تبیان، دستیار زندگی
دانیل استیل، متولد 14 آگوست 1947 است. نویسنده ای احساساتی که وقتی می خواهد درباره یکی از کتاب هایش حرف بزند، بدش نمی آید در قبال دیالوگ های عاشقانه چند قطره اشک هم بریزد. او مکس و مارتا را بر اساس نیاز زندگی بچه ها نوشت. نیازهایی مثل ورود یک بچه تازه به ز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هرگز زندگی را پس نزنید


دانیل استیل، متولد 14 آگوست 1947 است. نویسنده ای احساساتی که وقتی می خواهد درباره یکی از کتاب هایش حرف بزند، بدش نمی آید در قبال دیالوگ های عاشقانه چند قطره اشک هم بریزد. او مکس و مارتا را بر اساس نیاز زندگی بچه ها نوشت. نیازهایی مثل ورود یک بچه تازه به زندگی، مدرسه جدید، والدین جدید و هر چیزی که می تواند زندگی یک کودک را تحت الشعاع قرار دهد.

دانیل استیل

استیل را بهتر بشناسیم

دوستی می گفت: «نوشتن داستان های عامه پسند جرم و نویسنده اش هم، خطاکار نیست. اگر این مسئله در اجتماع جا بیفتد حداقلش این است که مردم از روی آوردن به فرهنگ شفاهی دست بر می دارند و مطالعه می‌کنند.» شاید اگر جمله یاد شده را به نویسنده یا متفکر بزرگی منتسب می کردیم اکنون پذیرش آن برای خواننده از سندیت بیشتری برخوردار می شد. این اتفاق اما سالیان متمادی است که در کشورهای دیگر بخشی ازتاریخ ادبیات را به‌خود اختصاص داده است. یعنی بهادادن به نویسندگانی که هدف گذاری‌شان، توده مردم است و اهمیتی نمی دهند که فلان منتقد سختگیر گاردین، آثارش را توده درهم پیچیده کلمات توصیف کند یا یک مشت کلمات آبکی. از این رو شاهد حضور و رشد نویسندگانی چون پائولو کوئلیو، سیدنی شلدون، جان گریشام، استفن کینگ، جیمز پاترسون، آلبادسس پدس و ... هستیم.

نویسندگانی که گاه به مدد هیاهوی تبلیغاتی در ذهن آن عده از مخاطبان که کمتر به عمق و محتوا بها می دهند، بالاتر از بزرگان حقیقی و نه پوشالی ادبیات قرار می گیرند. از آن میان یکی همین «دانیله فرناندز شوئلین دومینک استیل» است که در ایران و سایر کشورهای جهان به اختصار و به اشتباه او را «دانیل استیل» خطاب می کنند،ملکه داستان نویسی رمانتیک آمریکا که این روزها نامش به دلیل چاپ چهل و هشتم رمان «اچ. آر.اچ»اش بار دیگر سر زبانها افتاده است.

دانیل استیل، متولد 14 آگوست 1947 است. نویسنده ای احساساتی که وقتی می خواهد درباره یکی از کتاب هایش حرف بزند، بدش نمی آید در قبال دیالوگ های عاشقانه چند قطره اشک هم بریزد. او مکس و مارتا را بر اساس نیاز زندگی بچه ها نوشت. نیازهایی مثل ورود یک بچه تازه به زندگی، مدرسه جدید، والدین جدید و هر چیزی که می تواند زندگی یک کودک را تحت الشعاع قرار دهد. از آنجا که نویسنده مورد نظر، به مسائلی از این دست بها می دهد، پس از مکس و مارتا ، فردی را می نویسد. کتاب های فردی، موقعیت محور هستند و برگرفته از موقعیت های واقعی زندگی بچه ها مثل رفتن نزد دکتر یا نخستین شبی را که بیرون منزل تا پاسی از شب به خوش گذرانی می پردازند. البته وی دو کتاب غیرداستانی هم دارد به نام «بچه دارشدن» و «چراغ های روشن او» که دومی درباره زندگی و مرگ پسرش نیکولاس تریناست. این کتاب مدت ها در صدر فروش کتاب های غیرداستانی قرارداشت.

شاید کمتر نویسنده ای را چون او بتوان یافت که آثارش اینگونه با اقبال عمومی کارگردانان تلویزیونی مواجه شده باشد. از 21 رمان او تا کنون برای ساخت سریال های تلویزیونی آمریکا استفاده شده است. همچنین اشاره به این نکته نیز خالی از لطف نیست که وی توانست در سال 2002 نشان ارزشمند و ملی ادبیات فرانسه- شوالیه- را از آن خود کند. وی که در سان‌فرانسیسکو زندگی می کند، چند ماه از سال را در فرانسه می گذراند و بسیار هم محبوب است. ضمنا یک گالری هم در سان‌فرانسیسکو دارد که آثار هنرمندان جویای نام را در آن به نمایش می گذارد. اما یک رکورد منحصر به فرد دیگر‌؛ وی تنها نویسنده زن آمریکایی است که تا کنون بیش از 550 میلیون نسخه از کتاب‌هایش در سراسر جهان، فروش رفته است. اگر آمار کشور هایی چون ایران -که قانون کپی رایت را به رسمیت نمی شناسد- را هم در نظر بگیریم شاید این رقم از آنچه هست، کهکشانی تر شود. اصولا نوشتن رمان های او، وقت زیادی را نمی گیرد. خودش در این باره می گوید: « وقتی شروع می کنم به نوشتن که هم سوژه کاملا در ذهنم رشد کرده باشد و هم واژه ها را در اختیار گرفته باشم. برای همین، نوشتن هر رمان دو تا سه ماه طول می کشد.» بی سبب نیست که او تاکنون بیش از یکصد رمان نوشته و اگر همین طور پیش رود نویسنده 65 ساله ما اگر سن اش به 80 سالگی برسد، بعید نیست رکورد 300 رمان را از خود بر جای بگذارد.

نکته جالب دیگر زندگی دانیل استیل، علاقه اش به مسافرت است. تا جایی که تقریبا نامش حداقل یکباردر فهرست مسافران تمام هتل های درجه یک آمریکا ثبت شده است. او که تاکنون 5 مرتبه ازدواج کرده، در حال حاضر به تنهایی گذران‌زندگی می‌کند. کلود اریک لازارد، دنی زولگدر، ویلیام تاث، جان ترینا و تام پرکینز، همسران این خانم نویسنده بوده اند. در 1946 ، المپیک تایپیست ها برگزار شد. در آن سال یک نفر توانست 20 ساعت متمادی را به تایپ کردن بی وقفه بپردازد. درباره استیل می گویند، اگر این المپیک امروز هم برگزار می شد، از آنجا که او بسیار پر کار است، می‌توانست نشان طلای این المپیک را به خود اختصاص دهد . این شوخی مطبوعات آمریکا با دانیل استیل است.

ترجمه گفت‌وگو با «دانیل استیل»، نویسنده‌‌ رمان‌های پرفروش آمریکایی

استیل در گفت و گویی اختصاصی که با «لوری فلاین» انجام داد، سعی کرد چهره ای متفاوت از آنچه در آثارش دیده می شود، ارائه دهد. بخشی از این گفت‌وگو پیش رویتان است.

شما در کتاب های اخیرتان از درد و رنج بچه ها می گویید. از دردهایی که اطرافیان برای بچه ها هدیه می آورند، فکر می کنید چه استنباطی از این نوع نگرش می شود؟

امیدوارم در گام اول همه مردم بتوانند پسر مرا درک کنند. من بسیاری از شخصیت ها را بر مبنای رفتار او می نویسم و او قهرمان داستان های من است. هر وقتی دردی را در چهره اش می دیدم، به عنوان یک مادر ناراحت می شدم. من دوست ندارم داستان هایم بستر درد باشند اما بدم نمی آید مردم مفهوم اندوه را بیشتر درک کنند.

اما اگر این طور که می گویید داستان هایم سطحی است، چرا تیراژ کتاب هایم قابل قبول است و اصولا چرا من با ناشران بزرگی کار می کنم؟ من دلیل حرف های شما را نمی دانم اما معتقدم بچه ها باید تمام واکنش های جامعه را در قبال زندگی حس کنند. من هر آنچه را که حس می کنم، می‌نویسم!

و این یعنی خلق یک «درام»؟

مطمئن نیستم، اصولی را که در داستان هایم به کار می برم منطبق بر اصول یک درام باشد، ولی در زندگی شخصی ام گاهی از همین موارد ساده به عشق می رسم.

در آمریکا مردم صدای بر خاسته از داستان های شما را غمگین کننده می دانند. عده ای هم داستان هایتان را سطحی و عاری از معیار های داستان نویسی توصیف می کنند. نظر خودتان در این باره چیست؟

من هیچ وقت از داستان هایم، آن طور که شما حرف می زنید، حرفی نمی زنم. شخصیت داستان‌های من کاملا متفاوت هستند و اگر در این رهگذر، اتفاقی هم می افتد، حتی اگر در بستر غم و اندوه باشد، اشکالی ندارد.

اما اگر این طور که می گویید داستان هایم سطحی است، چرا تیراژ کتاب هایم قابل قبول است و اصولا چرا من با ناشران بزرگی کار می کنم؟ من دلیل حرف های شما را نمی دانم اما معتقدم بچه ها باید تمام واکنش های جامعه را در قبال زندگی حس کنند. من هر آنچه را که حس می کنم، می‌نویسم!

اگر حس شما اشتباه باشد آن وقت...

حرفی ندارم.

علاقه شما به نقاشی هم جالب است. در این مورد هم باز معتقدم نقاشی های شما حرفه ای نیست .آیا الزامی برای پرداختن به این هنر حس می کنید؟

همان طور که در مراسم افتتاح گالری ام در سان فرانسیسکو گفتم، نقاشی را به عنوان هنری تفریحی دنبال می کنم. پس دلیلی نمی بینم توضیحی برای احساسم داشته باشم، احساسی که با رنگ و بوم به مخاطب هدیه می شود.

باز هم برگردیم به داستان هایتان، جایی که شما با خلق شخصیت «نیک»، فقط در پی اعلام موجودیت غم و درد هستید و تغییری چشمگیر نسبت به داستان های اولیه خود دارید.

شخصیت «نیک» کاملا منعطف است ولی من می بینم که منتقدان زیادی از چنین فردی ایراد می‌گیرند. چرا که او در بلند مدت می تواند بر دردهایش فائق آید و به عشقش برسد. این اشکال داستان من نیست!

اما تمام داستان های شما همین طور به پایان می رسد.

من فکر می کنم اشکال از دید شماست. نویسندگان مورد علاقه خود من اگر امروز در آمریکا ظهور می کردند شاید نمی توانستند اذهان جوانان را با خود همسو کنند. باید جایی هم برای ادبیات سرگرم کننده در نظر گرفت.

اگر قرار باشد شما از دوران جوانی خود نتیجه بگیرید، کدام بخش ها برایتان عبرت آمیز بود؟

هرگز زندگی را پس نزنید. به خودتان کمک کنید تا بهترین ها را به دست آورید. تلاش کنید عاشق شوید، عشق را پیش خود نگه دارید و به دنبال پاسخ های واقعی باشید و عشق ، عشق ،عشق ، عشق. به حرف دیگران گوش ندهید و تنها به ندای قلبتان گوش کنید. اینها تجربیات من هستند.

چطور داستان های شما می تواند در کشوری دیگر با فرهنگی متفاوت، خوانده شود. آیا این نشان از قدرت ادبیات است در پشت سر گذاشتن مرزهای فرهنگی و سیاسی ؟

اطلاعات. تنها با داشتن اطلاعات از جامعه خود و اینکه شما به عنوان یک مخاطب چه برداشتی از زندگی دارید می توانید به زندگی ادامه دهید.حال باید دید اطلاعاتتان درباره داستانهای من چقدر است،آیا می توانید مخاطب داستان های من باشید یا نه.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع: روزنامه تهران امروز