تبیان، دستیار زندگی
زندگی بشر آمیخته‌ای از لذت و اضطراب است. اگر به دنبال لذت و فراغتیم، باید تن به اضطراب و مشقت و سختی بدهیم و این دور، هرگز تمامی نخواهد داشت. شاید اصلِ زیستن همین دورِ لایتناهی باشد؛ جهد و کوشش به قصد رسیدن به لذت و نرسیدن به لذت!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگی جای دیگری است

درباره‌‌ رمان «دره‌ گل سرخ» نوشته‌‌ «آسترید لیندگرن»


زندگی بشر آمیخته‌ای از لذت و اضطراب است. اگر به دنبال لذت و فراغتیم، باید تن به اضطراب و مشقت و سختی بدهیم و این دور، هرگز تمامی نخواهد داشت. شاید اصلِ زیستن همین دورِ لایتناهی باشد؛ جهد و کوشش به قصد رسیدن به لذت و نرسیدن به لذت!
رمان «دره‌ گل سرخ»

اول: «کارل»، پسربچه‌ای معلول و بیمار است که علت بیماری‌اش را نمی‌دانیم. نام خانوادگی‌اش «شیردل» است اما هرگز خود را شجاع و پُردل و جرأت نمی‌داند. از نظر او «شیردل»ترین عضو خانواده، برادرش «یوناتان» است؛ برادری زیبا و خوش‌قد و قامت و نیک‌منظر. «یوناتان»، سنگِ صبور برادر است در سختی‌ها و لحظات طاقت‌فرسای بیماری. در یکی از گپ و گفت‌های برادرانه، «یوناتان» خبر از دنیایی دیگر می‌دهد؛ دنیایی که نامش «نانگیلا»ست. به گفته‌‌»یوناتان»، «نانگیلا» جهانی‌است تُهی از درد و رنج و بیماری و پُر از سرخوشی و زیبایی.

تا اینجای رمان، مخاطب با متنی معناگرا مواجه می‌شود. به تعبیر دیگر، «کارل» وقتی بمیرد، همه چیز تمام نمی‌شود و بعد از مرگ، به دنیایی دیگر قدم خواهد گذاشت. این نظامِ معنایی، مشابه نظامی‌‌است که اغلب ادیان بر آن تأکید دارند.

دوم: در شبی که «کارل» تنهاست و در بستر بیماری خوابیده، خانه دچار حریق می‌شود و «کارل»، در آستانه‌‌ مرگ قرار می‌گیرد. «یوناتانِ» برادر از راه می‌رسد، دل به آتش می‌زند و «کارل» را از مرگ می‌رهاند. «کارل» زنده می‌ماند اما «یوناتان» جان سالم به در نمی‌برد و می‌میرد. و بدین‌ترتیب «کارل» می‌ماند و انتظار برای پیوستن به برادر؛ انتظار برای ورود به «نانگیلا». انتظارِ «کارل» سرانجام سر می‌آید و بیماری‌اش عود می‌کند و می‌میرد ‌و وقتی برمی‌خیزد خود را در دنیایی دیگر می‌بیند؛ کنار رودخانه‌ا‌ی چشم‌نواز در دلِ دره‌ای زیبا. «یوناتان» هم آنجاست. دو برادر یکدیگر را در آغوش می‌گیرند و «کارل» از تحقق گفته‌‌ «یوناتان»درباره‌ «نانگیلا» متحیر می‌شود؛ او دیگر معلول نیست. می‌تواند روی هر دو پا بایستد و راه برود و تنی به آب رودخانه بزند و حتی اسب‌سواری کند‌ و اینچنین است که گفته‌‌ «یوناتان» درباره‌‌جهانِ پس از مرگ تحقق می‌یابد.

این تکه از رمان نیز تأکیدی است بر آن نظام پیش‌گفته. دو برادر قدم به جایی شبیهِ «بهشت» می‌گذارند؛ جایی شبیه «پارادایز» در رمان «فروشگاه عتیقه‌جات» (نوشته‌‌ چارلز دیکنز) یا در رمان «الدورادو» (نوشته‌‌ لوران گوده). همینجا اضافه کنیم گاهی نویسنده قصد دارد این بهشتِ‌ موعود را موهوم بخواند و گاهی نیز محقق بداند ‌و نیز اضافه کنیم که در رمان «دره‌‌ گل سرخ»، موضوع فراتر از این‌هاست. یعنی پایه‌‌ رمان در ابتدا، حکایت از ترسیم نظامی دیگرجهانی دارد اما جلوتر که می‌رویم، اتفاقات رمان، دریچه‌های دیگری را می‌گشاید و اتفاقاً داستان را به زندگی این‌جهانی نزدیک می‌کند (که این نکته را در ادامه توضیح خواهیم داد). نکته‌‌ بعدی درباره‌‌ تکه‌ اول رمان، تأکید بر نوعی نوستالژی جهان پیشامدرن است. «نانگیلا» یا بهشتِ موعودی که برادران قدم در آن نهاده‌اند،‌ دهکده‌ای‌‌است بدون هیچ‌یک از مؤلفه‌های جهان مدرن؛ بدونِ ماشین، بدونِ اتومبیل، بدونِ کارخانه و عاری از هر نشانه‌ مدرنِ دیگر. حس می‌کنیم نویسنده دنیای خالی از آلام را، دنیایی عاری از این نوع نشانه‌ها می‌داند. و نیز حس می‌کنیم علت مصائب بشری را به آغاز مدرنیسم پیوند می‌زند. اما این تازه شروعِ رمان است. چراکه بعد از مدتی درمی‌یابیم، دنیای تازه‌ای که برادران «شیردل» به آن پا نهاده‌اند، آن چیزی نیست که فکرش را می‌کردیم. باز می‌گردم به ادامه‌ داستان.

سوم: «نانگیلا» پر از دره‌های زیباست و اکنون برادران «شیردل» در دره‌ی گیلاس هستند. «کارل»، دره‌‌ گیلاس را بسیار دوست دارد اما به‌تدریج متوجه می‌شود که اوضاع، چندان هم آرام نیست. «یوناتان»، برادر را با دره‌ای دیگر به نام «دره‌‌ گل سرخ» آشنا می‌کند؛ جایی که به دست مأموران ظالمِ «تنگیل» افتاده است. «تنگیل»، مایملک مردمِ دره‌ گل سرخ را غارت می‌کند،‌ مردانِ خانواده را می‌کشَد و آنها را به بیگاری می‌برد و چنانچه کسی از دستور و فرمان «تنگیل» سرپیچی کند، طعمه «کاتلا» (اژدهایی مهیب که مُطاعِ فرمان «تنگیل» است) خواهد شد. «یوناتان» مأموریت دارد «دره‌‌ گل سرخ» را از چنگ این فرمانروای ظالم برهاند چراکه بیمِ آن می‌رود تا «دره‌‌ گیلاس» نیز تحت سیطره‌‌ حکومت «تنگیل» قرار بگیرد.

ماجرا که به اینجا می‌رسد، کاملاً از آن جهان معناگرا و نظامی که ذکرش رفت،‌ دور می‌شویم. پا به جهانی استعاری می‌گذاریم با نشانه‌هایی آشکار؛ «ظالم»، «مظلوم»، «مبارز» و «مبارزه». در این بخش از داستان، حرکتِ روایت شتاب می‌گیرد، بسامد اتفاقات بالا می‌رود و غریب‌گردانی‌ها و تعلیقات داستانی افزایش می‌یابد‌و همینجاست که پای رویکردهای چپ‌گرا نیز به رمان باز می‌شود و متن به این نوع تحلیل‌ها گشودگی پیدا می‌کند. اما باز هم این همه‌‌ ماجرا نیست. هنوز تا پایانِ رمان راه است.

چهارم: مبارزان به پیروزی می‌رسند و «تنگیل» و اژدهایش «کاتلا» به هلاکت می‌رسند، اما «یوناتان» جانِ سالم به در نمی‌برد. هنگام فرار از «کاتلا»،‌ آتشِ دهانِ اژدها به «یوناتان» اصابت می‌کند و به حال نزع می‌افتد. رو به برادر کرده و او را بشارت به دنیایی دیگر می‌دهد به نام «نانگیمالا»....

جهانِ داستانی «دره‌‌گل سرخ» به ما می‌گوید زندگی بشر آمیخته‌ای از لذت و اضطراب است. اگر به دنبال لذت و فراغتیم، باید تن به اضطراب و مشقت و سختی بدهیم و این دور، هرگز تمامی نخواهد داشت. شاید اصلِ زیستن همین دورِ لایتناهی باشد؛ جهد و کوشش به قصد رسیدن به لذت و نرسیدن به لذت! انتخاب با شماست؛

درست است که رمان درباره «نانگیمالا» چیزی نمی‌گوید اما مؤلفه‌های پیشین، راه را بر حدس و گمان‌ها باز می‌گذارد. این تکه‌‌ نهایی را می‌توان با توسل به دورِ روایی متن بازخوانی کرد. به تعبیر دیگر برای آنکه بدانیم «نانگیمالا» کجاست و برادران، بعد از مرگِ دوم، به چه جهانِ دیگری خواهند شتافت، کافی‌ا‌ست به مرگِ نخست مراجعه کنیم. وقتی «یوناتان» برادرش را از حریق نجات می‌دهد و هر دو به دنیای بعد از مرگ (نانگیما) می‌روند، بی‌شک بعد از مرگِ بعدی نیز به دنیایی شبیهِ قبلی قدم خواهند گذاشت. نویسنده در این نقطه، متن را باز می‌گذارد تا جهانِ پیش‌ساخته، مکرر شود. اما چرا؟ چرا قرار است شخصیت‌های داستان دائم بمیرند و زنده شوند و دوباره با مصائبی نو دست و پنجه نرم کنند؟ چرا هرگز به آرامش نخواهند رسید؟ چرا جایی نخواهد بود که آسوده بنشینند و از نعماتِ بی‌کرانش بهره ببرند؟ آیا دورِ روایی متن، حکایت از بطلان نظام معناگرای اول دارد؟ آیا هدف «آسترید لینگرن»، بازسازی جهانی نیهلیستی است؟ بعید می‌دانم. به این دلیل که «کاتلا» (اژدهای مخوف داستان) در پایان، به دست ماری به نام «کارم» نابود می‌شود. این واژه با «کرمه» و «کارما» (به معنای تناسخ) قرابت دارد و از باوری حکایت می‌کند مبنی بر زندگی دوباره‌‌ انسان‌ها در جهان‌های دیگر به اشکال دیگر (که در آیین‌های شرق دور شاهد آنیم)‌ اما بگذارید از این مسئله عبور کنیم و به تفسیری دیگر برسیم؛ چراکه محدود کردنِ جهانِ داستان به باورهای تناسخ‌محور، کاستن ارزش‌های رمان است.

آخر: پس بازمی‌گردم به سوالی که پیش از این مطرح کردم: آیا جهانِ رنج‌ها و مصائبِ برادران شیردل پایانی خواهد داشت؟ سرانجام چه زمان به فراغت و آسودگی خاطر خواهند رسید؟ آیا به لذت خواهند رسید و از درد و مشقت خواهند رست؟ متأسفانه یا خوشبختانه بهتر است بگوییم که لذت و فراغتی در پی نخواهد بود. جهانِ داستانی «دره‌‌گل سرخ» به ما می‌گوید زندگی بشر آمیخته‌ای از لذت و اضطراب است. اگر به دنبال لذت و فراغتیم، باید تن به اضطراب و مشقت و سختی بدهیم و این دور، هرگز تمامی نخواهد داشت. شاید اصلِ زیستن همین دورِ لایتناهی باشد؛ جهد و کوشش به قصد رسیدن به لذت و نرسیدن به لذت! انتخاب با شماست؛ می‌توانید کنار بنشینید و فراغت اختیار کنید و عطای سعادت را به پای سختی‌های نیل به آن بفروشید‌ و نیز می‌توانید به رنج و درد و سختی بیفتید و در پی وصول به سعادت، مشقت را به جان بخرید. به زعم نیچه: «لذت و ناخشنودی چنان به هم وابسته‌اند که اگر کسی قصد حداکثر بهره‌مندی از لذت را داشته باشد، ناگزیر است بیشترین مقدارِ ممکن از ناخشنودی را بچشد... انتخاب با شماست: یا کمترین ناخوشی ممکن و به عبارت دیگر، نداشتنِ درد و غم... یا بیشترین ناخوشی ممکن به عنوان تاوانِ خوشی‌ها و شادی‌های مفرط‌ که تا امروز به ندرت کسی لذتِ آن را چشیده است! اگر راه اول را انتخاب می‌کنید، یعنی اگر می‌خواهید رنج‌های انسانی را کاهش دهید، بسیار خوب! باید همینطور توان شادمانی خود را هم کاهش دهید!» (تسلی‌بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ترجمه‌ عرفان ثابتی، ققنوس، ص 256) سخنِ «نیچه» حکایت از این نکته دارد که لذت‌بخش‌ترین اعمال انسانی نیز فارغ از درد و مشقت و رنج نیست. به تعبیر دیگر شادترین شادی‌های ما با زجرآورترین دردهای ما قرابت دارند و بی یکی، دیگری ممکن نیست ‌یا به تعبیری پارادوکسیکال باید گفت سعادت و لذت، عینِ سختی و مشقت است! با این تعبیر، پایانِ «دره‌‌‌گل سرخ» را اینگونه رقم خواهیم زد که «کارل» و «یوناتان» به جهانی دیگر خواهند رفت و در آن جهان نیز علیه ستم خواهند شورید و رنج خواهند کشید و جان خواهند باخت و باز به جهانی دیگر خواهند رفت و در آن جهان نیز علیه ستم خواهند شورید و رنج خواهند کشید و جان خواهند باخت و باز به جهانی دیگر خواهند رفت و در آن جهان نیز... .

بخش ادبیات تبیان


منبع: تهران‌امروز