تبیان، دستیار زندگی
شیخ همیشه شاب، پیرترین و جوان ترین شاعر زبان فارسی، معلم اول، که هم هیبت یک آموزگار دارد و هم مهر یک پرستار، چشم عقاب و لطافت کبوتر که هیچ حفره ای از حفره های زندگی ایرانی نیست که از جانب او شناخته نباشد؛ جمع کننده اضداد شرع و عرفان، عشق و زندگی عملی، شور
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیامبر زبان


شیخ همیشه شاب، پیرترین و جوان ترین شاعر زبان فارسی، معلم اول، که هم هیبت یک آموزگار دارد و هم مهر یک پرستار، چشم عقاب و لطافت کبوتر که هیچ حفره ای از حفره های زندگی ایرانی نیست که از جانب او شناخته نباشد؛ جمع کننده اضداد شرع و عرفان، عشق و زندگی عملی، شوریدگی و عقل... این همدم کودک و دستگیر پیر که از هفت صد سال پیش به این سو مانند هوا در فضای فکری فارسی زبان ها جریان داشته است.

«من در همه قول ها فصیحم»                    سعدی

سعدی

زبان هر قوم، به تدریج، در سپیده دم شکل یابی آن قوم چشم به جهان می گشاید. اما غنا و پروردگی هر زبان، علاوه بر آبشخور پر اهمیت زبان مردم و ترانه های مردمی، نیازمند توانایی و تخیل شاعران و نویسندگان آن قوم است. زبان فارسی دری نیز از دایره شمول این تطوّر بیرون نبوده است.

در نگاهی کلّی به زبان فارسی دری در می یابیم که این زبان پس از شکل یابی در مرحله های آغازین، به مرحله تأسیس زبان ادب وارد شد. رودکی نماد دو نمونه این مرحله است. اگر بتوان تعبیر نماد دوره کودکی و نوجوانی زبان ادب فارسی را درباره او به کاربرد، آنگاه، باید گفت که عمده توانایی و تخیل شعری او، البته، به طور نامستقیم، معطوف به رشد و هدایت این کودک و نوجوان است.

اگر بتوانیم این تعبیر را تعمیم دهیم و همراه آن به پیش رویم، آن گاه بی تردید، فردوسی را نماد دوره جوانی و برنایی زبان ادبمان خواهیم شناخت.

با کتاب عظیم شاهنامه، زبان فارسی دری از مرحله تأسیس، به طور کامل، عبور می کند و به مرحله تثبیت خود می رسد.

پس از فراز و نشیب های گونه گون تأسیس و تثبیت زبان ادب فارسی در ناحیه خراسان و گسترش تدریجی این زبان به ناحیه های دیگر، به ویژه، عراق عجم (ناحیه مرکزی ایران) و اران و آذربایجان (ناحیه شمال غرب ایران)، که با درخشش دو گوینده برجسته از ناحیه اخیر همراه بود (نظامی، خاقانی)، به مرحله پروردگی این زبان می رسیم. شک نیست که همه شاعران و نویسندگان دو دوره مورد بحث، مانند بلعمی و بیهقی و فرخی و انوری، بر طبق قانون تکامل،  در شکل یابی و رشد زبان فارسی دری سهمی به سزا و نقشی عمده داشته اند. اما بر طبق همین قانون، زبان ما در آثار شاعر و نویسنده ای به چنان پروردگی و پختگی و غنایی رسیده که آن شاعر و نویسنده را تا مقام آموزگار نخست بالا برده است. نام این شاعر و نویسنده سعدی است و او معلم و نماد پختگی زبان ما است.

در واقع، او زبان ادب را، که در آثار منثور و منظوم نویسندگان و شاعران سده ششم قمری پر از آرایه ها و واژه های ادبی و نخبه پسندانه شده است، به روشنی و سادگی و رسایی رودکی وار و فردوسی گونه بر می گرداند.

اما سه سده تجربه ذهنی و زبان سپری شده ادب فارسی در نوع ادای بیان و معنای سعدی، تأثیر در خور ملاحظه ای بر جای می گذارد. سعدی روشن، ساده و رسا می نویسد و می گوید اما با چنان غنا و انعطافی که ناگزیر باید او را نماد پختگی زبان ادب فارسی دانست. اگر زبان ادب ما در آثار او به غنا و انعطاف نمی رسید، تداوم موضوعی و مفهومی این زبان دچار نقص یا مخاطره می شد.

با این همه، عمده غنا و انعطافی که سعدی به زبان ادب ما می بخشد، نه در «ابتکار مضمون» که «در ریخته گری بیان و حسن تعبیر و فصاحت» اوست. او «از زبان الهام می گیرد تا زبان را بپرورد، غنی کند و گسترش دهد.» از این رو، وی را سبب «تضج و قوام» زبان ادب فارسی یا دلیل «رونق و آوازه پارسی در جهان» دانسته اند.

آیا سعدی، به آسانی و سادگی به این موقعیت رسیده است؟ البته، نه. با توصیف و تحلیلی بسیار فشرده از آثار وی، کوشیده شده که به برخی از این نکته ها اشاره شود.

سعدی شاعر زندگی و زندگان است و نویسنده رونده و روندگان. عناصر زندگی انسانی و انسان ها، به وسعت، در شعر و نثر او جلوه یافته است. او کوشیده است تا همه ابعاد زندگی و همه وجوه انسانی را ببیند. سعدی «کتاب جامعه را بیش از کتاب های مدرسه در مطالعه دائم خویش» داشت. به نظر می آید که او دانای راز عشق و زیبایی و خرد و حکمت در زبان فارسی است.

با چنین جامعیتی غریب نیست که زبان شعر او به زبان نثر نزدیک باشد و زبان نثر او با شعر، همدم. به بیان دیگر، شعرش در خدمت نثر قرار می گیرد و نثرش در خدمت شعر. البته، در هر دو جهت، حد و اندازه را نگه می دارد و هم در نثر و هم در شعر به معیار فصاحت (روانی) و بلاغت (رسایی) زبان فارسی تبدیل می شود تا جایی که گفته اند «سعدی، مطلقاً، معنی را فدای لفظ نمی کند» و «علم بلاغت، از قبیل معانی و بیان، چنان که می شناسیم، در شناخت هنر سعدی در سخنوران طراز اول ما ناقص است و باید علم بلاغت نوینی به وجود آید.»

در آثار سعدی، اندرونه و بونه زبان فارسی به تعادل و تکامل می رسد و این زبان، دست کم، در حوزه اجتماعی و غنایی، استعداد خود را به طور کامل، آشکار می کند.

اگر سعدی «در حماسه به فردوسی، در غزل به حافظ و در عرفان به مولوی نمی رسد، در عوض، در نظاره نکته بینانه زندگی مردم عصر خویش از همه آنان بالاتر است.»

انعطاف های سعدی در سخن پردازی، انعطاف های یک شیرازی فرهیخته نیک اندیش و سرد و گرم چشیده است که خوب می بیند و به زیبایی می گوید. به نظر می آید که «جوهر دانایی فطری» در او بسیار است و «قوت مشاهده و دقت نظر»  (Observation) جزیی از وجود اوست. سعدی اندک می گوید و می نویسد. موسیقی شعر و نثر سعدی از دل زبان بیرون آمده است و به خلاف آثار بسیاری از استادان سخن، زینتی بر قبای زبان است. شاید بهتر باشد بگوییم که این موسیقی، بخشی از خود زبان است و نه چیزی دیگر.

محمدتقی بهار (ملک الشعراء) عقیده داشت که «اساس زبان پارسی» بر «ایجاز» نهاده شده است. اگر چنین باشد، باید گفت که در نثر فارسی، سعدی استاد نخست ایجاز است و در شعر فارسی، جزو استادان رتبه نخست، آن چه سعدی را به این موقعیت رسانده است.

با این همه، استادی سعدی، فقط به حوزه ادبیات منحصر نمی ماند. او در شناخت زیر و بم های جامعه نیز استاد است. در واقع، انسان و سرنوشتش، در رفیع ترین تلقّی جهان کهن، در آثار سعدی بازتاب یافته است.

سعدی در گلستان، بخش هایی از زندگی ایرانیان و فارسی زبانان و دیگران و گذر روزمره آنان را در عصر خود و عصرهای پیش باز گفته است. اما این کتاب، پس از نگارش و پخش، خود، به جزیی از حضور زندگی ایرانیان و فارسی زبانان و فارسی دانان تبدیل شد. از لحاظ ادبی می توان چنین گفت که شاعر و نویسنده توانا می تواند نکته های عادی و متعارف را به «ادبیات» در معنای دقیق و عمیق کلمه مربوط کند و در همان حال، از ورطه کلی گویی و بیهوده گویی و ابتذال دوری گزیند. از نظر تاریخی نیز به گفته بهار:

«بعد از کلیله و دمنه، که کتابی است دنیایی و بنیاد آن کتاب در دولت ساسانیان و کیش زردشت، یعنی دولت و مذهبی دنیایی و امپراتوری بزرگ حامی و نگاهبان جهان ریخته شد، کتابی که مانند گلستان تقلید از کلیله نباشد، ولی با همان روح دنیایی تألیف شده باشد، در نثر فارسی وجود ندارد.»

البته، یکی از درون مایه های این کتاب، که به تعبیر بهار، «روح دنیایی» دارد، دوری از هر گونه افراط و تندروی در همه شوون و امور اجتماعی و فرهنگی است.

سعدی

با این همه، بی شک، سعدی در همین دو حوزه اجتماع و فرهنگ از آرمان گرایی گریزان نیست و بوستان نمونه ای بی مثال از این آرمان گرایی است. امّا آرمان گرایی سعدی، «سعدی وار» است و با آرمان اندیشی های عرفانی در ادب فارسی، که آغاز آن در قالب مثنوی، شاید، حدیقه الحقیقه سنایی غزنوی باشد، نسبت مستقیمی ندارد. در واقع، توجه اجتماعی و فرهنگی چنان در آرمان اندیشی های سعدی برجستگی دارد که او را به عرفان زندگی ساز و نه زندگی گریز می رساند.

علاوه بر این، نباید واقع بینی آرمان خواهانه سعدی در حوزه زبان را از نظر دور داریم. این آرمان خواهی به وی یاری می رساند تا بتواند به روانی و رسایی کلام، به طور کامل، جامه عمل بپوشاند. حاصل کوشش سعدی در این زمینه، «سهولت و امتناع» رشک انگیز اوست. او در نثرنویسی به نثر مسجّع، تعادل زیبایی شناسانه می بخشد و با ظرافتی که اغلب نامحسوس است، هم از زبان مردم بهره می گیرد و هم از آن فراتر می رود. امّا در شعرگویی، ظرافت نامحسوس او همگامی با زبان گفتار است. تا جایی که

«در هر شاعری می توان روی نکته های خاصّی که تشخص دارند، تکیه کرد. امّا دریافت راز عظمت برخی از ابیات بسیار ساده سعدی، که زبانزد مردم هم است، دشوار است.»

جز مثنوی های داستانی بوستان و جز قطعه های منثور و منظوم گلستان، مسایل و دیدگاه های اجتماعی و اخلاقی سعدی در قصیده های او بازتاب یافته است.

واقع بینی آرمان گرایانه سعدی، هنگامی که پای دلبستگی های عاطفی به میان می آید، وجهی دیگر از زندگی را به «ادبیات» معطوف می کند: سعدی با احیاء قالب غزل و با تکیه بر مفهوم اساسی «عشق» در این قالب، از شور انسانی سخن می گوید و از مفتون شدن آدمی در برابر زیبا و زیبایی یاد می کند. بدین ترتیب، مجموعه انواع ادبی و فکری سعدی بسیار کامل به نظر می آید.

شعر و نثر سعدی در سده هفتم قمری نفسی تازه در ادب فارسی دمید. او نقشی بسیار مهم در طراوت بخشی دوباره به زبان ایفا کرد. علاوه بر این، سعدی پیش گام ادبی منطقه فارس و به طریق اولی، نیمه جنوبی ایران است.

مجموعه ویژگی هایی که به مجموعه ادب و اجتماع و فرهنگ مربوط است و آن چه به شخصیت و انتخاب روحی شاعر و نویسنده پیوند دارد، سبب تمایز وی از دیگر شاعران و نویسندگان می شود و در عمل، او را به نماد کامل عیار تغییر صلابت قصیده و مثنوی منطقه خراسان به نرمای غزل و مثنوی (و حتی قصیده) منطقه فارس تبدیل می کند. سبک اخیر، به درست یا نادرست، در ادب فارسی «سبک عراقی» نامیده شده است، هر چند، «نماد کامل عیار» ش از فرزندان «فارس» است و نه ناحیه مرکزی ایران.

جای سعدی در قلمرو زبان فارسی و ادب و فرهنگ ایران کجاست؟ روی هم رفته، می توان گفت که فردوسی منظومه  ملی- انسان پیش از اسلام را سروده است و مولانا منظومه معنوی- انسانی ایران پس از اسلام را. حافظ چکیده ای از اندیشه و وضعیت اندوه زده و غمبار انسان ایرانی را در گذر تب آلود سده ها و عصرها باز گفته است و خیّام، رنج همه انسان ها را در شناخت هستی و نیستی. در این میان، سعدی به ما می گوید که نباید خود را رنجه داریم و زندگی همین است که هست. او بر اصلاح تدریجی و بهبود گام به گام موقعیت زیست انسانی تاکید می ورزد و شعر و نثرش در خدمت نگاهی انسان دوستانه و صلح طلبانه است. اگر سعدی «در حماسه به فردوسی، در غزل به حافظ و در عرفان به مولوی نمی رسد، در عوض، در نظاره نکته  بینانه زندگی مردم عصر خویش از همه آنان بالاتر است.»

همچنین اگر بخواهیم در چند سطر، موقعیت سعدی را باز شناسیم، شاید بهترین وصف این باشد:

«شیخ همیشه شاب، پیرترین و جوان ترین شاعر زبان فارسی، معلم اول، که هم هیبت یک آموزگار دارد و هم مهر یک پرستار، چشم عقاب و لطافت کبوتر که هیچ حفره ای از حفره های زندگی ایرانی نیست که از جانب او شناخته نباشد؛ جمع کننده اضداد شرع و عرفان، عشق و زندگی عملی، شوریدگی و عقل... این همدم کودک و دستگیر پیر که از هفت صد سال پیش به این سو مانند هوا در فضای فکری فارسی زبان ها جریان داشته است.»

بخش ادبیات تبیان


منبع: ماهنامه تجربه (شماره یک) - کامیار عبادی