تبیان، دستیار زندگی
اولین داعی و معلم، خدای رحمان بود و آخرین نیز هموست که هدایت کننده خاص و عام است و پس از او، پیامبران که با کتاب و فرمان خداوندگار، مردمان را در مسیر هدایت رهنمون گشتند و به اذن خداوند به انذار و تبشیر مردمان مشغول شدند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انعکاس سنت ها


اولین داعی و معلم، خدای رحمان بود و آخرین نیز هموست که هدایت کننده خاص و عام است و پس از او، پیامبران که با کتاب و فرمان خداوندگار، مردمان را در مسیر هدایت رهنمون گشتند و به اذن خداوند به انذار و تبشیر مردمان مشغول شدند.


حضرت نوح

نمی توان بار اقامت در سرزمین وحی افکند اما، از شناخت معلمان بزرگ تاریخ، جایگاه و نقشی که در زمان حیاتشان و پس از رحلتشان ایفا کردند غفلت جست.

شاید اگر یک وجه از حج، تاریخ و درکت تاریخی نهفته در لابلای رخدادها و حوادث باشد; شناخت معلمان بزرگ تاریخ بشریت وجه دیگر آن است.

این دو وجه در این سفر، در هم تنیده شده و خود را نشان می دهد.

اولین معلم، آدم علیه السلام، سر سلسله انبیاء، مبدا جریانی شد که چونان رودی آرام، در پهنه تاریخ حیات بشر به راه افتاد و فارق میان دیگر جریانات با جریان حقیقی شد.

حکایت گسیل انبیاء، حکایت نیاز آدمی به معلم است، آن هم، کسانی که متعلم مدرسه داعی بزرگ و خدای رحمان بوده اند.

چه، بشر در مسیر پر فراز و نشیب حیات خود روبرو با مخاطرات و عقبه هایی می شود که بی حضور معلمی راهبر، نجات از آن میان میسر نیست.

بی تردید، همه فلاکت های بزرگی که گریبان آدمی را گرفته محصول عدول انسان از فرمان های معلمان بزرگ بوده است.

اولین داعی و معلم، خدای رحمان بود و آخرین نیز هموست که هدایت کننده خاص و عام است و پس از او، پیامبران که با کتاب و فرمان خداوندگار، مردمان را در مسیر هدایت رهنمون گشتند و به اذن خداوند به انذار و تبشیر مردمان مشغول شدند.

و سه دیگر، کتاب الله و پس از آن بندگان صالحی که به واسطه تبعیت از دستور خداوند و رسول او و پاک شدنشان از هرگونه شرک و پلیدی در کسوت داعی، خلق خداوند را هادی در مسیر رشد و کمال شدند.

آنکه می خواهد در مقام داعی الی الله، مردمی را فرا بخواند، ناگزیرست پیش از هر امر، صاحب اذن باشد. صاحب شرایطی که او را مستعد قبول مسؤولیت هدایت انسان می سازد تا مباد که خود و دیگران را در دره هلاکت و نیستی درافکند ، چرا که داعی ناگزیر به داشتن شناختی تمام و مبتنی بر حقیقت از انسان، جهان، مبدا هستی، سنن تاریخی و بالاخره مقصد نهایی و غایتی است که انسان فراروی خود دارد.

داعی، ناچار به ایجاد رابطه مستقیم یا غیر مستقیم با منبع کلام قدسی است یعنی کتاب خداوند و عترت و اهل بیت تا بتواند، خود و دیگران را متذکر مسیر هدایت و معروف شود و از ضلالت و منکر برهاند.

آیا می توان نوح را در وقت طواف به گرد کعبه در میان طوفان بلا ندید؟ طوافی که آنها را مهیای رهایی از بلا و دریافت این نکته می کند که: در هنگامه گرفتاری آمدن در بلا، تنها، طواف به گرد خانه است که ترا در خشکی امن فرو می آورد و آنکه به پای خویش می دود تا در بلندای کوه پناه جوید و از بلا برهد چونان فرزند نوح در سیلاب غرقه می شود

تنها با این مقدمات است که «بایدها و نبایدهای» داعی معنی خویش را به درستی حاصل می کند.

در واقع، همه بایدها و نبایدها، متکی به مبانی نظری هستند که معلم راهبر ناگزیر به دانستن آنهاست. اصولی که خدشه ناپذیرند و به همراه باور قلبی، معلم را در صف داعیان الی الله وارد می سازند.

اشاره به این نکته لازم است که همه مسلکها و مکتبها هر کدام از مبانی نظری خاصی تبعیت می کنند و در آنها درباره انسان، جایگاه و نقشش اصولی مذکور است که با مطالعه در کنشها و اقوال مبلغان آن مسلکها می توان اصول نظری آن مسلک و مکتب را ترسیم کرد. اما در میان همه ملل و فرق، مکتب انبیاء، مبتنی بر کلام حقیقی وحی، از اصول خاص ویژه ای برخورداد است همانکه آن مکتب را از همه آراء و اقوال مبتنی بر ظن و گمان دیگر ملل و نحل جدا می سازد.

در سرتاسر سفر بزرگ حج، از جده تا مکه و از مکه تا مدینه، رد پای داعیان الی الله مشاهده می شود. در حجر اسماعیل، حاجی مدفن قریب به هفتاد نبی را زیارت می کند و در مدینه، نبی رحمت را.

در خیف (1) یا صالح، یعقوب، ابراهیم، هود و صدها نبی دیگر را زنده می دارد.

در مقام ابراهیم، نام دوست خدای رحمان را پاس می دارد.

در جبل الرحمة و عرفات، جای پای آدم علیه السلام، ابراهیم علیه السلام و محمدصلی الله علیه وآله را می نگرد و با تمسک به سنن آنها به اقرار گناهان خویش مشغول می آید.

در گرداگرد خانه کعبه، نوح و کشتی بزرگش را می بیند که در هوای نجات قومش از طوفان به طواف (2) آمده است. و بالاخره در جای جای این سرزمین، حاجی پا جای پای راهبران و معلمانی می گذارد که بسان چراغی، مسیر هدایت و رشد را معین کرده اند تا انسان در میانه تاریکی در دره ضلالت و گمراهی سقوط نکند.

مردان بزرگی را مشاهده می کند که با گذر از صحاری «عرفات، مشعر و منی » به گرد خانه دوست حلقه زدند و در جامه داعی، حجت و نشانه ای از برای بندگان شدند.

حضرت ابراهیم

مردان بزرگی که داستان زندگیشان میزانی برای نجات از انحراف و کژروی است. داستان طوفان، فرود بلا، جفای اقوام، رنج دوری و ناسپاسی خویشان است. داستان هایی که پرده از سنت های حتمی برمی دارند.

داستان تربیت و تزکیه ویژه ای است که مردانی را مستعد قرب و منزلت می سازد. و حاجی در این مدرسه بزرگ حج مهیا می شود تا به وقت بازگشت به دیار خود، پاسدار رسم داعیان الی الله شود و امکان استمرار حیات تاریخی و فرهنگی ملت مسلمان را فراهم سازد. از همین رو بود که یکی از دلایل توقف و انحطاط مسلمین در گذشته به بلای فراموشی سنت ها، تذکر انبیاء و تفکر درباره امور عالم دچار نمی شدند. امروزه در برابر اقوام مهاجم درمانده نبودند.

آدم، به جرم ترک ادب رانده شد و همه ترک کنندگان ادب حق، رانده می شوند.

اما،انابه اش موجب بازگشتش شد و او که از میدان بلا گذشته بود، در رجعت به حق، داعی برگزیده ای شد که بر خویشان خود حکم می راند.

آن که به تمامی روی به حق می کند، در هنگام فرو افتادن بر زمین، از جای برمی خیزد. این سنتی است همگان بدانند:

آنکه می خواهد با اراده خود برپای ایستاده و خود را عزیز بدارد، چونان قابیل چنان بر زمین می افتد که هیچ کس را یارای بلندکردنش نیست.

هابیل، زمین خورده قابیل است اما، بلند شده حضرت رحمان و افتادن هابیل هنگامه برخاستن اوست.

در این سرزمین از هیچ چیز نمی توان غفلت کرد.

آیا می توان نوح را در وقت طواف به گرد کعبه در میان طوفان بلا ندید؟ طوافی که آنها را مهیای رهایی از بلا و دریافت این نکته می کند که:

«در هنگامه گرفتاری آمدن در بلا، تنها، طواف به گرد خانه است که ترا در خشکی امن فرو می آورد و آنکه به پای خویش می دود تا در بلندای کوه پناه جوید و از بلا برهد چونان فرزند نوح در سیلاب غرقه می شود.»

که به وقت فرود آمدن بلا; پسر نوح بودن شرط نیست بکه با نوح بودن عامل رهایی است.

داستان یوسف یکی دیگر از داستان های هدایت آدمیان است. داعی بزرگ که غیرت برادران او را در چاه بلا افکند.

زمین خورده برادران، از قعر چاه بر مسند عزت تکیه می زند. صبر جمیلی که میوه کام و ناز به بار می آورد.

هیهات که دور گردون را سر آن نیست که بریک مدار بچرخد.

در سرتاسر سفر بزرگ حج، از جده تا مکه و از مکه تا مدینه، رد پای داعیان الی الله مشاهده می شود. در حجر اسماعیل، حاجی مدفن قریب به هفتاد نبی را زیارت می کند و در مدینه، نبی رحمت را

یوسف در زندان، به خود می نگریست و رهایی را از شفاعت شرابدار شاه خواست. حضرت رب العزة چنان خواری انسانی را بدو نمود که هفت سال در بند ماند و کس او را به یاد نیاورد. یوسف در ظلمت زندان شنید که:

ای یوسف! پنداشتی که تو را فراموشت خواهیم کرد؟

بمان تا دریابی «و من یتوکل علی الله فهو حسبه » (3)

یوسف به غیر دوست رجعت کرد، هفت سال در بند ماند تا دریابد:

وقتی مستعد افتادن در بلا باشی هیچ واسطه و شفیعی قادر به نجات تو نیست. مگر به اذن او «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه (4) »(کیست که شفاعت کند به نزدش جز به اذن او؟)

پس بر او دل ببند که:

من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه (5) من حیث من لایحتسب.

رجعت به حق، یوسف را بر تخت مراد نشاند و از ذلت زندان به عزت جاه رساند.

ابراهیم نیز در چاه بلا افتاد، آن زمان که فرمان یافت تا عزیز خود را در صحرا رها کند. بی خان ومان و ره توشه.

هاجر در میانه صفا و مروه، چنان دوید و چشم بر آسمان دوخت که از میانه صحرای لم یزرع آب زمزم به جوشش آمد و زیر گامهای اسماعیل بر دشت تفتیده از تشنگی جاری شد.

پس، دریاب که سعی را بی توکل ره به جایی نیست.

اسماعیل رهیده از بلای صحرا به بلای قربانی مبتلا می شود.

ابتلای سختی از برای ابراهیم تا او دریابد:

در میان خیل ابرار وارد نمی شود و پدر ایمان نامیده نمی شود مگر آنکه آنچه را دوست تر دارد ببخشد.

لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون (6)

از اسماعیل عزیزتر برای ابراهیم نبود. اما معلم بزرگ، خدای علیم، همان را از ابراهیم طلبید. بهترین را. و همین دهش بزرگ است که ابراهیم را مستعد می سازد تا از بلا برهد.

ابراهیم پدر ایمان شد و اسماعیل از بند قربانی رست. اما، رسم اسماعیل و سنت قربانی ماند.

از بلاگذشتگان نشانه شدند در مقام ابراهیم از بلارستگان نشانه شدند در حجر اسماعیل تا آینه ای شوند برای آدمیان، برای جویندگان سنن و قوانین الهی.

حقا کزین غمان برسد مژده امان گر سالکی بعهد امانت وفا کند

پی نوشت ها:

1.مسجدی بسیار کهن که در انتهای صحرای منی و قبل از محل رمی حجرات واقع است.

2.در تواریخ مذکور است که در میان طوفان بزرگ، نوح منتظر فرا رسیدن عنایت خداوند بود. کشتی بر بلندای کعبه به طواف درآمد و به سوی خشکی رهنمون شد.

3.طلاق، 3.

4.البقره، 255.

5.طلاق، 3 (کسی که تقوای خدا را پیشه کند، قرار می دهد برای او گریزگاهی و رزق می دهد او را از وجهی که حساب نمی کند).

6.آل عمران، 92 (هرگز به نیکی نمی رسد کسی مگر آنچه را بهتر دوست می دارد انفاق کند)

بخش قرآن تبیان


منبع :

سایت حوزه