تبیان، دستیار زندگی
افرادى که نمى توانند در مسیر اخلاق انسانى سیر کنند، جانشینان ناخلفى براى احراراند که حتى لبها از ذکر و یاد آنها مضایقه دارند، کنایه از این که اینها برخلاف مسیر فطرت خود شنا مى کنند، اینها برخلاف تکوین و آفرینش حرکت مى کنند، اینها کسانى هستند که شکوفه آزاد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جانشینان ناخلف صالحان


افرادى که نمى توانند در مسیر اخلاق انسانى سیر کنند، جانشینان ناخلفى براى احراراند که حتى لبها از ذکر و یاد آنها مضایقه دارند، کنایه از این که اینها برخلاف مسیر فطرت خود شنا مى کنند، اینها برخلاف تکوین و آفرینش حرکت مى کنند، اینها کسانى هستند که شکوفه آزادى را به دست پژمردگى سپردند .


دریای آزادی (سرود، آزادی)

فلسفه و ریشه علاقه انسان به آزادى الهام گرفته از وجدانیات او است، گرچه برهانى و استدلالى نیز هست، انسان، علاقمند به آزادى است چنانکه علاقمند به زیبائى است، او دوستدار گلى زیبا می باشد، و هرگز به دنبال استدلالى براى این دوستى نیست، یک مسأله فطرى و وجدانى است، این گرایش به آزادى نه تنها در انسان که در تمامى موجودات زنده نهفته است، حتى گیاه هم تمایل دارد آزادانه به هر سو رشد کند و محصور کردن آن در محیطى منافقات با طبیعت آن دارد، و چه بسیار دیده شده محصور کردن آن موجب پژمردگى و خشکى آن مى شود. نکته مهم این است که شکوفائى استعدادهاى هر موجودى در مسیر تکامل، هرگز با حبس شدن او حاصل نمى شود پیمودن این مسیر بدون آزادى ممکن نیست.

آزادى هدر دادن نیروها و سرمایه ها نیست، بلکه وسیله شکوفائى و بارور شدن استعدادها است.

از این جا آزادى منطقى و معقول از غیر منطقى و نامعقول جدا مى شود، تفاوت آزادى اسلامى با آزادى غربى روشن مى گردد؛ آزادى در منطق عقل و اسلام عبارت از آزاد بودن براى پیمودن مسیر تکامل و به فعلیت رسیدن استعدادها و شکوفائى خلاقیت ها است، اما آزادى شهوات و اسیر شدن انسان در چنگال هواها و پستیها که مایه هدر رفتن آب حیات و عمر و نیروهاى انسان در باتلاق رذالتها و بیچارگى ها است، نه جنبه منطقى، نه عقلى و نه اسلامى دارد.

این گونه آزادى، آزادى نیست، این نابودى ارزشها است، این پایمال کردن نیروهائى است که مى تواند در پشت سدّ اراده جمع شده و آینده ساز فرد و جامعه باشد، اگر انسان مسؤولیت دارد و اگر وسائل ترقى براى او فراهم شده، و اگر فلسفه آزادى تکامل است، باید آزادى او محدود در چهارچوبه اى منطقى باشد

فریاد اسلام، فریاد آزادى است، همانگونه که نقل شده سرور آزادگان حضرت سید الشهداء (علیه السلام) در زمین کربلا خطاب به لشکر عمرسعد فرمود: «اِنْ لَم یَکُنْ لَکُم دینٌ فَکُونُوا اَحْراراً فى دُنْیاکم» : «اگر دین هم ندارید و اعتقادى به مبدأ و معادى ندارید شما انسانید لااقل در دنیاى خود آزاده باشید!»

فکر نکنید فساد و تباهى و اسارتهاى نفسانى امروز پیدا شده که اولیاء خدا و ائمه (علیهم السلام) ما هم از این گونه امور در زمان خود مى نالیدند؛ مولى على(علیه السلام) در خطبه 129 نهج البلاغه چنین مى فرماید: «هر جا به مردم مى خواهى نظر کن، آیا غیر از این مى بینى که فقیرى از فقر رنج مى برد، و شکیبائى ندارد، و از آنچه خدا به او داده راضى نیست، یا ثروتمندى که شکر نعمت به جا نیاورده، کفران نعمت مى کند، یا بخیلى که بخل به مال خدا مى ورزد یا متمرد و سرکشى که گویا گوش او براى شنیدن مواعظ الهى سنگین شده است»

«کجایند نیکان و صالحان و آزادمردان و بخشندگان شما و کجایند مراعات کنندگان در کسب کارها و پاکان در کردارشان؟ آیا همگى کوچ نکردند، از این دنیاى پست و سراى درد و رنجى که عیش ها را مى شکند و آیا شما افراد پست و کم مقدار جانشین آن بزرگواران نشدید

سپس مى فرماید: «اَیْنَ خِیارُکم و صُلَحاؤُکم و أینَ اَحْرارُکم و سُمَحاؤکم! و اَیْنَ المُتَوَرّعون فى مَکاسِبهم و المُتَنَزّهوُنَ فى مَذاهِبِهم؟ اَلیسَ قَد ظَعَنُوا جمیعاً عن هذِه الدُّنیا الدّنیّة و العاجلَةِ المنغّصَة؟ و هل خُلِقْتُم الاّ فى حثالة لا تَلْتَقى بذَمهّم الشّفتان اِسْتِصْغاراً لِقَدرهم و ذِهاباً عَن ذِکْرِهم؟ فانّا للّه و انّا الیه راجعون»:

«کجایند نیکان و صالحان و آزادمردان و بخشندگان شما و کجایند مراعات کنندگان در کسب کارها و پاکان در کردارشان؟ آیا همگى کوچ نکردند، از این دنیاى پست و سراى درد و رنجى که عیش ها را مى شکند و آیا شما افراد پست و کم مقدار جانشین آن بزرگواران نشدید، شما آنهائى هستید که لبها (و دهانها) نمى خواهند حتى شما را مذمّت کنند، یعنى آن قدر شما را خوار مى دانند که نمى خواهند ذکرى از شما شود حتى اگر مذمتى باشد (و براى این مصیبت باید گفت) اِنّا لِلّه و اِنّا اِلَیْهِ راجِعون».(1)

از این کلمات مولى (علیه السلام) به خوبى روشن مى شود که: مسئله آزادى و حریّت که ریشه بسیارى از صفات اخلاقى است و این که آزادگان در قید و بند این دنیا نمى توانند بمانند و از این رو به سرعت در صدد کوچ کردن به دار آزادگى هستند، از ویژگى فرد آزاده عدم توجه به این دنیا است. مولى علی (علیه السلام) در جاى دیگر از نهج البلاغه مى فرماید: «اَلا حُرٌّ یَدَعُ هذه اللُماظةَ لاِهلها؟ انّه لَیسَ لاَنْفُسِکم ثَمَنٌ الاّ الجنّة فلا تَبیعُوها الاّ بها»: «آیا آزاده اى نیست که این دنیائى را که مانند ته مانده طعامى در دهان است دور انداخته، براى اهلش واگذارد؟ همانا براى روانهاى شما بهائى جز بهشت نیست، پس آنها را به غیر بهشت نفروشید».(2) آرى رهائى از دنیا و جلوات آن انسان حرّ مى طلبد.

و نیز از کلام مولى علی (علیه السلام) واضح شد افرادى که نمى توانند در مسیر اخلاق انسانى سیر کنند، جانشینان ناخلفى براى احراراند که حتى لبها از ذکر و یاد آنها مضایقه دارند، کنایه از این که اینها برخلاف مسیر فطرت خود شنا مى کنند، اینها برخلاف تکوین و آفرینش حرکت مى کنند، اینها کسانى هستند که شکوفه آزادى را به دست پژمردگى سپردند، اینها کسانى هستند که در آسمان حرّیت ستاره اى ندارند، اینها کسانى هستند که سوسوى فطرت را به خاموشى سپردند.

خالق آزادى تکوینى به ما داد و در راستاى آن با تشریع خود آن آزادى را تداوم بخشید و از ما خواست تا تشریعاً آزادى در مسیر زندگى را تطبیق با آزادى تکوین و ابتداى خلقت کنیم، او آزادى را در جهت عبودیت و تکامل داد، (یَا عِبَادِىَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِى وَاسِعَةٌ فَإِیَّاىَ فَاعْبُدُونِ)(3)«اى بندگان مؤمن من، زمین من گسترده است هر جا مى خواهید بروید ولى در مسیر عبادت من، سرزمین من براى بر باد دادن نوامیس مردم و کشت و کشتار و فساد آزاد نیست! و چه زیبا است، عبودیتى که عین حریت است! چه تماشائى است «عبد» بودن براى آن مولى! چه عزّتى است بنده خدا بودن و چه فخرى است که او ارباب این بنده باشد«(الهى کِفى بى عزّا اَنْ أکونَ  لک عبداً و کَفى بى فَخْراً اَنْ تکونَ لى ربّا» «این عزت و تاج سر براى من بس که تو خداى منى و این افتخار براى من کافى است که من سر بر فرمان و عبد تو هستم».

پی نوشت ها :

1 . خطبه 129 صبحى صالح و فیض الاسلام.

2 . نهج البلاغه، کلمه 448 فیض الاسلام و 456 صبحى صالح.

3 . سوره العنکبوت، آیه 56.

فراوری: محمدی

بخش نهج البلاغه تبیان


منبع : سایت آیت الله مکارم شیرازی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.