تبیان، دستیار زندگی
گاهی برخی از ما ، دچار پیشداوری زود به هنگام می شویم و سریعا راجع به موضوعی، دانسته و ندانسته، و بدون توجه به سایر شرایط قضاوت می کنیم ، گاهی اوقات تعلل بی جا و عجله ی بسیار دچار زحمت مان می کند، گاهی با ندانم کاری هایمان، کاری می کنیم کارستون....
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : نسرین صفری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خیلی زود،دیر می شود!


گاهی برخی از ما ، دچار پیشداوری زود به هنگام می شویم و سریعا راجع به موضوعی، دانسته و ندانسته، و  بدون توجه به سایر شرایط قضاوت می کنیم ، گاهی اوقات تعلل بی جا و عجله ی بسیار دچار زحمت مان می کند، گاهی با ندانم کاری هایمان، کاری می کنیم کارستون....

پشیمانی

در مطالعه ی عصرانه ام ، به طور اتفاقی کتابی را از انبوه کتاب های  کتابخانه برداشتم، چند صفحه ای بیشتر نخوانده بودم که داستان کوتاهی، نظرم را جلب کرد و مرا به فکر وا داشت!

آن داستان شنیدنی را ، برای شما هم  بازگو می کنم:

زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.

ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنشی نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد : حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش دیگرش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! زن جوان حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!

خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد! در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.

***************

چند باره داستان را  خواندم. با خود می اندیشیدم چه جالب! بسیاری از ما نیز در زندگی روزانه ی خود به گونه ای  دیگر،مرتکب چنین  اشتباهاتی می شویم و پس از آن احساس ندامت و پشیمانی می کنیم . اگر کمی تیز بینانه به اطراف

تان نگاه کنید، بی تردید شما نیز مثال هایی را بیان می کنید که در تائید و صحت و سقم جمله ی فوق است.

اگر ما خودمان را و انسانیت مان را قبول داشته باشیم ،اگر قدرت لایتناهی وجودمان را بپذیریم و به این باور برسیم که انسانیم و اشرف مخلوقات، و ارتکاب برخی از رفتار ها به دور از شان و اخلاقیات ماست؛ خواهیم توانست تفکر کنیم : راجع به عواقب کارهای مان اندیشه کنیم ، ندانسته زود قضاوت نکنیم، قدر زمان و موقعیت های خاص را بدانیم و ...

به برخی از این اشتباهات توجه کنید:

* کاری را انجام می دهید ...، فقط پس از گذشت چند دقیقه، به خود می گوئید: ای کاش این کار را، هرگز انجام نمی دادم!

* در گفتگو باهمسر، پدر و مادر، فرزند، همکار و حتی  به یکی از دوستانتان حرفی می زنید ...، اما با گذشت اندک زمانی ابراز پشیمانی و شرمندگی می کنید و می گوئید: ای کاش قفل بر دهانم می زدم و هیچ گاه چنین صحبت نمی کردم!

کاری را به شما محول می کنند...، نیمه ی خالی لیوان را می بینید و زود قضاوت می کنید؛ متعاقب آن سستی و اهمال می کنید و آن را  پشت گوش می اندازید.... اما پس از مدتی متوجه می شوید که بهترین موقعیت کاری و یا ارتقاء شغلی تان را از دست داده اید!

* عصبانی می شوید و سهوا، راز یک نفر را بر ملا می کنید....، بعد از گذشت اندک زمانی، از دست خودتان دلگیر و ناراحت می شوید!

* مادرتان / پدرتان و یا عزیزی دیگر، مریض و در بستر بیماری است، هر بار به بهانه های مختلف ملاقات تان را به تعویق می اندازید، ناگهان روزی، در کمال ناباوری، خبر فوت او را می شنوید و ....، فقط چند لحظه، پس از شنیدن  خبر، با خود می گوئید: ای کاش قبل از فوتش او را می دیدم!

پشیمانی

*دوست و یا آشنایی از شما، طلب مساعدت و یاری می کند تا کاری را به انجام  برساند، شاید درخواست او از شما کمی هم ناباورانه باشد، بدون تفحص و جستجوی علت، بلافاصله دست رد بر سینه اش می زنید و... ، این بار هم متاسفانه، متوجه می شوید که دوباره اشتباه کرده اید، درخواست او به جا و منطقی بوده است.

برای اجتناب و فرار از موقعیت های نا خوشایند، ممکن است در آن لحظه،  فقط و فقط به خودتان بیندیشید  و مصلحت خودتان را در نظر بگیرید و  به قول معروف" فقط خودتان را دریابید" ، آن گاه ممکن است مجبور شوید

بدون توجه  به احساس و اندیشه ی فرد مقابل تان، با آن که حق با اوست ، عمدا کاری کنید، صحبتی کنید ، حتی در شرایطی که اوضاع وخیم است، برای رهایی و حق به جانب تلقی کردن خود در نزد دیگران به دروغ، تهمت و غیبت متوسل شوید و...،  اما پس از مدتی خدای نکرده ، متوجه می شوید که  به موجب آن سخن و رفتار نسنجیده ، خود محورانه و  تکانشی شما، دیگری به زحمت افتاده و بابت آن متحمل لطمات عدیده ای شده است. این اندیشه ی  که من مسبب و عامل این مصیبت وارده و تحمیل شده بر دیگری هستم، نگران و دل آشوب تان می کند، بی گمان  این جاست که عذاب وجدان، امانتان را خواهد برید!

و هزاران مثال گفتنی وجود دارد که در مجال این نوشتار نیست.

می بینید...،

گاهی برخی از ما ، دچار پیشداوری زود به هنگام می شویم و سریعا راجع به موضوعی، دانسته و ندانسته، و  بدون توجه به سایر شرایط قضاوت می کنیم ، گاهی اوقات تعلل بی جا و عجله ی بسیار دچار زحمت مان می کند، گاهی با ندانم کاری هایمان، کاری می کنیم کارستون، گاهی حرفی می زنیم که دودمان خودمان و دیگران را به باد می دهیم، کاهی اهمال و سستی می کنیم و  منجر به مشکلات جبران ناپذیری می شویم که تبعات آن نه تنها دامن گیر خودمان می شود بلکه دیگران را نیز درگیر می سازد، و....

انچه که گفته شد تنها بخشی از اشتباهات رفتاری ماست که هر روزه  عمدا یا سهوا به کرات تکرار می کنیم و غافل از آنیم که چه شد که این چنین شد.

به قول سهراب می شود چشمها را شست

می شود جور دیگر دید

و در نهایت این که ، می شود کاری کنیم  تا بعد از آن هرگز نگوئیم: ای کاش ...

اگر ما خودمان را و انسانیت مان را قبول داشته باشیم ،اگر قدرت لایتناهی وجودمان را بپذیریم و  به این  باور برسیم که انسانیم و اشرف مخلوقات، و ارتکاب برخی از رفتار ها به دور از شان و اخلاقیات ماست؛ خواهیم توانست تفکر کنیم : راجع به عواقب کارهای مان اندیشه کنیم ، ندانسته زود قضاوت نکنیم،  قدر زمان و موقعیت های خاص را بدانیم و ...

بهتر است همیشه به یاد داشته باشیم که چهار چیز است که هر گز نمی‌توان آن‌ها را دوباره بازگرداند :

اول، سنگ ……......... پس از رها کردن!

دوم، سخن …………... پس از گفتن!

سوم، موقعیت … ...........پس از پایان یافتن!

 و  چهارم ، زمان …….. پس از گذشتن!

نسرین صفری

بخش خانواده ایرانی تبیان


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.