تبیان، دستیار زندگی
برى، ص 47 من از اینكه احساس مى‏كنم كه بحمد لله در جامعه‏ى ما شعر این چنین با مفاهیم زنده‏ى این جامعه آمیخته شده،و از یكنواختى و تكرار بیرون آمده،به عنوان یك دوستدار ادبیات و شعر احساس خوشحالى مى‏كنم...البته استثناء همیشه بوده...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر


كتاب: هنر از دیدگاه مقام معظم رهبرى، ص 47

من از اینكه احساس مى‏كنم كه بحمد لله در جامعه‏ى ما شعر این چنین با مفاهیم زنده‏ى این جامعه آمیخته شده،و از یكنواختى و تكرار بیرون آمده،به عنوان یك دوستدار ادبیات و شعر احساس خوشحالى مى‏كنم...البته استثناء همیشه بوده و هست...اما قبلا جریان شعر كلا تكرارى بود و شعر در خدمت آرمانهاى عالى و بلند انسان و در اختیار مسائل اساسى زندگى انسانها،نبود. (1)

در هر دوره‏اى كه تحولى در جامعه بوجود آمده،تغییرى در خط مشى جامعه ایجاد شده و...شعر هم تغییرى كرده لكن باز برگشته به روال معمولى.مثلا در كشور خود ما،شعر در دوران مشروطیت تكانى خورد،مضمونها نو شد و در خط جدیدى افتاد اما باز تدریجا برگشت‏به همان آهنگ و روال سابق. (2)

...آنچه بود تكرارى بود و چیز جدیدى براى مردم زمان خودشان نداشت،پیامى،خبرى،احساسى.انقلاب ما بحمد لله در ادبیات و هنر و بخصوص درشعر یك تحول ایجاد كرده است. (3)

یكى از پرشورترین موضوعات...همین موضوع شهادت و شهید است...همین چند تا شعر كه خوانده شد...اینها را بگذارید پهلوى مرثیه‏هاى معروفى كه در تاریخ هست...مثل خاقانى كه مرثیه براى پسر خودش سروده...بینى و بین الله،این شعرى كه امروز براى یك شهید گفته شد،با آن تلقى از شهادت،با آن معناى زیبا و فاخر،مردن در راه خدا و به خون غلطیدن در راه آرمانهاى انسانى،كه این شاعر آن را حس مى‏كند،لمس مى‏كند...این شعر اصلا یك نوع دیگر است...و قابل مقایسه با آن شعر بلند و محكم فلان شاعر بزرگ در مرثیه فلان عزیزش نیست.اگر چه زبان آن شاعر بزرگ و هنر شعرى او ممكن است‏بالاتر هم باشد،این یك راه و یك پدیده‏ى تازه است و باید آن را دنبال گرفت. (4)

...این مفاهیمى كه امروز در انقلاب ما وجود دارد:مساله‏ى مجاهدت در راه خدا،مساله‏ى طرفدارى از مستضعفین،مساله‏ى مبارزه با مستكبران و ظالمان این مساله‏ى همگانى عشق به رهبر و احساسات عاشقانه و صادقانه نسبت‏به امام...اینها همه موضوعات جدید و پر طراوتى‏ست. (5)

آدم معمولى براى اینكه بفهمد،احتیاج دارد كه توجهش جلب شود...دل و نگاهش كشیده شود...چه موقع نگاه خواهد كرد؟آن وقتى كه جاذبه وجود داشته باشد،آن وقتى كه هنر باشد،زیبایى باشد،شعر،تجسم زیبایى است پس‏براى تبیین و تفهیم قیقت‏شعر باید رشد كند. (6)

این برادران جوان كه اینجا شعر خواندند،این استعدادها و چشمه‏هاى جوشان...من تعجب مى‏كنم كه اینهمه استعداد در این مملكت كجا بود،چرا قبل از انقلاب نبود یا پیدا نبود؟آنروزها ما خبر داشتیم در عالم ادبیات و شعر چه مى‏گذرد،این همه استعداد جوشان وجود نداشت و خود انقلاب بود كه دلها را براى جوشش این استعدادها آماده كرد...تا دلى آتش نگیرد حرف جانسوزى نگوید.این دلها كه باز شد،زبانها هم باز شد،گنجینه‏هاى هنر از جانها استخراج و آشكار شد. (7)

بحمد لله این همه استعداد خوب در جامعه‏ى ما وجود دارد،اینها باید كار كنند.من توصیه‏ام به جوانهاى هنرمند،به جوانهاى شاعر این است كه استعداد،كافى نیست،كار باید بشود. (8)

در گذشته...شجاعتى چشم یك شاعر را بخود جلب مى‏كرد...در وصف شجعان چه سخنها كه گفته شده.خوب بفرمایید امروز،این شجاعت‏ها در میدان نبرد،...شجاعت جوانان،شجاعت مردان،شجاعت زنان و همسران،شجاعت مادران،آن مادرى كه چهار یا نج‏شهید مى‏دهد،هیچ دلى به شجاعت این گونه خانواده‏ها در تاریخ نبوده است...این زیبایى‏هاى چشمگیر گوناگون معنوى كه همیشه شعرا و اهل زبان و اهل دل به دنبال آنها بودند تا هنر خودشان را به پاى آن زیبایى معنوى بریزند.پس آنانكه هنر دارند بریزند در پاى‏این زیباییها. (9)

كارگردانان سلطه‏ى فرهنگى غرب،تلاش گسترده‏اى كردند كه شعر و ادب فارسى را در خدمت هدفهاى انحرافى یا پوچ در آورند و در اوج حركتى كه‏«تجدد مآبى‏»نامیده و پنداشته مى‏شد،كوشیدند شعر را...به فساد و هرزگى و پستى آلوده كنند...حجم شعرى كه به كار ضلال ذهن و دل مردم گرفته شد یا به آستان جباران قدر ناشناس نثار گشت،در دوران سلطه فرهنگى كم نیست. (10)

اسلام كلام والا،و نیز،سخنسراى خداجوى را ارج مى‏نهد.سخن زیبا نشانه‏اى از خداوند جمیل است و خداوند،زیباترین گفته‏ها را كه كلام الهى‏ست،بر بالهاى فصاحت و بلاغت نشانیده،به پروازى جاودانه درآورده و همه‏ى تاریخ را با فروغ درخشان آن،منور ساخته است. (11)

رسول امین پروردگار...شاعران متعهد را فرمانروایان كشور سخن مى‏خواند.

این سیره‏ى نیكوى اولیاء الله است كه ارجمندترین حقایق را در نفیس‏ترین حله‏هاى بیان،بر دلهاى پاك عرضه كنند و سخن فاخر و برنده‏ى خود را همچون ذوالفقارى پیروز بر پیكر سیه كاران دوران فرود آورند. (12)

به بركت صدور همین بیانات شیوا و شور انگیز كربلاست كه عاشورا فقطیك حادثه نیست،یك فرهنگ است،تابلویى است كه در آن شعر بلند عشق را با خون نگاشته‏اند و بر تاریخ عرضه كرده‏اند. (13)

جنگ،خود شعرى‏ست كه رساتر از هر سخن بر صفحه‏ى روزگار نقش مى‏بندد و آزادگان جهان بیت الغزل عشق و ایمان و ایثار را بر سنگرهاى جوانمردان رشید،خواهند خواند. (14)

چگونه مى‏توان هنرمند و شاعر بود و جدال خونین حق و باطل را،و نور و ظلمت را،كه امروز از همه جا برجسته‏تر در جبهه‏هاى نبرد شجاعانه‏ى ما با دشمن مهاجم و متجاوز در جریان است،ندید و حس نكرد و از آن سخن نگفت؟ (15)

من گاهى دیده‏ام كه در صفحه‏ى اول روزنامه شعرهایى از یك برادر خوب،آورده‏اند كه آن برادر خودش خوب است اما شعرش خوب نیست...آنوقت این شعر را در صفحه‏ى اول و با حروف برجسته چاپ كرده‏اند.در حالیكه از نظر معیارهاى ادبى خیلى پیش پا افتاده است،غلط هم دارد آنهم غلط چاروادارى،نه غلط انجمنى (×)،یعنى قافیه و وزن و همه چیزش خراب است‏یا حشو زشت چشمگیرى دارد كه وقتى یك آدم اهل ذوق و شعر روزنامه را بردارد،ولو به عنوان اینكه خبرش را بخواند و چشمش به چنین‏چیزى بیفتد،روزنامه را دور مى‏اندازد. (16)

بدون مجاهدت وقفه‏ناپذیر شما شاعران،آگاه و متعهد،جبران خسارتهاى دوران سلطه‏ى فرهنگى میسر نخواهد شد و شعر انقلابى آن شكوفایى و جهش متناسب را نخواهد یافت.باید:

اولا-همه‏ى ظرفیت‏شعرى جامعه به كار بیفتد،استعدادهاى جوشان شناخته و تربیت‏شود و فعلیت‏هاى فراموش شده و به دست غفلت‏یا تغافل سپرده شده در صورت سلامت‏به صحنه باز گردانده و نواخته شود.

ثانیا-باید شعر به فخامت و شیوایى لازم برسد و سخافت و سستى و خشكى مطلقا از آن زدوده شود.

ثالثا-در موضوعات و اهداف شعرى بیشتر به مسائل مهم كنونى جامعه و نیز به معارف اسلامى كه مایه‏ى رسوخ پایه‏هاى نظام اسلامى‏ست،پرداخته شود و شعر كاملا در جهت هدفهاى انقلابى حركت كند.

رابعا-در زبان و تعبیر و زیبایى آرایش،و اگر لازم شود،در شیوه و قالب،ابتكار و نوآورى شود.و بسى بایدها و كارهاى دیگر نیز هست كه كمال مطلوب ارباب شعر این زمان از آن بى‏نیاز نیست. (17)

استمرار و تداوم این حركت دانشجویى،نوید بخش آن است كه نهال شعر جوان انقلاب،در كار بالندگى و شكوفایى‏ست...در قیقت‏شعر دوران انقلاب باید چاووش خوان قافله‏ى انقلاب باشد. (18)

شاعران جوان مى‏توانند منعكس كننده‏ى همه‏ى آرمانها،سیاستها،روشها و واقعیتهاى انقلاب در آثار شعرى خود باشند...پیام انقلاب باید به زبان شعر و هنر كه اصیل‏ترین و خالص‏ترین و گیراترین زبانهاست‏به آنان منتقل شود. (19)

ضمیمه‏ى 1

صحبت‏با اعضاى‏«سومین كنگره‏ى شعر و ادب دانشجویان سراسر كشور»جهاد دانشگاهى-27/9/1365

بسم الله الرحمن الرحیم

ترجیح مى‏دادم كه بقیه وقت را به همین ترتیب (20)،بنده مستمع باشم و شما سراینده و خواننده،لیكن برنامه را اینجور تنظیم كردید و من هم تسلیم مى‏شوم...

لازم مى‏دانم قبل از هر سخنى تشكر صمیمانه خود را از برادران و خواهرانى كه دست‏اندركار تشكیل این كنگره‏ى شعر بوده‏اند، عرض كنم.همچنین از یكایك شما كه هر كدام سهمى در برگزارى این اجتماع با ارزش داشتید،بخصوص كسانى كه شعرهاى سازنده و مفید سروده‏اند،تشكر مى‏كنم.

در باره‏ى مسائل مربوط به شعر مطالب زیادى هست كه اى كاش فرصت‏هایى مى‏بود یا باشد كه گاه‏گاه این مطالب مطرح شود، لكن حالا،در محدوده‏ى این وقتى كه گذاشته شده،من فقط به چند مطلب كوتاه اكتفا مى‏كنم.اولا در دنیاى ادبیات و هنر،شعر ویژگى و امتیازى دارد.البته هنر با همه‏ى قالب‏ها و شیوه‏هایش،چه هنرهاى نمایشى چه هنرهاى تجسمى و چه هنرهایى كه شاید بتوان هنرهاى آوایى به آنها اطلاق كرد مثل شعر و قصه و نمایشنامه و نثرهاى گوناگون،همه‏ى اینها هر كدام در جاى خود در ابلاغ یك پیام و تجسم بخشیدن به احساسات-كه در جاى خود از اندیشه و عقل كمتر نیستند بلكه شكل مصفاى اندیشه و عقل هستند-نقش فراوانى دارند.ارزش هنر اساسا در همین است.هنر یك شیوه‏ى بیان است،یك شیوه‏ى ادا كردن است،حقیقت هنر چیزى جز این نیست.منتها این شیوه‏ى ادا و این شیوه‏ى بیان وقتى كه هنر به معناى حقیقى كلمه شد،از همه چیز دیگر،از هر تبیین دیگر،رساتر،دقیق‏تر،نافذتر و سازگارتر است،ارزش هنر در این است.هر كدام از این چند تعبیرى كه عرض كردم:رساتر بودن، دقیق‏تر بودن،نافذتر و ماندگارتر بودن،هر كدام بحثى دارد و شاید دقت در هر یك از اینها به فهم معناى هنر،كمك كند.ممكن است‏یك ارائه و گزارش گر چه على الظاهر علمى و تحقیقى و دقیق،اما حاوى ارائه‏ى هنرى نباشد.همه‏ى هنرها در این هت‏یكسانند و البته اگر در همه‏ى اینها،جنبه‏ى ارائه،گزارش و ابلاغ پیام باشد،باز فقط یك بعد از هنر است،باز همه‏ى هنر نیست.

ابعاد دیگرى هم در ماهیت و عنصر هنر وجود دارد كه حالا جاى بحث در آنها نیست ولى همه ارزش دارند.و بنده بارها گفته‏ام كه هر پیامى،هر دعوتى،هر انقلابى،هر تمدنى و هر فرهنگى تا در قالب هنر ریخته نشود،شانس ماندن ندارد،شانس نفوذ و گسترش ندارد و فرقى هم بین پیامهاى حق و باطل نیست.

هنر یك ابزار فوق العاده است،اما در بین شیوه‏هاى گوناگون هنر بعضى خصوصیتى دارند و از آن جمله شعر است.شعر امتیاز دارد: مى‏بینید كه یكى از قدیمى‏ترین پدیده‏هاى تمدن بشرى شعر است،شاید نقاشى هم تا حدودى همین گونه باشد.اما در بقیه‏ى انواع هنر این را كم مشاهده مى‏كنید.زبان شعرو ارائه‏ى شعر بسیار قدیمى و باستانى‏ست و نشان مى‏دهد بشر از آغاز به شعر احتیاج داشته است.مى‏گویم بشر و منظورم:هم شاعر،هم هنرمند و هم مخاطب هنرمنداست،همه به این امر احتیاج داشته‏اند،اگر نداشتند اینقدر زود پدید نمى‏آمد و اینگونه در طبیعت،در آفرینش و در تاریخ نمى‏ماند.

شعر چنین خصوصیتى دارد.الآن هم اگر شما بخواهید در میان فرهنگها و تمدنها و انقلابها و همه‏ى پدیده‏هاى معنوى بشریت كاوش كنید،مثلا فرهنگ و تمدن و تاریخ و ذهنیت كشورى را...بشناسید،عمق آنها را بشناسید،یكى از بهترین و در دسترس‏ترین كارها این است كه به شعرشان نگاه كنید.

شعر در حقیقت عنصر اصلى ادبیات است.این ارزش نفس شعر است.باید به این نكته در انقلاب توجه داشت و به آن بها داد.شعر را نسبت‏به دیگر هنرها باید اولى شمرد،اگر چه دیگر هنرها هم در جاى خود،ستایشهاى شایسته‏ى خود را دارند.و اى بسا در بعضى از آنها كیفیتى هست كه اگر شعر با آنها همراه باشد،تجلى هنر به حد اعلى مى‏رسد.

...اگر ما قدر این تحول عظیم تاریخى ملت ایران را بدانیم و انشا الله بتوانیم نگهش داریم و پر بارش كنیم،این امر به ادبیات و هنر نیاز فراوانى دارد...تمدنى كه به دنبال این تحول مى‏آید و خواهد آمد و دنیا را،بلا تردید تحت الشعاع قرار خواهد داد،ایدئولوژى و فرهنگى كه با این انقلاب درخشید و طلوع كرد...نیز این بار عظیم معنوى،همه به ابزارهاى فراوان احتیاج دارند.و بهترین و رساترین و نافذترین این ابزار هنر است از جمله شعر.انقلاب و اسلام به شعر نیاز دارد.درست همین جا باید عرض كنم:كسانى كه تصور مى‏كنند انقلاب اسلامى با ادبیات و با هنر سر و كارى ندارد بسیار اشتباه مى‏كنند و نمى‏دانند چه مى‏گویند.این انقلاب بیش از همه به یك ادبیات قوى و فرهنگ غنى نیازمند است.من...واقعا در فكرم كه اگر این انقلاب در كشورى پدید مى‏آمد كه خودش یك زبان غنى نداشت-مثل بعضى‏كشورهاى آفریقایى-چه مى‏شد،زبانى مثل زبان فارسى با آن سابقه‏ى تاریخى و با این ظرفیت عظیم،[مى‏دانید زبان فارسى از لحاظ ظرفیت فوق العاده است،و آنطور كه اهل زبان و زبانشناسها مى‏گویند،یكى از بهترین زبانهاست]...اگر چنین ظرفیتى نداشت و قرار بود با همان زبان گنكلاس (21)محلى،این فرهنگ انقلابى را انتقال بدهد یا از یك زبان بیگانه استفاده كند،چه بلایى بر سر این انقلاب مى‏آمد؟

این بلیه‏اى‏ست كه ما امروز دچارش نیستیم.ما امروز یك زبان قوى داریم،یك فرهنگ عمیق و تاریخى غنى داریم،یك ذهنیت فرهنگى در ملتمان و همه‏ى مردممان داریم.اما هنر سطح بالا نداریم.این نكته‏اى است كه در باره آن صحبت‏خواهم كرد زیرا به شدت به آن نیازمندیم.همه‏ى ابزارهاى لازم هست اما آن هنر برنده‏ى تیزى كه امروز بتواند این ابزارها را سر هم سوار كند و این ظرف را از محتواى فرهنگى این انقلاب پر كند و ارائه دهد،وجود ندارد.این مشكل بزرگ كار ماست و باید دنبالش باشیم.

به عنوان مقدمه در ذهنتان نگاهى به صدر اسلام بیندازید.مفاهیمى كه من از آنها حرف مى‏زنم،همان مفاهیم اسلامى‏ست،مفاهیم صدر اسلام است.آنچه كهنه نمى‏شود،مفاهیم است.كهنگى در همه چیز راه مى‏یابد جز در مفاهیم اصیل انسانى.اینها كهنگى بردار نیست.ابزارها عوض مى‏شوند،رابطه‏ها عوض مى‏شوند،قالبها عوض مى‏شوند،اما مفاهیم اصیل انسانى هیچ وقت عوض نمى‏شوند: شرافت‏هاى انسانى،كرامت‏هاى انسانى،حسن‏ها و قبح‏هایى كه عقل انسان آنها را تشخیص مى‏دهد،عوض شدنى نیست.

بنابر این معرفت اسلامى همواره براى ما یك معرفت نو است.خود اسلام از اول در یك قالب صد در صد هنرى ارائه شده و آن قرآن است.قرآن از لحاظزبان هنرى،پدیده‏اى بى‏نظیر و استثنایى‏ست.ما كه فارسى زبان هستیم،عمق مفهوم یك جمله‏ى فارسى،یك تركیب فارسى،یك لغت فارسى را مى‏فهمیم،محال است‏یك آدم بیگانه آنطور بفهمد.مگر بیگانه‏اى كه از كودكى سالهاى متمادى در بین شما بوده یا داراى استعداد فوق العاده‏اى باشد و سالها با آن زبان سر كرده باشد.و الا امكان ندارد كه اعماق زیبایى هنرى الفاظ و تركیبات را بداند.اهل زبان یعنى شعرا،فصحا،بلغا و كسانى كه در ادبیات و هنر صاحب نظرند،همه متفقا از اول تا امروز در مقابل اوج هنرى قرآن اظهار عجز كرده‏اند...ما در انقلاب چنین چیزى نداشتیم،البته در بین مسؤولانى كه با نهضت و انقلاب سر و كار داشتند،و بهتر از همه و از جهات متعدد در شخص امام،امتیازاتى وجود دارد.ادبیات ویژه‏ى امام،ادبیات باب انقلاب است:ساده، روان،بلیغ،مردمى،همه كس فهم و در عین حال درست.اصولا ادبیات اسلام خصوصیاتى دارد.اما این،یعنى ظرفیت ادبى ما و زبان انقلاب ما،اصلا با قرآن قابل مقایسه نیست.

علاوه بر این خود رسول اكرم (ص) از ظرفیت‏هاى بالاى ادبى استفاده مى‏كرده‏اند،و نیز از كلمات رهبران اسلام در آن روزگار،از صحابه‏ى بزرگ و پیشوایان و علاوه بر اینها از شعر شعراء.پیغمبر از شعر شعراء،كه آن روز رایج‏ترین و برنده‏ترین ابزار فرهنگى بود،تا آنجا كه ممكن بود استفاده كردند.با این كه شما مى‏دانید كه در قرآن آیاتى هست،در آخر سوره‏ى شعرا،كه به شعرایى كه خصوصیت‏«ایمان‏»را ندارند به شدت حمله مى‏كند:«و الشعرا یتبعهم الغاوون‏».تا آنجا كه مى‏فرماید:«الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات...»،سه چهار خصوصیت‏براى شعراى خوب كه مستثنى هستند،ذكر كرده است.پس با آن نظر آنچنانى نسبت‏به شاعر، مى‏بینید كه پیغمبر در مورد شعر و شاعر،جذب شاعر،و وادار كردن شاعر به شعر،لبخند زدن به شاعر،تحسین كردن شاعر و ارزش دادن به شعر،آن همه سرمایه گذارى مى‏كند این در صدر اسلام كاملا مشهود است و پیغمبر در زندگى شعرا را احترام مى‏فرمود. جامعه‏اى كه در آن چیزهاى تجملى و زیادى و غیر اصولى اصلا مطرح نبود و جامعه‏اى كه سیاحتش جهاد و لذتش جهاد بود.در روایات گوناگونى آمده است:هر كس بخواهد از دنیا ببرد و رهبانیت پیشه كند،برود جهاد كند،هر كسى بخواهد سیاحت كند برود جهاد كند.در چنین مكتبى و جهادى و مبارزه و انقلابى و در چنین جامعه‏اى كه حتى بعضى ممكن است‏خیال كنند شعر دیگر در آن جایى ندارد،شما مى‏بینید شعرایى پیدا مى‏شوند كه پیغمبر به آنان احترام مى‏كند و شعر آنها،در باره‏ى جهاد هم نیست،در باره‏ى مسائل اصولى اسلام هم نیست.شعر است در مقابل شعر،چون دشمن،چون ضد انقلاب آن روز از ظرفیت ادبى بالایى برخوردار بود و شعراى برجسته‏اى داشت،پیغمبر شعراى اسلام را تشویق مى‏كرد كه بروند به مقابله‏ى آنها تا فقط حرف آنها در تاریخ ثبت‏شود و اسلام در مقابل این حربه‏ى تاریخى ماندگار كه اسمش شعر است،بى‏دفاع نماند.

حالا ما در انقلاب خودمان به این ظرفیت‏بالاى هنرى و توان بالاى هنرى نیازمندیم،همانطور كه گفتم فعلا در باره‏ى شعر بحث مى‏كنیم.زبان شعر زبان غنى‏ست.ما در زبان شعرى شاعرى مثل حافظ داریم.شعرایى مانند مولوى و سعدى داریم.اینها در زیباترین كلمات كه گاهى زیبائیش هیچ اندازه برنمى‏دارد و اصلا نمى‏شود درجه‏اى براى زیبایى آنها تعیین كرد،دقیق‏ترین و مشكل‏ترین مفاهیم را ریخته‏اند،به طورى كه خوب هم فهمیده مى‏شود.این آن حد بالاى شعرى‏ست.بنده شعر عربى را تا حدودى مى‏فهمم،-زبانهاى دیگر را نمى‏دانم و نمى‏توانم قضاوت كنم-شعر ما در مقایسه با شعر عربى در سطح و حد بالاست،یعنى به این خوبى و به این قدرت و قوت ما،در زبان عربى كه زبان شعر است،شعر،كم داریم،و بهتر از آن شاید اصلا نباشد.پس زبان ما یك زبان پر كشش و یك زبان كاملا با ظرفیتى‏ست مى‏توان با آن همه چیز را ساخت.باز هم از اهمیت زبان بگویم،زبان ما به نحوى‏ست كه شاعر غیر فارسى زبان هم...بار كلمات را در آن درك‏مى‏كند...یك نمونه بسیار خوب و عالى اقبال لاهورى است كه با شعر حافظ و مولوى آشنا شد و فارسى را از آن طریق یاد گرفت.

حالا چرا ما از لحاظ هنر شعر،متناسب با انقلاب نیستیم؟یك علت‏بسیار آشكارى دارد و روشن است.علتش این است كه آن افكار و ایده‏هایى كه انقلاب از آنها سرچشمه گرفت و جزو رگه‏هاى اصلى انقلاب است،در جامعه‏ى كنونى ما سابقه‏ى زیادى ندارد و قبل از اینكه این افكار نو اسلامى،تفكرات انقلابى اسلامى مطرح بشود و در قالب شعر بیاید،دو نوع تفكر دیگر در جامعه‏ى ما وجود داشته و اگر كسى مى‏خواسته شعر ایده‏اى،و یا شعر دعوت-به آن اصطلاحى كه بنده اطلاق مى‏كنم-بگوید،در باره‏ى آن دو نوع تفكر مى‏گفته،نه در باره‏ى آنكه ما الان با آن سر و كار داریم.

آن دو نوع تفكر یكى عبارت است از تفكر اسلام منهاى گرایش‏هاى انقلابى.شما مى‏بینید در باره‏ى مفاهیم گوناگون اسلامى اشعار بسیار خوب و عالى گفته شده،منتها اینها زمینه‏هایى از فكر اسلامى‏ست كه جنبه‏هاى انقلابى و رده‏هاى انقلابى ندارد...مثلا ترجیع بند معروف جمال الدین عبد الرزاق،ترجیع بند هاتف و برخى از شعرهاى دیگران.مى‏بینید در توحید چقدر شعر گفته‏اند.این شعرها از لحاظ هنرى ممتاز است و واقعا بعضى‏ها در اوج هنرى‏ست.آنچه در مقدمه‏ى منظومه‏هاى نظامى گنجوى یا در برخى كتب عرفانى وجود دارد،یا قصائد سعدى در توحید و اخلاقیات،اینها همه مفاهیم اسلامى‏ست كه گفته شده.اما اینها على رغم داشتن حیثیت و بعد بالاى هنرى شعر انقلاب ما نیست.اگر چه بنده عرض خواهم كرد،شعرى‏ست كه انقلاب مى‏تواند از آن در عین حال استفاده كند،اما شعر انقلاب نیست،اسلامى‏ست،هنرى هم هست اما شعر انقلاب نیست.به خاطر این كه ابعاد انقلابى اسلام در این شعرها دیده نمى‏شود.این یك نوع ایده و شعر.

نوع دوم ایده‏هاى غیر اسلامى و ضد اسلامى‏ست.مثل آنچه در این چهل پنجاه سال اخیر داخل ادبیات ما شد،كه بعضى ایده‏هاى ماركسیستى‏ست و بعضى‏ایده‏هاى ضد اسلامى و گرایش دارد به فرهنگ غربى،تجدد غربى و این نوع چیزها،مانند شعرهایى كه در سروده‏هاى بعضى شعراى اوائل این قرن شمسى مشاهده مى‏شود،اینان شعرهایى دارند كه ایده و فكر دارد،بعضى دنبال یك چیزى هستند،حرفى را مى‏خواهند بزنند.اما این حرفها بهیچوجه رنگ و بوى اسلامى ندارد و گاهى به طور واضح ضد اسلامى هم هست... امروز هم هنوز هستند شعرایى كه همان خط را ادامه مى‏دهند...پس شعرى كه مى‏خواست ایده‏اى،یا هدفى را تعقیب كند،در دوران و تاریخ گذشته‏ى ما،اگر اسلامى بود از گرایشهاى انقلابى اسلام خالى بود و اگر غیر اسلامى بود كه تكلیفش روشن بود، هیچكدام براى انقلاب و شعر انقلاب مفید نیست.

تازه این‏«شعر دعوت‏»بود،شعر بیان فكر و اندیشه بود.از این كه بگذریم شعرهاى فراوانى هست كه در آن اصلا بیان اندیشه و فكر نیست،ارائه‏ى یك مرام نیست،یا مدح است،یا هجو است،یا وصف الحال است،یا غزل است‏یا عاشقانه است،به انواع و اقسام،كه بعضى هم در آسمان هفتم هنر قرار دارند،خیلى بالا هستند.اما در آنها هیچ ایده‏اى وجود ندارد.شما در تاریخ شعر،در این هزار و خرده‏اى سال و در شعرهاى گوناگون،از زمان روكى به بعد،مشاهده مى‏كنید كه چنین چیزهایى وجود دارد:شعرها در نهایت استحكام،در نهایت زیبایى و از لحاظ شعرى خیلى خیلى خوب،اما در آن هیچ نیست.هیچ ایده‏اى در آن وجود ندارد جز همان وصف حال عاشقانه یا چیزى شبیه آن،یا مدح و هجو بنده یكبار موضوعات گوناگونى را كه در شعر فارسى هست‏یكجا جمع كردم،دیدم حدود ده پانزده تا موضوع كلى در شعرهاى فارسى وجود دارد كه شما هم مى‏دانید.خلاصه شعر انقلاب نیست.

البته یك نكته را همین جا بگویم كه وقتى ما مى‏گوییم فلان شعر،شعر انقلاب نیست،بدین معنا نیست كه ما آن را مطلقا رد مى‏كنیم،ابدا،شعر انقلاب نیست ولى ابزارى‏ست كه یك نفر ممكن است از آن لذتى ببرد،چون راه ذهنیت‏هاى لطیف و ذوقى كه بر روى انسانها بسته نمى‏شود.

مى‏گوییم شعر انقلاب نیست،نه اینكه شعر نیست،و چون شعر است و چون هنر است و چون زیبایى‏ست،بنابر این ممكن است مطلوب باشد و مطلوب هم هست.و هیچ اشكالى ندارد كه اینها در جامعه‏ى ما وجود داشته باشند اما اعتبار و افتخار شعر انقلاب را نخواهند داشت.

این گذشته‏ى شعر ماست.حالا ما تفكر نو و بینش نوى را از بیست و چند سال پیش در جامعه مى‏بینیم كه بعد با پیروزى انقلاب به اوج مى‏رسد و ابعاد این تحول عظیمى كه امروز مشاهده مى‏كنیم همچنان براى اكثر ناشناخته است و هر چه فكر مى‏كنیم مى‏بینیم ابعادش از آنچه فهمیده‏ایم وسیع‏تر است.

با بروز این تحول،این اندیشه و فكر به تحقق و تجسم پیوسته.خوب،این یك پیام دارد.این پیام را كه مى‏خواهد ارائه بدهد؟ طبیعى‏ست كه:انقلابیون.كسى كه درك انقلابى نداشته باشد،نمى‏تواند این پیام را ارائه بدهد:ذات نایافته از هستى بخش،كى تواند كه شود هستى بخش؟.پس باید انقلابى باشد كه بتواند.انقلاب ما چنان سابقه‏اى ندارد مگر در مورد عده كمى.البته شعرایى هستند كه از وزن و مایه‏ى شعرى بالایى و تجربه و ظرفیت و هنر شعرى بالایى برخوردارند و در خدمت انقلاب هم هستند.و این هنر را در اختیار افكار و ایده‏هاى انقلاب مى‏گذارند.بسیار كارشان ارزشمند و قیمتى‏ست،و بنده نسبت‏به همه‏ى آن كسانى كه هنرشان را در خدمت انقلاب گذاشته‏اند،اظهار احترام و ادب و ستایش مى‏كنم،اینها بزرگ‏ترین خدمت را به این انقلاب مى‏كنند، در این شك نداشته باشیم.اما تعداد آنان زیاد نیست،آنها همه سخنوران عصر نیستند.پس این كافى نیست،عناصر جوانى كه از راه مى‏رسند،انقلابیون مثل شما جوانهاى دانشجو،طبقه‏ى اندیشمندان،با ذهنیت فكرى بالا و درك صادق و خالص و ناب از انقلاب و البته داراى هنر.اینها حالا مى‏خواهند ارائه بكنند.اینها به چه احتیاج دارند،باید چه بگویند و چه راهى را باید بپیمایند؟به نظر من آن چیزى كه باید در این گرد هم آیى‏ها بتدریج‏براى ما حاصل بشود پیدا كردن پاسخهاى همین سئوال است.

من در اینجا گله‏اى،در واقع بیان حقیقتى بكنم.بسیارى از كسانى كه مى‏توانستند هنر بالاى خود را در خدمت انقلاب و در خدمت مردم قرار بدهند،این كار را نكردند.شعراى خوبى بودند از لحاظ پایه‏ها و مایه‏هاى شعرى.البته بعضى از آنها ادعایى نداشتند و نمى‏گفتند مال مردمند.یكى مى‏گفت:من مرثیه خوان دل دیوانه‏ى خویشم.براى خودش شعر مى‏گفت.به ایده‏ها و هدفهاى انقلابى كارى نداشت.با اینها ما كارى نداریم،از آنان هیچ انتظارى نبود كه بیایند و براى این انقلاب قدمى بردارند و ذهنیتى را براى این انقلاب صرف كنند.رفتند،گوشه‏اى خزیدند،بعضى كار خودشان را مى‏كنند،بعضى هم هیچ كار نمى‏كنند.

اما بعضى ادعا داشتند،اینها نیامدند به مردم بپیوندند.نیامدنشان هم علل گوناگونى داشت:بعضى به خاطر این بود كه افكار و عقاید دگمى كه بر ذهنهایشان حاكم بود،یكباره با پیروزى این انقلاب باطل شد.مثل سحرى كه در مقابل معجزه به خودى خود باطل مى‏شود.تا وقتى كه عصاى موسى اژدها نشده بود،همه‏ى این ریسمانها روى زمین مى‏غلتیدند و یك معجزه‏ى كاذبى را نشان مى‏دادند.اما به مجرد آنكه معجزه‏ى حقیقى به میدان مى‏آید،دیگر جایى براى آنها باقى نمى‏ماند.معجزه انقلاب آمد و همه‏ى بافتهاى ذهنى آنان را باطل كرد:هم غربى‏هایشان را،هم شرقى‏هایشان را،هم لیبرالهاى نوع غربى را كه از انسان و انسانیت و ارزشهاى انسانى و اینجور چیزها حرف مى‏زدند،یا زیبایى را مى‏ستودند،محبت را مى‏ستودند،حرفهاى پوچى كه هیچ مصداق خارجى نداشت.و هم چپى‏ها را،كسانى كه مردم و طبقه‏ى زحمتكش و اینجور چیزها را ایده‏ى خودشان قرار داده بودند و عمرى به آنها دل بسته بودند.این انقلاب آمد و معلوم شد كه همه‏ى آن حرفها پوچ بوده و حقیقتى و جانى نداشته است.

اگر مى‏خواستند این افكار را كنار بگذارند و آن را كه واقعیت دارد و خودش را با همه‏ى درخشندگى نشان مى‏دهد،قبول بكنند، این دیگر گذشت مى‏خواست.آنان این گذشت را نداشتند و به انقلاب نپیوستند.ایده‏ى انقلاب را قبول نكردند.وقتى ایده‏ى انقلاب را قبول نكنند،طبعا حرفى هم نمى‏توانند بزنند.یك عده از این قبیل بودند كه تسلیم فكر انقلاب نشدند.

یك عده دیگر بودند كه مى‏خواستند هم شاعر مردمى باشند هم افتخار انقلابى بودن را یدك بكشند و در عین حال عیاشى و الواطى و الدنگى و سیاه مستى خودشان را مثل آدمى كه اصلا كارى بكار مردم ندارد و دنبال تفكرات مردمى نیست،داشته باشند. در دوران مبارزه هم از این قبیل افراد داشتیم.بنده مى‏شناسم كسانى را،از نام و نشان دارهاى عالم ادبیات و شعر،كه وقتى پهلوى شما مى‏نشستند و جاى حرف بود-یعنى بیان مبارزه و حكایت مبارزه نه خود مبارزه-آنجا بلند پروازیها و گنده‏گویى‏هایشان بزرگان تاریخ را به مزدورى و خدمتكارى مى‏كشید!در قبال شخصیت عظیم انقلابى آنان،ماكسیم گوركى داخل آدم نبود!و دیگر كسانى كه ادعاى شعر و شاعرى و ادبیات انقلابى داشتند،اصلا قابل ذكر نبودند!این در مقام حرف زدن و ادعا.اما به مجرد اینكه پاى عمل به میان مى‏آمد،اینها بهیچوجه حضور نداشتند،نه حتى حاضر بودند یك كلمه بگویند كه اندكى خطر آنها را تهدید كند، یا یك كارى بكنند،از این قبیل.یك وقتى هم اگر اشتباهى كرده بودند و یك سیلى خورده بودند،براى صد سال توبه كرده بودند! زندگى معمولى اینها زندگى عیاشگونه پستى بود كه شبها باید ساعت 1 و 2 بعد از نیمه شب.آنها را مست و بدبخت روى كول مى‏كشیدند،از توى میخانه‏هاى تهران یا جاهاى دیگر بیرون مى‏آوردند و به خانه‏هاشان مى‏رساندند.اینها اینجور زندگى كرده بودند،انقلاب را هم همینطور مى‏خواستند.دلشان مى‏خواست جامعه‏ى انقلابى هم همینجور باشد.خوب،انقلابى كه بر دوش توده‏ى مردم حزب الله مؤمن،با آن حركت عظیم راه مى‏افتد،طبیعى‏ست كه با اینجور آدمهاى بى‏خیال،بیهوده خوش و بیكاره سر و كار ندارد.اینها در انقلاب جایى نداشتند.اینها هم پس زدند.پس یك گروه هم اینها بودند كه رفتند چون خواسته‏هایشان ومنافعشان تامین نمى‏شد.

یك عده‏ى دیگر انتظار داشتند كه بشوند ستاره‏ى درخشان انقلاب،به كمتر از آن دیگر راضى نبودند!یك ذره پایین‏ترش را قبول نداشتند.و به مجردى كه از طرف یك كسى یا یك جمعى بهشان یك ذره بى‏محلى شد،در میان مردمى اسمشان نیامد یا یادشان مطرح نشد،از انقلاب قهر كردند و رفتند كنار.البته اگر انقلابى صادق بودند،یك چنین چیزى پیش نمى‏آمد.اینها همه‏اش مربوط به آن قشرهایى است كه به معناى واقعى انقلابى و متعهد به اسلام و انقلاب نبودند.دلشان مى‏خواست این مردم،بعد از آنكه رژیم ستمشاهى را واژگون كردند و خاك این حصار هفت تو را آنطور به توبره كشیدند،اول كارى كه مى‏كنند آن باشد كه بروند سراغ آقایان،و آقایان را روى سرشان بگذارند و بیاورند مطرح كنند.خوب،چنین چیزى پیش نیامد و طبیعى هم بود كه مردم هم چنین نمى‏كردند.اینها بهشان برخورد كه چرا ستاره‏هاى این انقلاب نشدند.

یك عده‏ى دیگر هم،حالا یا مخلوطى از اینها یا در كنار اینها،جز خباثت و بد جنسى و وابستگى به اردوگاههاى مختلف ضد انقلابى هیچ انگیزه‏اى نداشتند و نیامدند در خدمت این انقلاب،و نخواستند بیایند و حتى علیه این انقلاب هم كار كردند.بعضى‏ها ناسپاسى و نامردمى كردند و نمك خوردند و نمكدان شكستند.بعضى افراد در عالم ادبیات بعد از انقلاب ما بودند كه بدون اینكه حتى یك لحظه زحمت تامل و دقت‏بخود بدهند،قلم برداشتند و روى كاغذ بردند،یك خزعبلاتى را سر هم كردند و یك ملت را، یك فرهنگ عظیم و ریشه دار را و یك انقلاب به این عظمت را با حرفهایى كه شایسته‏ى انسانهاى آگاه و متعهد و فاضل نیست، تخطئه كردند.و داریم از این قبیل كه الآن هم در این مملكت زندگى مى‏كنند،از همین فضایى كه این انقلاب به وجود آورده،بهره بردارى مى‏كنند و قلم مى‏زنند و حرف مى‏زنند و مى‏گویند و مى‏نویسند.اینها كسانى هستند كه بعد از انقلاب ما در عالم ادبیات بروز كرده‏اند.البته همانطور كه عرض كردم یك اقلیتى هم از هنرمندان و شاعران،از هنرمندان با ارزش و زبان آوران بنام بودند كه پایه‏ها و مایه‏هاى هنرى‏شان بالاست،غنى‏ست،اینها در خدمت انقلاب بودند،بعضى‏شان قبل از انقلاب همواره براى انقلاب شعر مى‏گفتند.از این افراد تعدادى داریم كه كتك خوردند و براى اسلام و انقلاب شعر گفتند و الآن هم در خدمت انقلاب كار مى‏كنند. اینها را داریم كه ما براى آنها احترام و اجر زیادى هم قائل هستیم اما چنانكه عرض كردم معدودند.

اما این انقلاب،زبان خود را از خودش مى‏خواهد و آن شما هستید.نسل نوى كه مى‏خواهد براى خودش و براى آن چیزى كه با همه‏ى وجود درك مى‏كند،بگوید.به نظر من براى این منظور،چند مساله را حتما رعایت كنید:

اول پایه‏ى هنرى را.اگر آنچه شما مى‏گویید پایه و رتبه‏ى هنرى‏اش در حد شایسته نباشد،ارزش ندارد.براى این كه مى‏شود یك حرف زدن معمولى.اما آن خصوصیاتى كه گفتم متعلق است‏به هنر فاخر و ممتاز،آن هنر فاخر را باید پیدا كنید.البته استعدادها خیلى خوب است،در شعرهایى كه اینجا خوانده شد و جوانان عزیزى كه شعر خواندند-حالا آقاى مردانى كه از پیران عالم ادب انقلابى هستند،جدا-آن برادران و خواهرى كه شعر خواندند،خوب،من دیدم كه یك چیز جدیدى در نفس آنهاست كه بسیار ارزنده و جالب است.البته هنوز زود است كه ما بخواهیم خصوصیات پدید آمده‏ى قهرى شعر انقلاب را تا امروز مرزبندى كنیم. تجدید كنیم و چارچوب برایش تعیین كنیم.نمى‏توان.باید مقدارى بگذرد و تسجیل بشود.اما آنچه من،على العجاله،احساس مى‏كنم آن است كه انقلاب در واژه‏هاى نو و شاد و در تركیب‏هاى تازه ارائه شده است،چقدر تركیب تازه در این شعرها فراوان بود و مضامین وحشى كه تا حالا به دام لفظ كمتر آمده.با این خصوصیات مى‏شود شعر امروز را تا حدودى توصیف كرد:

شعر انقلابى امروز واژه‏هاى نو و زیبا مى‏خواهد،نو،نه به معناى‏واژه تراشى‏هاى بى‏ربط یا فارسى گویى همراه با عربى‏گریزى و عربى ستیزى-عربى هم جزو زبان ماست.آن مقدارى از زبان عربى كه ما داریم حرف مى‏زنیم جزو زبان فارسى‏ست.به قول مرحوم آل احمد كه وقتى مى‏پرسند چرا در تعبیراتت اینقدر عربى هست؟مى‏گوید من از شما سؤال مى‏كنم:چرا نباشد؟!این عربى زبان من است.من با این واژه‏هاى عربى متولد شده‏ام و رشد كرده‏ام.كى مى‏تواند به من تحمیل كند كه بیایم موضوع و محمول و تعبیرات گوناگون این واژه‏هاى عربى را كه به اندازه واژه‏هاى فارسى در زبان من هست،دانه دانه برچینم و دور بریزم و بجایش یك چیزهاى نامانوس بیاورم؟عربى جزو زبان من است-پس نوبودنى كه ما مى‏گوییم به معناى این نیست كه برویم سراغ آن گرایشهایى كه عده‏اى یا از كج‏سلیقگى یا از بد دلى،پیش از انقلاب داشتند كه با عربى در حال ستیز و نبرد بودند.اما اكنون تعبیرات نو است، واژه‏ها نو است و تركیبات جدید است.میدانهاى فكر باز است.همه‏ى اینها وجود دارد مسلما و حاكى از استعداد جوانهاست.شاید بعضى از برادرانى كه آمدند اینجا شعر خواندند،دو سه سال است،پنج‏سال است كه وارد وادى شعر شده‏اند و ممكن است‏سابقه‏ى شعرى نداشته باشند اما استعدادهایشان بسیار روشن و درخشنده و چشمگیر است.و من مى‏بینم در بین شما كسان زیادى خواهند بود كه در این وادى رشد خواهند كرد و شعر آینده‏ى ما،اگر همینطور پیش برود چیزى خواهد شد با برخى از خصوصیات سبك هندى صائبى-نه سبك هندى عبد القادر بیدل-سبك هندى شسته رفته‏ى قابل فهم و با شیوایى‏ها و لطافتهاى سبك عراقى حافظى،یعنى چیزى بین صائب و حافظ،اوج شعر امروز ما این خواهد بود.

البته عرض كردم كه الآن نمى‏شود خصوصیات شعر امروز را كه بعد از انقلاب روئیده و جوشیده تعیین كرد.من شخصا در باره این مساله فكر كرده‏ام و خواسته‏ام كه خصوصیات آن را پیدا كنم،ولى دیدم هنوز خیلى نامنظم است و نمى‏توان آن را مسجل و تثبیت كرد.زمانى باید بگذرد.بهر حال در این تقویت هنرى،هر چه مى‏توانید،كار كنید.مبادا شاعر جوان،به مجرد این كه پنجاه یا صد غزل گفت و در هر غزلى یكى دو بیت‏خوب بود و تحسین افرادى را برانگیخت،پیش خود فكر كند كه دیگر از درست كردن شعر خود، بى‏نیاز است ابدا.حتى شاعران قوى،شاعرانى كه بیست‏سال است‏شعر مى‏گویند،از تصحیح و اصلاح بى‏نیاز نیستند.تقویت روح شعرى و هنرى چیزى‏ست كه شاعر تا آخر بدان احتیاج دارد،براى اینكه هنر حد ندارد.همینطور بالا و بالا مى‏رود،مگر خودتان بخواهید متوقف بشوید.انتقاد را حتما بخواهید.دنیاى شعر از دنیاهایى‏ست كه در آن باید انتقاد را بخواهید.حتى انتقاد پذیرفتن و گوش كردن به انتقاد هم كافى نیست.چیزى كه واقعا لازم است،انتقاد خواستن و دنبال انتقاد دویدن است.ما انجمن‏هاى ادبى دیده‏ایم،در مشهد در عرض سالهاى متمادى انجمن ادبى داشتیم.اگر شعرى در آن خوانده مى‏شد و حضارى كه در مجلس بودند، در مورد آن شعر سؤال نمى‏كردند،اعتراض نمى‏كردند،تردید نمى‏كردند،نشانه‏ى آن بود كه این شعر،شعر بیخودى‏ست.وگرنه در مورد شعر خوب،ممكن نبود كه حرف نزنند.گاهى بعضى از شعرا از جاهاى دیگر به عنوان میهمان به این انجمن مى‏آمدند و به احترام آنها حرفى زده نمى‏شد ولى غالبا سطح اشعار این كسان پایین‏تر از سطح شعرهایى بود كه در آن انجمن مى‏خواندند.به هر حال،شعر را باید چكش كارى كرد.باید در مورد آن كار كرد.ما در هر شهر انجمن‏هاى ادبى،لازم داریم.البته این كنگره‏ى شعرى بهانه‏ى بسیار خوبى براى اجتماع شماست.اما كافى نیست.من نمى‏دانم آیا در جریان این كنگره‏ها هرگز اتفاق افتاده است كه یك نفر،چند نفر بلند شوند چند نكته را بگویند.بگویند آقا این بیت این ایراد را دارد،جاى این كلمه باید عوض شود.آن دو تا مصرع باید جایشان با هم عوض شود،این تركیب،تركیب غلطى‏ست،این مضمون تكرارى‏ست،یا نه؟

پس ظرفیت هنرى و مایه‏ى هنرى شعر هم موضوع دوم است.این كار باید درانجمن‏هاى ادبى و حتما با عرضه به اساتید انجام بگیرد و از حالا در این باره كه شعر انقلاب از لحاظ قالب،از لحاظ مضمون و جهت‏گیرى چه چیزهایى لازم دارد،فكر بشود.

متاسفانه فرصت زیاد نیست،من همین قدر به شما بگویم كه شعر انقلاب باید روح انقلابى داشته باشد،جهت‏گیرى انقلابى داشته باشد،وگرنه هیچ موضوع خاصى را نمى‏توان براى شعر انقلاب مشخص كرد.خیال نكنید كه شعر انقلاب فقط آن است كه راجع به انقلاب حرف بزند یا راجع به جنگ،یا راجع به شخص امام یا راجع به رزمندگان،نه لزوما.اى بسا شما اخلاق را در شعرتان مى‏آورید اما با جهت‏گیرى انقلابى،كه معناى این جمله را شما امروز خوب مى‏فهمید.یك روز هست كه اخلاق را با جهت‏گیرى غیر انقلابى و گاهى ضد انقلابى مطرح مى‏كنید،شما مى‏توانید اخلاق را با جهت‏گیرى انقلابى مطرح كنید.اگر ما بتوانیم مردم را به قناعت انقلابى،صبر انقلابى،تعلم انقلابى،حلم انقلابى و شجاعت انقلابى،در قطعاتمان،در قصائدمان و در غزلیاتمان دعوت كنیم این چیز كمى نیست،بلكه مطلب بسیار انقلابى و باارزشى‏ست‏یعنى شعر انقلابى این نیست كه همه از خوزستان حرف بزند و دشتهاى خونین آن سامان.مى‏تواند در زمینه‏هاى اخلاقى هم باشد.منتها با جهت‏گیرى انقلابى.البته بهترین شعر انقلابى آن است كه ایده‏هاى منحصر بفرد انقلاب را ارائه بدهد.ببینید،ما ایده‏هاى فراوانى داریم كه منحصر به فرد است.مثلا در زمینه‏هاى سیاسى، شعار نه شرقى نه غربى،شعار مستكبر ستیزى،شعار مستضعف گرایى در سطح جهان،اینها ایده‏هاى منحصر به فرد سیاسى‏ست. اینها را ارائه بدهید.شعار فلسطین،شعار آفریقا،شعار مبارزه با آپارتاید و تبعیض نژادى در هر جاى دنیا،اینها شعارهاى منحصر به فرد است.كس دیگر اینها را ندارد.مدعى چرا،اما به عنوان یك انقلاب،به عنوان یك نظام،به عنوان مجموعه‏ى جهت‏گیرى،خیر.یا بعضى ایده‏هاى منحصر به فرد در زمینه‏ى بناى جامعه بر مبناى ارزشهاى الهى،این یك موضوع مخصوص ماست.در هیچ‏جاى دنیا وجود ندارد.حتى گاهى ارزشهاى الهى دارند ولى اسمش را مى‏گذارند«ارزشهاى انسانى‏»،مثلا انسان گرایى یا جمع گرایى.به هر حال،ارزشها گاهى ارزشهاى الهى‏ست،اما جامعه‏اى بر مبناى جامعه‏ى الهى وجود ندارد.این جزو خصوصیات ماست.این جزو پیام‏هاى اصلى شعر ماست.مردم گرایى ویژه‏ى جامعه‏ى ما در هیچ جاى دنیا نظیر ندارد و حتى آن را در جوامع انقلابى هم پیدا نمى‏كنید.در جامعه‏ى ما روحیه‏ى مردمش همكارى قشرهایش،سادگى مسؤولینش،عدم تمایز بین قشرهاى گوناگونش جزو خصوصیات انقلابى ماست.رهبرى الهى و معنوى ما،رهبرى عرفانى و این كه فرمانده كل قواى آن یك عارف است،این را شما اصلا در تاریخ امروز كه هیچ،اصلا در تاریخ سراغ دارید؟عرفا را شما كجا پیدا مى‏كردید؟همیشه توى خانقاه‏ها،توى مسجدها،در خلوتها و در حال گریه،اما یك عارفى كه همان گریه‏ى نیمه شب را دارد،همان ریاضت دادن به تن خودش را دارد،همان جذبه‏هاى معنوى را دارد،همان اتصالات و الهامات غیبى را دارد،آنوقت فرمانده كل قوا هم هست،و نیروها را بسیج مى‏كند براى جنگ و صلح و غیره، این چیزهاى منحصر به فرد ماست.در مورد شخصیت و چهره‏ى امام به عنوان رهبر انقلاب،یك وقت‏شما امام را از لحاظ عاطفى به عنوان شخصى كه دوستش مى‏دارید و دلتان به او بسته است،در غزلى مدح مى‏كنید كه خیلى‏ها از این غزل گفته‏اند.این پیامى براى مردم دنیا ندارد.اما معرفى رهبرى در كشور ما،معرفى ولایت فقیه در كشور ما،ولایت فقیه كه ولى باید فقیه باشد یعنى آگاه به دین،بهترین دین شناس،بهترین دین گرا و فرمانده كل قوا هم باشد.یعنى كلید جنگ و صلح و بسیج عمومى و چه و چه در دست اوست،این یك پدیده است.اینها را اگر در شعرهایتان آوردید،آنها پیامهاى رساى انقلابند.

چیزهاى دیگرى وجود دارد در انقلاب ما كه اینها براى مردم دنیا ناشناخته است و از آن جمله حوادث انقلاب است.مثلا شعرى كه بتواند وضعیت ورود امام را تشریح كند.از آن روز هشت‏سال گذشت،هر كدام ازشما كه مثلا 24 سالتان باشد،در آن روز 16 ساله بوده‏اید و كسان دیگرى كه آن زمان كمتر از 16 سال داشته‏اند،نمى‏دانم یادشان هست‏یا نه،خیلى‏ها در تهران نبودید اما آنها كه بودند و مى‏دانند و یادشان هست،مى‏توانند ترسیم كنند:منظره‏ى خیابانهایى كه آن استقبال شگفت آور را در خود جاى داده بود. در یك شعر بلند،یك چارپاره،مقدمات ورود امام را،ورود امام را تا رفتن به بهشت زهرا،تا رفتن به مدرسه‏ى علوى و مدرسه‏ى رفاه، ترسیم كنند،یك منظومه‏ى جاودانه خواهد شد.البته اگر،همانطور كه گفتم،با هنر شایسته همراه باشد-اصلا بى‏نظیر خواهد شد. حوادثى كه در این انقلاب پیش آمده،حادثه روزهاى اول،كج رویها و كج رفتاریهایى كه وجود داشت،فرصت طلبى‏هایى كه صورت گرفت،همان مردمى‏ها،مردم گراها!چطور روى مردم و روى رهبرى مردم شمشیر كشیدند و چه كردند.در تهران و در مناطق دور دست چه كردند.اینها موضوع منظومه‏هاى عالى جاودانه و بلند است.سخنرانى امام در بهشت زهرا و دیگر سخنرانیها،آنها كه پیامهاى مهم همراه دارد.

مى‏بینید كه ما اینقدر محتواى انقلابى براى شعر امروز سراغ داریم كه حد و حصر ندارد.اگر الآن بدون هیچگونه فكر قبلى قلم بردارم و بخواهم بنویسم دهها موضوع قابل توجه كه هر كدام مى‏تواند یك شاعر را به خود جلب كند،كه در باره آن بگوید و بسراید، مى‏توانم ارائه كنم.اینها البته باید با همان ظرافتهاى هنرى سروده شود.هنر شما چیدن كلمات به شكل مناسب است.دیده‏اید كه در مینا كارى چطور مى‏نشینند ذره ذره آن اشیاء را با رنگها و شكلهاى متناسب پهلوى همدیگر قرار مى‏دهند كه نه مى‏توان از هم باز كرد،نه مى‏توان آنها را از هم تفكیك كرد،اصلا این چند عنصر یك چیز واحد است در نهایت زیبایى.بهترین ترسیم را باید شما در شعر به آن كلمات بدهید.و به هر یك از این دریا مطلب كه گفتم وارد بشوید،مضمون‏هایى زیبا را با الفاظ و قالبهاى زیبا مى‏توانید بیان كنید.

این شعر انقلاب از لحاظ محتوى.اما شعر انقلاب از لحاظ قالب هم فراوان حرف دارد.و الآن متاسفانه به من یادآور شدند كه قرار بعدى دارم و ایكاش من این قرار را نگذاشته بودم و مى‏توانستیم به صحبت‏هایمان ادامه بدهیم و بگوییم كه قالب شعر انقلاب شایسته است چگونه باشد و چگونه مى‏تواند باشد.اینجا جاى بحثهاى زیادى است.

انشاء الله برادرها و خواهرهاى عزیز و گرامى‏مان موفق باشند و من باز از این فرصت استفاده مى‏كنم كه از برادران عزیز دست اندركار در جهاد دانشگاهى تشكر كنم و نیز از كسانى كه شركت كردند.اینكار را ادامه بدهید و فقط هم به یك لنگره‏ى سالى یكبار دل خوش نكنید.بین این و آن كنگره را به هم وصل كنید.با همین نوع آثار و توصیه‏هایى كه كردم،البته توصیه‏هاى فراوانى نكردم ولى در ذهن و دلم هست كه ببینم كى فرصتى پیش مى‏آید كه عرض كنم.و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته.

ضمیمه‏ى 2

پیام به كنگره‏ى بزرگداشت هشتصدمین سال تولد شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى.تاریخ:4/9/363

بسم الله الرحمن الرحیم

برگزارى كنگره‏ى بزرگداشت‏شاعر و نویسنده‏ى بزرگ پارسى مصلح الدین سعدى شیرازى از جمله شایسته‏ترین اقدامات در عرصه‏ى ادب و فرهنگ انقلابى این روزگار است.

تجلیل سعدى،تنها تجلیل شعر و نثر شیوا نیست،تجلیل اخلاق و حكمت و معرفت‏بلیغ و رسا نیز هست،و در این دوران كه انقلاب مبارك اسلامى پهنه‏ى زندگى ما مردم ایران زمین را قلمرو ارزشهاى اسلامى ساخته،و حكمت و معرفت را در جایگاه شایسته‏ى خود نشانیده،بجاست كه ذكر جمیل سعدى بر زبان ارزش‏گذاران آن ارزشها و یاد او در خاطر رهروان آن وادیها مكرر و مؤكد گردد.

اینجانب فراهم آورندگان و دست‏اندركاران این مجمع تحقیقى و ادبى و هنرى را صمیمانه سپاس مى‏گویم،و این ابتكار را بزرگ و ارجمند مى‏شمارم.

بى‏شك سعدى یكى از پایه‏هاى بناى استوار ادب پارسى و محصول شعر و نثر او تشكیل‏دهنده‏ى یكى از برازنده‏ترین اندامهاى پیكره‏ى شكوهمند فرهنگ كنونى ماست.پند سعدى كه مایه گرفته از معارف قرآن و حدیث است همواره نقش زرین خاطر پند آموزان،و بیان فصیح و صریح او،راز گشاى‏گنجینه‏هاى معانى براى ملتهاى جوینده و مشتاق بوده است.و امروز مانند همیشه عزیزترین هدیه‏ى احباب سخن و ارباب خرد را مى‏توان در بدایع طیبات دیوان او و زیباترین گلهاى اندیشه بشرى را در گلستان مصفاى نظم و نثر او جست و یافت.

شرف سعدى بر بسیارى از سرایندگان پارسى در آن است كه قدر سخن را نشكسته و آنرا دست مایه‏ى تقرب و ارتزاق نساخته است. بسى اندك‏اند زبان آورانى كه گوهر آسمانى سخن را در پاى اهریمنان زمانه نریخته و تیغ ستم را بدان صیقل نداده باشند.سعدى یكى از این نادرگان است كه اگر گاه زبان به ستایش گشوده،در ساغر زرین مدح خود جز داروى شفا بخش و گاه تلخ پند و اندرز نریخته است.

شعر و نثر فاخر این جهاندیده‏ى انسان شناس صادق،همواره پیامى را با خود حمل كرده است،یا از منبع وحى و گنجینه‏ى قرآن و حدیث و یا از پرتو دل و احساس صاف و بى‏غش خود او.

شیوه‏ى سخن بى‏تكلف و شفاف او نیز امتیاز دیگر این آموزگار بزرگ مردمى و محبت است.كلام او چون جوى آب زلالى،ذره ذره‏ى جان مستمع را سیراب مى‏كند و بى‏هیچ غبار تصنع،بر دل او مى‏نشیند.بسیارند آنها كه در هر دو قلمرو نظم و نثر،سمند فصاحت تاخته‏اند،اما فقط سعدى است كه شعرى روان چون نثر و نثرى آهنگین چون شعر پدید آورده و آمیخته‏ى شگفت آورى از مضمون و تركیب و معنى و لفظ در هر دو عرصه فراهم ساخته است.

بارى اینك،بهانه‏اى براى ابراز شیفتگى به این سخن ساز معنى پرداز فراهم آمده و بجاست كه كلام او كه قرنها خاطر حزین و شاد را به خود مشغول كرده و از عشق و جوانى تا ضعف و پیرى را در برگرفته و آداب صحبت را به پیر و برنا آموخته و رازهاى تربیت را براى عالم و عارف گشوده،امروزه حد آن نگهداشته و حق آن گزارده شود و این حق گزارى بدون معرفت درست او،ممكن نخواهد شد.

این كنگره باید گوشه‏هاى ناشناخته‏ى شخصیت‏سعدى و درخشندگى هنر او را بشناساند و راه بهره‏جویى نسل انقلابى امروز از این گنجینه‏ى قیمتى را هموار سازد.شایسته‏ترین تجلیل سعدى همین است و جمهورى اسلامى این را براى همه‏ى چهره‏هاى جاودانه‏ى هنر و ادبیات سالم مردمى،كارى لازم و وظیفه‏اى حتمى مى‏شناسد.

ادبیات انقلاب بر آن نیست كه بناى فرهنگ و ادب تاریخى این كشور را از جاى بركنده،بجاى آن چیزى از نو تدارك بیند.

گذشته‏ى ادب و هنر ما،میراث ارزشمندى است كه باید ادبیات انقلاب را مایه و توان ببخشد.مشعل هدایت‏گر شعر و هنر انقلابى، بر بام این قلعه‏ى شكوهنده‏ى (22)استوار خواهد توانست تا همه آفاق هنرپذیر و سخن شناس را بپوشاند و نورافشانى كند.اگر چه در این میان سعدى شیراز از آن رو كه غالبا زبان و دل را پر بار از ارزشهایى مى‏داشته كه امروزه به بركت انقلاب،فضاى زندگى مردم را فرا گرفته است،از امتیازى ویژه برخوردار است،لیكن حمایت از آفرینشهاى شعرى و هنرى در نظام جمهورى اسلامى،چیزى الهام گرفته از قرآن و روش پیامبر خدا و پیشوایان معصوم علیهم السلام است،و انقلاب اسلامى در محتواى خود جانب‏دار و حق گزار هنر و ادبیات است.

ادبیات و هنر به عنوان زبانى براى تعبیر والاترین اندیشه‏هاى اسلامى،در تاریخ اسلام جایگاهى ممتاز داشته و امروز نیز باید داشته باشد.

شكى نیست كه انقلاب سمت ادبیات و هنر را تغییر مى‏دهد و آنرا در جهتى كه پسندیده و مقبول است مى‏افگند.این به نوبه‏ى خود شاعران و هنرمندان و ادیبان را به:آنان كه این دگرگونى بنیادین را برمى‏تابند،یا دستكم با آن به خصومت‏برنمى‏خیزند،و آنانكه از سر دشمنى و عناد باچرخش انقلابى شعر و ادب مى‏ستیزند،تقسیم مى‏كند.این ماجراى همیشگى تحولات اجتماعى در همه جاى جهان بوده و اكنون نیز هست.ماجرایى كه در این انقلاب شكوهمند اسلامى ما نیز تكرار شد،و كسانى را در باره‏ى سرنوشت همآوایى هنر و ادب با این انقلاب دچار تردید و نگرانى ساخت.

حقیقت آن است كه انقلاب مخصوصا آنجا كه متكى بر ذهن و دل و تلاش توده‏هاى انسانى‏ست‏خود زاینده‏ى شعر و ادب و هنر است زیرا كه اینها همه مقولاتى انسانى و مردمى‏اند.هر جا مردم هستند ادبیات هست و شعر و هنر هست،و آنچنان هست كه مردم مى‏اندیشند و مى‏خواهند و هر چه جز آن است نه دل نشین است و نه ماندگار.

انقلاب اسلامى ما علاوه بر این،فرآورده‏هاى ذهن و دل انسان را حرمتى عظیم مى‏نهد.زیرا به انسان اعتقادى عظیم دارد،از این روى حركت ادبیات و هنر در جامعه‏ى انقلابى ما على رغم قدر ناشناسى و ناسازگارى برخى از سرایندگان و سازندگان بریده از مردم به توقف و ركود نینجامید،و روگردانى آنها كه نخواستند جوشش انقلابى مردم را بشناسند و ارج نهند،به خمود و سكون این جوشش نرسید.

جوانه‏هاى ادب و هنر انقلابى در همان جهت كه سر انگشت انقلاب اشارت مى‏كرد،روییدن گرفت و بسیارى از آفرینندگان سخن به نداى انقلاب پاسخ گفتند و ما براى هنر و ادبیات فارسى آینده‏اى باشكوهتر و شیواتر از همیشه را انتظار مى‏بریم.

نكته‏اى كه ذكر آنرا مفید مى‏شمرم،آن است كه انقلاب براى حركت‏سازنده‏ى خود در انتظار این و آن نمى‏ماند.این رهروانند كه براى جدا نماندن از قافله‏ى حیات و كمال باید گردونه‏ى انقلاب را دریابند و بدان چنگ زنند.صلاى انقلاب به همه‏ى سرایندگان و نویسندگان و هنرمندان در حقیقت،دعوت به رستگارى و جاودانگى‏ست و این محصول تجربه‏هاى همیشگى‏تاریخ است.

در پایان سخن بار دیگر از فراهم آورندگان این كنگره‏ى بزرگ سپاسگزارى كرده،به همه‏ى میهمانان ایرانى و خارجى،حضور در این مجمع را خوش آمد مى‏گویم و توفیق همه را از خداوند متعال مسالت مى‏كنم.

پى‏نوشتها:

1) -سخنرانى در كنگره‏ى شعر شاهد (در حسینیه‏ى ارشاد) ،14/11/1365.

2) -همانجا.

3) -همانجا.

4) -سخنرانى در كنگره‏ى شعر شاهد (در حسینیه‏ى ارشاد) ،14/11/1365.

5) -همانجا.

6) -همانجا.

7) -همانجا.

8) -سخنرانى در كنگره‏ى شعر شاهد (در حسینیه‏ى ارشاد) ،14/11/1365.

9) -همانجا.

10) -پیام به‏«كنگره‏ى شعر و ادب نهضت‏سواد آموزى خراسان‏»،9/7/1364.

11) -پیام به‏«كنگره‏ى شعر جنگ (اهواز) »،5/9/1365.

12) -همانجا.

13) -همانجا.

14) -همانجا.

15) -همانجا.

×) -منظور غلط‏«ادبى‏»و«آكادمیك‏»است،از نوع ایراداتى كه در یك انجمن ادبى مى‏تواند مطرح شود،نه اغلاط دستورى و بدیهى.

16) -گفتگو با اعضاى‏«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى‏»،26/11/1360.

17) -پیام به‏«كنگره‏ى شعر و ادب نهضت‏سواد آموزى خراسان‏»،9/7/1364.

18) -پیام به‏«دومین كنگره‏ى شعر و ادب دانشجویان سراسر كشور»،27/9/1364.

19) -همانجا.

20) -در این جلسه،نخست تنى چند از شاعران خوب و با ذوق اشعار خود را به سمع حاضران رساندند كه از آن میان رئیس جمهور سخن شناس ما با دقت‏خاص و لذت فراوان به آنها گوش فرا دادند.

21) -گنكلاس (در فارسى منطقه‏ى خراسان) و گنگلاج (در دیگر لهجه‏هاى فارسى) به معناى:الكن،نارسا و مبهم و محدود است.

22) -شكوهنده به ضم‏«ش‏»یعنى هیبت دارنده و بكسر شین یعنى ترسنده،بنابر این در اینجا بضم شین خوانده شود.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.