تبیان، دستیار زندگی
یاران بشتابید که خدای بزرگ سفره ای پهن و به وسعت تمامی جبهه ها گسترده و محبان و دوستداران خود را برای این خوان نعمت فرا خوانده است. این بنده حقیر نیز در پی آن است که شاید بتواند و سعادت بیابد و لقمه شهادت را از این سفره برگیرد. از خدا می خواهم که مرگم را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دست‌نوشته های فرمانده


یاران بشتابید که خدای بزرگ سفره ای پهن و به وسعت تمامی جبهه ها گسترده و محبان و دوستداران خود را برای این خوان نعمت فرا خوانده است. این بنده حقیر نیز در پی آن است که شاید بتواند و سعادت بیابد و لقمه شهادت را از این سفره برگیرد. از خدا می خواهم که مرگم را شهادت در راه خودش قرار دهد

شهید محمود معین الاسلام

شهید محمود معین الاسلام

فرمانده گردان امام حسن (ع) لشگر17 علی ابن ابی طالب(ع)

تاریخ تولد : 1341

تاریخ شهادت : 27/9/1362

بعد از عملیات والفجر 4 - هنگام آماده شدن جهت اقامه نماز در حین گرفتن وضو در منطقه پنجوین مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و دعوت حق را لبیک گفت.

وصیت نامه شهید :

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر با کشته شدن من دین محمد (ص) زنده می ماند پس ای شمشیرها مرا دریابید. (سالار شهیدان امام حسین ع)

در پس هر آمدنی رفتنی هم نهفته است هر آن چه که در مزرعه دنیا می کاریم در آخرت درو می کنیم و خوشا به سعادت آن کسانی که با توشه پر از دنیا به سوی خداوند می روند. زندگی خوردن و خوابیدن نیست. زندگی رفتن و جاری شدن است .زندگی آن وقتی معنی پیدا می کند که برای خدا در جهت خدا در کنار خدا و همراه با خدا باشد و در غیر این صورت اسم آن را زندگی نمی توان گذاشت. آن وقت است که انسان در دام رفاه پرستی و راحت طلبی و بالنتیجه بی خدایی می افتد و تمام عمر خود را به هدر می دهد.

من در این مدت کوتاه عمرم دوست می داشتم که خدایی زندگی کنم اما فکر نمی کنم در این امر موفق شده باشم. به هرحال بار دیگر افتخار سربازی امام زمان (عج) و هم رکابی یاران امام خمینی کبیر را پیدا کرده ام و وصیتی مختصر در این سرزمین خونین به امّت عزیز و پر توان ایران عاجزانه عرض می نمایم.

امام گران قدر را مبادا تنها بگذارید. دقیقاً گوش کنید وبه فرمان امام باشید که در این زمان اسلام فرمانبری امر او را واجب گردانیده است. برادران این را بدانید که اگر در رأس امور ما، روحانیون، این نشانه های خدا و سمبل های اسلام راستین حاکمیت و نظارت و دخالت نداشته باشند در دراز مدت به بیراهه خواهیم رفت و ضد ارزش های مغایر با فرهنگ غنی اسلام بر ما حاکم خواهد شد. ما باید پیرو همان فقیه سنتی و اسلام در قالب فقاهت باشیم و گرنه به اسلام نرسیده ایم. برادران من، بیایید بیش از هر چیز دیگر تعهد و تسلیم و پیروی جسمی و فکری و قلبی خود را برای اسلام و خط امام نگهدارید.

وای بر شما اگر چیزی غیر از خدا را اصل و پایه و هدف قرار دهید. حال آن چیز هرچه می خواهد باشد چه نام و چه مقام و چه سازمان و انجمن و حزب و.... اسم این عمل را جز شرک نمی توان گذارد . اگر جامعه ما بتواند ولایت و نظم ولایتی را هم چون خون در رگ خود جاری سازد توان ضربه زدن دشمن به حداقل ممکن خواهد رسید.

اکنون که خداوند بر ما منت نهاده و انقلاب رهایی بخش و رهبری بی همتا و در نهایت تقوا را بر ما ارزانی داشته است, این یقین را در رگ و پوست و قلب و فکر خود احساس می کنم که انقلاب ما انشاءالله به انقلاب بقیه الله اعظم متصل خواهد شد و حلقه های این اتصال را خون پر جوش شهدا تشکیل می دهد.

یاران بشتابید که خدای بزرگ سفره ای پهن و به وسعت تمامی جبهه ها گسترده و محبان و دوستداران خود را برای این خوان نعمت فرا خوانده است. این بنده حقیر نیز در پی آن است که شاید بتواند و سعادت بیابد و لقمه شهادت را از این سفره برگیرد. از خدا می خواهم که مرگم را شهادت در راه خودش قرار دهد. انشاءالله...

سخنی با تو مادرم، تو که برای من حکم وجودی را داشتی که هیچ گاه این زبان عاجزم یارای وصف کردن تو را نیافت. تو نزد خدا عزّت و عظمت داری. مادرم، این دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است پس تو را به خدا به خاطر این که از خدا عاجزانه خواستم که از زندان رهایم کند سرزنشم مکن. هرگز، هرگز، آزادی فرزندت را عزا مپندار هرگز.

در میان دو دعوت (دعوت نور و دعوت نار) قرار دارید .تو مختاری که به هریک می خواهی لبیک گویی یا اندر حضیض ظلمت و گمراهی سقوط نمایی و یا به اوج نور عروج آغازی و شهادت نقطه ای است که تو خود نور خواهی شد

و شما ای برادران و خواهران:

در میان دو دعوت (دعوت نور و دعوت نار) قرار دارید .تو مختاری که به هریک می خواهی لبیک گویی یا اندر حضیض ظلمت و گمراهی سقوط نمایی و یا به اوج نور عروج آغازی و شهادت نقطه ای است که تو خود نور خواهی شد. اما بدان که در راه نور سختی است و تو که رنج کشیدی به سوی نور باید رفت. هرکدام را که می خواهی برگزین اکنون من مشتاقانه و بی قرار در انتظار دیدار با برادران شهیدم هم چون ترکمانی ها و ثامنی ها و زراستو ندها و رضای پاکپورها و جواد آمفری ها نشسته ام و امیدوارم که هرچه زودتر این انتظار به سر آید.

آنان که ره دوست گزیدند همه

در کوی شهادت آرمیدند همه

معرکه عالم فتح از عشق است

هر چند سپاه او شهیدند همه

در پایان در پیشگاه خدا عرض می کنم که «اللهم اجعلنی فی زمره الشهداء...» الهی رضا برضاک.

تمامی شما را به خدا می سپارم

برادر کوچکتان محمود معین الاسلام

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

به امید پیروزی رزمندگان اسلام و زیارت کربلا

آثارباقی مانده ازشهید :

ققنوس سرگشته

دل نه گفتم رفته و بیچاره ام

ققنوس سرگشته ام آواره ام

ماهی افتاده در آب بیرون

چشم دلم پرشده از اشک خون

یا رب و یا رب کرم افزون نما

مرحمتی بر دل مجنون نما

یا رب و یا رب گنه آلوده ام را

ببخش و نظر بر دل زارم نما

عاشقی و درد فراقم ببین

گویمت امشب، تو کنارم نشین

جمله یاران همه مست جنون

بر در لطفت همه جمعند کنون

مست دعا، غرق مناجات تو

آمده نزدت همه سادات تو

دل شکنان ضجه زنان آمدیم

پس تو بیا بین که چه سان آمدیم

این همه ما مثل همه دستان جلو

این همه فریاد برآرند شنو

بسمه تعالی

آییم به دیدار خدا

من می روم به شهر عشقی

اران مرا همراه شوید

من می روم به کوی درد

در شام من چون مه شوید

ای یاوران شور من

نورانیان نور من

مرهم خدا، درمان خدا

آرید و بر ناسور من

پروانه های خون نگار

ما را شدند چون از کنار

یاد آوریم زان نوگلان

گردیده بر کیوان سوار

ما را نشاید بی خودی

گویند ما را چون شدی

پیمان مگر بشکفته ای

ما را چنین همره بدی

آیید تا آوا زنیم

هیهات پیمان نشکنیم

آیید و با آوایتان

از هجرتان در شیونیم

ای سرخوشان مست وصال

ای محو و گم غرق جمال

یاران عاشق و شهید

خوش رفته در راه کمال

نزد خدا از بهر دعا

خواهید و تا گردیم رها

آری من و یاران را

داده ایم این زمزمه

تقدیم به مادر دردمندم

سلام ای مادرم ای مادر پا کم

من این جا هر زمانی دعا گوی تو هستم

بر آن گشتم که خود را از این زندان تنگ دنیا رها سازم

که جسم را در ره دینم فدا سازم

چو اسماعیل سر بی ارزشم را هدیه روح خدا سازم

من امروز از کنار تو رفتم به دامان خدا

تا که خود را از جدایی ها جدا سازم

مادرم می دانم که از دوری من دیده ات گریان است اما

مخور اندوه، مکن شیوه، که محمودت به جز راه فلاح راهی نرفت

اگر شد کشته بر میدان جنگ

مزن بر سر مکن شیون

جگر گوشه ات زیر بار هیچ شاهی نرفت

حلالم کن حلالم کن حلالم کن

الیس الصبح بقریب

لیله القدر

صدای ناله می آید، صدای گریه می آید

نمی دانم کدام عاشق سری بر سجاده می ساید

ز شوق لحظه دیدار می لرزد

ز قهر و خشم آن محبوب می ترسد

شهید محمود معین الاسلام

و ناراحت شدم چرا که به خوبی دریافتم با خدا و پیامبر و اولیاء و شهداء بیگانه شده ایم و ارتباطمان را به واسطه غرورمان قطع نموده ایم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم که شب را به دعا بگذرانیم نمی دانم درباره دعای توسل این شب چه بنویسم.... اصلاً حال این شب قابل وصف کردن نیست محفل آن چنان شور و حالی داشت که من یقین کردم اگر بعد از این دعا به عملیات می رفتیم حتماً همه شهید می شدند. برای چند لحظه تمامی بدنم لرزید و لرزید تنها به این گواهی داد که امام زمان (عج) در بین ما و کنار ماست و همین طور احساس کردم که مجیدم نیز آن جا است (مجید شهید)و....

خاطره تمام شدن فشنگ

دیشب از ساعت نه شب تا صبح حرکت کردیم و از پل کارون گذشته حدود 40 کیلومتر پیش رفتیم.

مسئله بسیار جالب این بود که ما فشنگ نداشتیم و گردان نیز نتوانست مهمات ما را تأمین کند. ساعت 5 صبح با دشمن درگیر شدیم و گروهان ما به محاصره دشمن افتاد. به طور معجزه آسایی از محاصره رهایی یافتیم و این در حالی بود که با شدت هرچه تمام تر زیر رگبار گلوله های ضد هوایی و آر. پی. جی و خمپاره دشمن بودیم و خودمان مهمات برای مقاومت نداشتیم. به هر حال با به جا گذاشتن چندین شهید و مجروح از جمله برادر عباس سجادی که به وسیله برادر رحیم صالحی از مرگ نجات یافت از محاصره دشمن فرار کردیم و بعدازظهر به مقر خود بازگشتیم. بارها و بارها هواپیماهای دشمن ما را بمباران کرد.

یا مهدی یا مهدی

امشب پس از یک نماز پر شور و حال و دعای توسل و نوحه و سینه زنی در شهر آبادان راهپیمایی کردیم. و من مدام زیر لب می گفتم. یا مهدی، یا مهدی، یا مهدی

به یاد دو شهید 21/6/1359

آن شب در آسمان افول دو ستاره پر نور را به چشم دیدم.

صبح گاهان که سر از بالین برگرفتم خورشید را دیدم که چه درخشنده می تابد. گویی که بر تنوری هیزمی افکنده اند. اشعه های خورشید را دیدم که چه سرخ می تابند گویی که بر زردی آنان خون جاری ساخته اند و آن دو اخگر خونین چه مشتاقانه نور می افشاندند.

آن شب در آسمان افول دو ستاره پر نور را به چشم دیدم. صبح گاهان که سر از بالین برگرفتم خورشید را دیدم که چه درخشنده می تابد. گویی که بر تنوری هیزمی افکنده اند. اشعه های خورشید را دیدم که چه سرخ می تابند گویی که بر زردی آنان خون جاری ساخته اند و آن دو اخگر خونین چه مشتاقانه نور می افشاندند

تاریخ را دیدم که نفس زنان از راه رسید و دو قلب بر سینه او شتابان می طپیدند و زمزمه طپش می گفت که: شهید قلب تاریخ است. درخت نونهال آزادی را دیدم که در بوستان اسلام چه پر نشاط می روئید و دشت خدا را که چه سرخ بود. تو گویی که بر آن بوستان دو چشمه جاری است و بر این دشت دو لاله ؛ گیج و مبهوت سربلند کردم و پرسشگر بر آسمان نگریستم ,خواستم راز این دگرگونی را بپرسم که صدایی گفت: حیرت مکن امشب دو جویبار به دیدار دریا رفته اند و دو میهمان به ضیافت شهدا شتافه اند. گفت: دو شعاع خونین خورشید حامل پیام دو شهیدند که بر تمامی سلول های برادران و خواهرانشان بتابند. گفت: طپش قلب تاریخ لبیک گفتن دعوت دوست را زمزمه می کنند... گفت درخت تشنه آزادی له له زنان به دیدار دو جویبار خونبار رفته و با نوشیدن آنان سرمست و سیراب روئیدن آغازید....

ناگاه آن راز از پرده برون افتاد و من ترنم دلنواز سرود شهادت را به گوش جان شنیدم. از چشمانم و نیز از چشمان برادرانم دو قطره اشک روئید و ما بر زلال اشک نقش چهره کاظم و غلامرضا را به وضوح دیدیم.

کاظم و غلامرضا ثامنی برادر بودند در شورای فرماندهی سپاه اراک خدمت می کردند و به فیض شهادت نایل آمدند. یادشان گرامی و راهشان ماندگار.

شهید محمود معین الاسلام

قصه خون

بنشین برادرم. بنشین تا برایت قصه ای گویم.اول بگو برادر قهرمان پندارم, بنشین تا برایت بگویم این دفعه قصه هابیل را. آن زمان که تیغش بالا رفت که فرود آید برای خوشه گندم که اشک ها زیر آن مرثیه می نگریست .خواند و این قصه به مرثیه مبدل گشت و سینه به سینه مردمان آن را می گفتند. گاه گلوی رجایی و بهشتی و باهنر و.... تا این که این قصه به من رسید و حال می خواهم برایت بگویم. آه برادرم، لختی درنگ کن ,بایست ,صبر کن تا دنباله قصه را با خون خود برایت به نگارم. 16/7/1360 ساعت سه بعدازظهر والسلام

تقدیم به برادران: علی زندی، علیرضا احتیاط کار و مجید ترکمانی و مرتضی کاظمی.

بسم الله الرحمن الرحیم

برادرم با شمشیر بیا و مؤمنانه بیا، هم چنان آویخته بیا تا تیغ شمشیر تو دشمن را از میان بردارد. برادرم با شمشیر بیا و مؤمنانه بیا تابشکند روح سست ما یه و بی جوش دشمن را.

برادرم، با شمشیر های انصارومهاجر بیا , با شمشیر بیا و مؤمنانه بیا.

همچنان که گره مشت تو فکر بازگشتن را از طاغوت گرفت . برادرم با شمشیر و هم چنان مؤمنانه بیا تاپرده فاصله ها را از میان مان وخدا برداریم.

والسلام 14/7/1360

روحش شاد و یادش گرامی

فرآوری : زینب سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع:ساجد