تبیان، دستیار زندگی
محمد از كودكی كار تحصیل و یاد گیری علوم گوناگون را جدّی گرفت و عاشقانه در پی فرا گیری دین و دانش و هنر رفت. زندگی در خانه پدری دانشمند، معاشرت با عالمان و دانشوران زمان، تلاش و كوشش، محبت و علاقه فراوان به امامان معصوم(ع) و خاندان پیامبر(ص)، زمینه مساعدی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قصه ای از نیاكان

شیخ بهایی

محمد از كودكی كار تحصیل و یاد گیری علوم گوناگون را جدّی گرفت و عاشقانه در پی فرا گیری دین و دانش و هنر رفت. زندگی در خانه پدری دانشمند، معاشرت با عالمان و دانشوران زمان، تلاش و كوشش، محبت و علاقه فراوان به امامان معصوم(ع) و خاندان پیامبر(ص)، زمینه مساعدی را برای پیشرفت وی آماده كرده بود.

قصه ای از نیاكان

محمّد خود، بعدها برای یكی از شاگردان مبرز و برجسته اش به نام ملا محمّد تقی مجلسی گوشه ای از زندگی پدران خود را بازگو می كند:

پدران من در جبل العامل "لبنان" اهل زهد وعبادت بودند و ما وابستگی های كنونی را نداشتیم، از فروغ معنوی و مقامات قدسی و كرامت های خدا بهره می بردیم.

در یك روز برفی كه چهره آسمان و زمین سپید بود و سرمای سختی همه جا را فرا گرفته بود، پدر بزرگم "شمس الدین" چیزی برای خوردن در خانه نیافت، صدای بچه ها از گرسنگی بلند بود و چشمانشان فرو رفته، در و دیوار خانه رنگ فقر و بدبختی داشت، بچه ها از مادر غذا می خواستند و آه در بساط  نبود.

سرانجام مادربزرگم برای تسكین خاطر بچه ها از برف، تعدادی نان برفی درست كرد و به سوی تنور روانه شد، تنور به راستی تفته بود و داغ، و مادربزرگ نان های برفی را مثل خمیر واقعی به تنور چسبانید و گفت هم اكنون برای شما نان می پزم.

مادربزرگ نان های برفی را بر تنور می زد و دست های پدربزرگ به آسمان بلند بود، قطره های اشك گونه های نورانی وی را آبیاری می كرد، لحظه ای چند نگذشته بود كه نان از تنور در آمد، نان واقعی، نان گندم مثل نان های معمولی؛ سفره چیده شد و ما بچه های گرسنه دور سفره را گرفتیم.

پدربزرگ سر بر زمین گذاشت و در حال سجده، خدا را سپاس گفت و سپس كنار سفره نشست، در حالی كه هنوز دست دعایش بر آسمان بلند بود و نگاه تشكر آمیزش به سقف اتاق دوخته شده بود.

محمد بارها به این جریان می اندیشید كه چگونه نیاكانش از برف، نان می پختند و از غیب كمك می گرفتند و گاه با افسوس از آن مقام معنوی یاد می كرد. و شعر حافظ را به خاطر می آورد و زمزمه می كرد:

من ملك بودم و فردوس برین جایم بود                    آدم آورد در این دیر خراب آبادم

محمد در دوران جوانی

محمد از كودكی كار تحصیل و یاد گیری علوم گوناگون را جدّی گرفت و عاشقانه در پی فرا گیری دین و دانش و هنر رفت.

زندگی در خانه پدری دانشمند، معاشرت با عالمان و دانشوران زمان، تلاش و كوشش، محبت و علاقه فراوان به امامان معصوم(ع) و خاندان پیامبر(ص)، زمینه مساعدی را برای پیشرفت وی آماده كرده بود.

او علاوه بر یادگیری دانش های معمول و مرسوم زمان، در كسب علوم سرّی و غریبه هم كوشا بود و همین تلاش ها و اخلاص ها سرانجام از او عالمی بزرگ و فقیهی فرزانه ساخت كه به "شیخ بهاءالدین" معروف شد.

شیخ بهاءالدین كه اینك در سنین ازدواج بود، بی جهت ازدواج را به تاخیر نینداخت؛ او در انتخاب همسر دقت فراوان نشان داد.

 بر خلاف بسیاری از جوانان كه در انتخاب همسر دقت لازم ندارند و تنها به زیبایی دختر و ثروت پدر، و یا دارا بودن مدارج بالای تحصیلی دل خوش می كنند، شیخ بهاء الدین به پیشنهاد پدرش با یك خانواده كاملاً مذهبی وصلت كرد و با یك دختر بسیار دانشور و پارسا و متعهد كه با وظایف دینی به خوبی آشنا و در راه آن بسیار كوشا بود، ازدواج كرد.

همسر شیخ بهاء الدین، دختر عالم بزرگوار شیخ زین الدین علی منشار عاملی بود، همان عالم بزرگواری كه هجرت به ایران با درخواست او انجام شد و هنگام ورود به قزوین، شیخ بهاء الدین و خانواده اش در خانه وی مسكن گزیدند.

دختر "زین الدین علی"، الگوی اخلاق اسلامی، تقوا، حجاب، دانش، تجسّم دینداری و  دانشوری بود و نور علم و ایمان آینده ای درخشان در برابر دیدگانش قرار می داد.

شیخ بهاء الدین، كه در جستجوی همسری پاك و پارسا بود سرانجام با پیشنهاد خانواده اش كه از قدیم این خانواده را می شناختند، با این دختر نیك سیرت ازدواج كرد.

تاریخ نویسان می گویند: همسر شیخ بهاء الدین زنی پارسا، دانشمند، حدیث شناس، فقیه، محقق و مدرس بوده است. در آن روزگار كه بسیاری از زنان - بلكه اكثریت مردان-  از سواد خواندن و نوشتن محروم بودند و یا تحصیل علم و دانش را برای زن لازم نمی شمردند، همسر شیخ بهاء الدین، استادی بلند پایه بود.

با ازدواج شیخ بهاء الدین و همسر دانشورش، پیوند دوستی دیرین به یك ازدواج مقدس انجامید و دو جوان متعهد و دانشمند لبنانی در سرزمین ایران كانونی مقدس را پایه گذاری كردند و خدمات فراوان به ایران و جهان اسلام تقدیم داشتند.

محمّد و فراگیری زبان فارسی

محمد از لبنان به ایران آمده بود و زبان مادری اش عربی بود، امّا از همان دوران نوجوانی علاقه وافری به یادگیری زبان فارسی نشان داد و سرانجام با مكالمه، ترجمه و نگارش به زبان فارسی به خوبی آشنا شد، آشنایی وی با این زبان شیرین، در حد گفتگوی روزانه و یا نوشتن مطالب ساده نبود. او در سرودن اشعار زیبای فارسی مخصوصاً به سبك معروف عراقی، توانائی نشان می داد.

اشعار شیخ بهایی در غزل و رباعی رنگی از شعر حافظ داشت و در سبك مثنوی به اشعار جلال الدین رومی معروف به مولانا شبیه بود.

مجموعه اشعار فارسی و عربی شیخ بهاء الدین را، "محمدرضا حرّ عاملی" فرزند شیخ حرّ عاملی گرد آوری كرده و دیوانی گرانبها پدید آورده است.

اشعار فارسی وی به همراه دیگر آثار فارسی شیخ بهائی كه شامل:

بهائی آثار برجسته‌ای به نثر و نظم پدید آورده‌است که علاوه بر فارسی و عربی، شامل ترکی هم می‌شده‌است. اشعار فارسی او عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است.

وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حاف1 در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده‌است. ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است.

بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی، کشکول است تا جائی که به عقیده برخی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده‌است به بهائی ثابت نیست. ازمثنوّیات معروف شیخ در زبان فارسی می‌توان از اینها نام برد:

غزلیّات، مثنویات، "نان و حلوا"، "شیر و شكر"، "نان و پنیر"، و رباعیّات و اشعار متفرقه و قصّه های شیرین، پند اهل دانش و هوش به زبان "گربه و موش" است، توسط سعید نفیسی گرد آوری شده و به همراه یك مقدمه مفصّل، توسط انتشارات چكامه، در سال 1361 هجری شمسی در تهران منتشر شده است.

در رابطه با شرح و مطالعه برخی از اشعار و غزلیات شیخ بهایی به سایت گنجور مراجعه کنید.

در پایان چند مطلب خواندنی از کشکول اثر جاودانه شیخ بهایی خدمت شما ارایه می گردد:

یکی گفت: دوستی سه گونه است: دوستی خداوند عز و جل بدون آنکه از امیدی بود یا بیمی‌. این دوستی را عذر و خیانت نمی‌آلاید. دیگر دوستی از جهت عشق و محبت در جهت معاشرت. و سوم دوستی ای که از امیدی بود یا از بیمی‌که این یکی از همه بدتر است و زودتر از میان رود.

 حکیمی‌ گفت: ده چیز را با ده چیز دیگر میامیز: وقار را از سستی، سرعت را از تعجیل، بخشندگیت را از تبذیر، میانه روی را از سخت گیری، دلیری را از آشوب طلبی، دوراندیشی ات را از بزدلی، پاکدامنیت را از کبر، فروتنی ات را از پستی و خواری، انس را از شیفتگی، رازپوشی را از فراموش کاری.

 از سخنان عیسی: آنکس که گناهی کوچک کند با آنکه گناهی بزرگ مرتکب شود، یکی اند. پرسیدند چگونه چنین است؟ گفت: دلیری بر گناه یکی است و آنکس که از دزدی ذرت نگذرد از مروارید نخواهد گذشت.


تهیه و فرآوری : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان