زندگی کجاست؟
سه شعر تازه از غلامحسین معتمدی
شعرهای او در سه ماه پایانی سال 90 سروده شده است و سه قطعه شعر فال،هوا و تفاوت را از نظر شما گرامیان میگذرانیم.
دکتر غلامحسین معتمدی ،روانپزشک و مترجم و مولف که پیش از این دفتر شعری را هم از سوی نشر مرکز به بازار کتاب عرضه کرده بود،چند شعر منتشر نشدهاش را در اختیار قرار داد.
علاوه بر دفتر شعر آواز امشب، از دکتر معتمدی کتاب انسان و مرگ و موسیقی و ذهن (اولی تالیف و دومی ترجمه) از سوی نشر مرکز عرضه عمومی شده است.
شعرهای او در سه ماه پایانی سال 90 سروده شده است و سه قطعه شعر فال،هوا و تفاوت را از نظر شما گرامیان میگذرانیم.
فال
کافی شاپ را
قسمت کردیم
و فنجان عشق را نوشیدیم
تا در سرنوشت
خیره شویم
و فال فردا را بگیریم
و خطوط خواستن را
کشف کنیم
تا به هم برسیم
و فاتحه ی فاصلهها را بخوانیم
و زندگی
بوی قهوه بدهد.
امّا نشد
و نفهمیدیم چرا؟
و آن قدر جوشیدیم
که سرنوشت سر رفت
و زندگی ته گرفت
و از عشق
چیزی نماند.
هوا
هوا آلوده ست
کسی به پنجره ها فکر نمیکند
وقتی که آسمان
بیتفاوت شده است
و خورشید
خون بالا میآورد
و خیابانها
با ما نمیسازند.
ما بیماریم
و از دست میرویم.
لحظهها در ما ایستادهاند
و از تسلیم گذشتهایم
و کسی حوصلهی سرنوشت را ندارد.
چرا برای آن چه نیستیم
به دنیا میآییم؟
و چه فرق میکند
که ماشینها بروند
یا بیایند
وقتی که هیچ
همه جا ایستاده است
و فردا شکل دیروزست
و با همان چشمها
به آینه خیره میشود
و با همان نگاه
ما را از یاد میبرد
و دستمان به حقیقت نمیرسد
و در خیابانها
در میان خطوط موازی مرگ
خفه میشویم.
هوا آلوده ست
در خیابان
لباسها در رفت و آمدند
و مردگان دوباره در ما میمیرند
و کامیونهای دروغ
چراغ قرمز را رد میکنند
و کسی نمیداند
زندگی کجاست؟
حالا حتّی برای لحظههای سرنوشت هم دیر شده است.
جادهها به جایی نمیرسند.
شهرها رفتهاند
وبلیط همه ی قطارها را
مرگ میفروشد.
تفاوت
میتوانم
بی تو زندگی کنم
و نگذارم
آسمان دلتنگیهایم
ببارد
حتّی اگر
لب تنهاییام
ننشینی
و شعرهایم را
از شیشههای بخارگرفته
پاک کنی.
میتوانم
بی تو زندگی کنم
و بگذارم
تا پنجرههای نگاهت
عبور کنند
و در گلدان اطاقم
جوانههای جداییات
قد بکشند
و در آئینه راهرو
دستهای دوریات
پیر شوند.
میتوانم
بی تو زندگی کنم
و لیوان نبودنت را
تا ته سر بکشم
و تلاطم تو خالی تو را
در میان اطاقها
از یاد ببرم.
میتوانم
بی تو زندگی کنم
ای آخرین کس عشق
که کلمات در نیافته ی دوست داشتن را
مچاله کردی
و بیرون من ایستادی.
تو از تفاوت فاصلهها
چه میدانی؟
که من در ابتدای نرسیدنم.
بخش ادبیات تبیان
منبع: همشهریآنلاین