دنیای جدید مهرجویی
نگاهی به «نارنجیپوش»
«نارنجی پوش» جدید ترین اثر مهرجویی که اخیرا به اکران عمومی درآمد، واکنش های بسیار متفاوت و اغلب منفی را در فضای نقد و سینما به وجود آورده است. گلایههای متعدد از سفارشی بودن فیلم و بازیهای نچسب بازیگران از ایرادات منطقی وارد به «نارنجی پوش» است اما آیا به صرف این نقصانها میتوان کلیت فیلم را که اثری زیبا و چشم نواز است، مورد بی مهری قرار داد و از فضاسازی به جا برای ایفای نقش بازیگران لذت نبرد؟ شاید...
«نارنجی پوش» داستان عکاسی به نام حامد آبان(حامد بهداد) را روایت می کند که به یکباره و با خواندن کتابی در باب قوانین فنگ شویی از این رو به آن رو می شود و در کار تمیزی و نظافت افراط می کند. بعد هم به صرافت میافتد تا به استخدام شهرداری درآید و در قامت یک رفتگر، شهر را از آلودگی پاک کند.در همین احوال همسرش نهال(لیلا حاتمی) از اروپا به ایران میآید تا پسرشان را همراه خود ببرد.
فیلمنامه «نارنجی پوش» را به مانند چند اثر اخیر مهرجویی، همسرش وحیده محمدیفر به رشته ی تحریر درآورده و گرچه این زوج به ظاهر خوب با هم کار می کنند اما نتیجه همکاریشان تابه حال به مذاق اهل فن خوش نیامده است. به غیر از «سنتوری» که توقیفش سبب توفیقش شد، آخرین آثار مهرجویی در این سالها فجایع کارنامه هنری او نامیده شدهاند و مایه تعجب مخاطبان و اعتراض گروهی از منتقدان .
فیلمنامه محمدیفر ضد و نقیض است و کیفیت اثر را به شدت تنزل میدهد. کاملا معلوم است که این خانم به شدت تحت تاثیر آداب فنگ شویی بوده و این البته ایراد نیست چرا که اقبال مردم به این مقوله را به جز کتاب فروشیها و مجلات طراحی داخلی حتی می توان در پیک های تبلیغاتی نیز مشاهده کرد:"چیدمان جهیزیه با رعایت اصول فنگ شویی" .
اینکه عکاسی تحصیلکرده با خواندن چند صفحه کتاب به این شکل ناگهانی متحول شود به خودی خود مورد نادری است اما استفاده به جا از بازیگر شلوغ و هیجانزدهای چون حامد بهداد در این نقش خاص باعث میشود بیننده بیکمترین تعجبی با کاراکتر حامد کنار بیاید و خل بازیهای او را بپذیرد.از شادی و شوق بی حد و حصر هنگام جارو کشیدن خیابان تا خودزنی های دیوانه وارش که بیننده را به یاد حجت "جدایی نادر ..." می انداخت !
شهاب(محمد جواد جعفر پور) پسر حامد بسیار عاقل و پخته رفتار می کند و کاراکترش کودکان آمریکایی ساخت هالیوود را تداعی می کند که در سنین طفولیت والدین را به راه راست هدایت می کنند و یک گام از آنها جلوترند . فکر می کنم نویسنده از نمونه های خارجی کاملا الگوبرداری کرده است به خصوص با گنجاندن جشن تولدی به سبک بالماسکه که با نواختن پیانو گرم می شود و کمترین ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد.
«نارنجی پوش» صرف نظر از فیلمنامه کم قوتش، نقاط مثبت هم دارد. قاب بندی و میزانسنهای عالی اثر با طراحی صحنه ی چشم نوازی که صورت گرفته، کلیت کار را سر و شکلی زیبا و لطیف بخشیده و به آن اعتبار داده.
نکته جالب ،نقب زدن از آداب فنگ شویی منزل به پاکیزگی محیط زیست است و این شعار که باید شهر خود را از زباله پاک کنیم . حامد پر شر و شور و افراط گر داستان که پیش از تولد دوباره اش! در خانه ای کثیف و نا مرتب زندگی می کرد و این تصور برایش به وجود آمد که با پاکیزگی اطراف سلامت و آرامش بیشتری خواهد داشت اما مثلا چرا به فکرش نرسید که اول در پی همسرش باشد تا با او به آرامش برسد؟(حتی با در نظر گرفتن آثار سو مهاجرت)
درباره حامد آبان که هسته اصلی فیلم نامه بر اساس کاراکتر او شکل گرفته و باقی کاراکترها به دور او می چرخند، شاید بشود صفحه ها مطلب نوشت اما تنها به این جملات بسنده میکنم که او تنها در ظاهر فردی وسواسی نمود یافته(صحنه های ساییدن کف راهرو با ظاهری ژاپنی وار) و با خلق و خوی مری پاپینزی اش در هر کاری اول دنبال تفریح و خوشی است، از جارو کشیدن تا عکاسی و... البته نمی توان منکر خوشرویی و برخورد خوب حامد با نهال و پسرش شد ولی همین آدم در برخورد با مردم بعد از ارشاد کلامی بلافاصله به ارشاد بدنی می پردازد!!!
لیلا حاتمی هم که اخیرا از لاک سکوت ، کم حرفی و بازی های زیر پوستی در آمده و پس از سالاد فصل جیرانی و جدایی نادر از سیمین فرهادی اینک شخصیتی عصبی و از هم گسیخته را به نمایش می گذارد که می غرد ، فریاد می زند ، حرص می خورد و بهتان میزند. شاید که نهال ،کاراکتر به خصوص و محبوبی نباشد اما دست کم توانایی حاتمی در ایفای نقش های گوناگون را نشان میدهد . امیدوارم در این نوع از نقش آفرینی به مانند گذشته که در هیبت زنی مظلوم و بی زبان ظاهر می شد کلیشه نشود!
البته «نارنجی پوش» صرف نظر از فیلمنامه کم قوتش، نقاط مثبت هم دارد. قاب بندی و میزانسنهای عالی اثر با طراحی صحنه ی چشم نوازی که صورت گرفته، کلیت کار را سر و شکلی زیبا و لطیف بخشیده و به آن اعتبار داده.
موسیقی متن اثر توسط کریستف رضاعی هم خوب و هنرمندانه ساخته شده اما انگار مقدار آن کافی نبوده! بسیاری از سکانسهای «نارنجی پوش» بدون موسیقی لخت هستند و نیاز مبرم به صوت در آنها حس می شود.
فیلمبرداری کار چیز قابل ذکری ندارد به جز ثبت صحنههای مستندگونه ای که در ابتدا و فواصل مختلف فیلم به بیننده هشدار تخریب محیط زیست را میدهد وشاید به نوعی تاثیر گذار باشد.(حضور خود مهرجویی در این سکانسها مرا به یاد نقش کوتاه و نمایشی اسکورسیزی در فیلم آخرش «هوگو» انداخت)
اما با همه این تفاصیل، آثار مهرجویی امضایی بر خود دارند که سایر کارگردانان حتی بسیاری از قدیمیترها از داشتن آن بی بهرهاند (به استثنای مسعود کیمیایی که دنیای خود را دربست از روزگار قدیم به امروز آورده)
مهرجویی با همه ضعفهایی که در فیلم نامه و بازیهای آثارش دارد، فیلمی چنان نرم و مهربان به مخاطب تحویل میدهد که احساسات انسانیاش را بر می انگیزد. هدیه او به بینندهاش، آرامش است. این که راحت روی صندلی ات بنشینی و اعصابت از دزدی، دروغ، خیانت و پایان بندیهای عروسی وار خرد نشود خودش یک دنیا میارزد. مهرجویی گیرم فیلمی سفارشی ساخته که با زبانی الکن به مخاطب پیام می دهد:" زباله هایت را در خیابان نریز " همین هم بهتر از نگفتن است و اگر این پیام ناقص از آب در آمده حداقل به شغل رفتگری اعتبار خاصی بخشیده و آن را تقدیس کرده. تا جایی که زندگی خصوصی یک رفتگر تیتر اول تمام روزنامهها و خبرگزاریها میشود و مردم توی خیابان انگار که محمد رضا گلزار را دیده باشند با او عکس و امضا میگیرند! کاری که «شاعر زبالهها» نتوانست با مضمون خاصش انجام دهد و در «آقا یوسف» هم کارگری و نظافت چی بودن به نوعی مایه شرم و بی آبرویی قلمداد میشد. شاید که مهرجویی امروز دیگر نتواند هامون قدیم را بسازد، اما میتواند در صحنه دادگاه با آن دیالوگ محبوب و قدیمی ما را به هامون ارجاع دهد.
مهرجویی کارگردان خوب و لایقی است اما بدبختانه توقعات از او خیلی بالاست! او اما بی اعتنا به انتقادات فیلمهای دلخواهش را می سازد و ما را به دنیای خود دعوت میکند. بعد از فیلم پر سر و صدای «آسمان محبوب» که هنوز اکران نشده و عدم توفیق اپیزود «تهران:روزهای آشنایی» در گیشه ، فیلم دیگری ساخته که در آن رفتگران شهرداری مالک بلا منازع زیباییهای شهرند. نقش اول فیلمش جوانی شیدا ، عصبی و هیجانزده ست، انگ سفارشی روی کار حسابی خودنمایی میکند، از بازیگران نه چندان مطرح با نام خودشان در نقشهای فرعی استفاده کرده (در حالی که خیلی از بهترینها حاضرند حتی مجانی و بی هیچ قید و شرطی برای او بازی کنند) و شهردارش هم خیلی شبیه جیمی دلشاد(شهردار پیشین بورلی هیلز) از آب درآمده!
منبع:سینمای ایران / شادی رستمی