی که با دست بیگانگان در اخبار و روایات، واردشده قابل پذیرش نیست و نباید زن را از دخالت در امور اجتماعی دور بداریم.
3- داستان مزبور نشان میدهد که زن خردمند همانند مردان خردمندمیتواند در امور، مآل اندیشی کند. پس باید در مشورتها و امور از استعداد و افکارش استعانت جوییم. (روایاتی از قبیل «مشاورهن و خالفوهن» را از نظر مدرک و سند مطرود بدانیم، و اگر روایت مدرک درستی دارد بکوشیم تا معنی آنرادرستبدانیم تا با آنچه قرآن کریم میفرماید مخالفتی نداشته باشد)
4- داستان قرآنی این نکته را روشن میسازد که زن ذاتاً سفیه و یا ناقصالعقل نیست، وگرنه شخصیتی چون سلیمان بن داوود «علیهالسلام» کار عبث و بیهوده انجام نمیداد تا ببیند که آیا بلقیس از زنان خردمند ستیا نه؟ (اشاره به آزمایش حضرت سلیمان «علیهالسلام» که ساختمانی شیشهای ساخت و در زیر آن آب قرار داد) نمل، آیه 44
سلامت رای و روشن بینی وی نیز از اینجا روشن میشود که نخست کسانی را برای آزمایش نزد سلیمان «علیهالسلام» فرستاد تا از حال و قدرت آن حضرت، آگاهی یابد، و حاضر نشد پیش از بررسی کامل و روشن شدن وضع، تصمیم به صلح یا جنگ گیرد.
5- ملکه سبا، زنی است که امورمملکتخود را مطابق حکم عقل اداره میکند و میداند که اگر بر خلاف خرد حکمرانی نماید، به زیانش تمام خواهد شد؛ لذا هنگامی که نامه سلیمان «علیهالسلام» را خواند بیدرنگ مجلس شورا تشکیل داد و بزرگان ملت را از این امر آگاه کرد.
6- بلقیس همین که به واسطه نامه حضرت سلیمان «علیهالسلام»، برگرداندن هدیهاش و رسیدن به دربار آن حضرت و دیدن کاخ خود در آنجا، عظمت و بزرگواری حضرت سلیمان «علیهالسلام» را دید، یقین کرد که او پیامبر است و دیگر جای تأمل و درنگ نیست؛ لذا با سرافکندگی وشرمساریرو به درگاه خدا کرد و گفت:
«ربانی ظلمت نفسی و اسلمت معسلیمان لله رب العالمین» (نمل، آیه 44)
پس :
1- نخست اقرار و اعتراف کرد که بر خود ستم کرده است.
2- تصریح به توحید کرد.
3- توحید خود را، بر رویه و اعتقاد سلیمان «علیهالسلام» قرار داد.
4- بر ایمان خود تاکید کرد که ایمان به پروردگار جهانیان است.
از این نکات نیز استفاده میشود که زن ذاتاً موحد و تسلیم حق است.
بخش قرآن تبیان
منبع :
دو ماهنامه مشکوة النور، شماره 4