تبیان، دستیار زندگی
اوضاع سیاسی زمانه زندگى پر بار امام جعفرصادق(علیه السلام) با خلافت پنج نفر از بنى امیّه (هشام بن عبدالملك ، ولید بن یزید ، ابراهیم بن ولید ، مروان حمار) و دو نفر از خلفاى عباسى (سفاح و منصور) مصادف بود اینان مسند خل...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام  صادق علیه السلام و اوضاع سیاسی زمانه

زندگى پر بار امام جعفرصادق(علیه السلام) با خلافت پنج نفر از بنى امیّه (هشام بن عبدالملك ، ولید بن یزید ، ابراهیم بن ولید ، مروان حمار) و دو نفر از خلفاى عباسى (سفاح و منصور) مصادف بود اینان مسند خلافت را تصاحب كرده ، نشان دادند كه در بیداد و ستم بر امویان پیشى گرفته اند. عصر امام صادق یكى از طوفانى ترین ادوار تاریخ اسلام است، اغتشاش ها و انقلابهاى پیاپى گروههاى مختلف، قیام های طرفداران خونخواهی امام حسین ، انقلاب «ابو سلمه» در كوفه و «ابو مسلم» در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است. همین انقلاب سرانجام حكومت شوم بنى امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت، با بیرون شدن "دیو " بنی امیه نه تنها" فرشته" ایی در نیامد كه "دیو"ی خونریزتر وجبارتر پا به عرصه دنیای اسلام نهاد ؛ بنى عباس با تردستى و توطئه، به ناحق از انقلاب بهره گرفتند و حكومت و خلافت را تصاحب كردند. دوره انتقال حكومت بنى امیه به بنى عباس طوفانى ترین و پر هرج و مرج ترین دورانى بود كه زندگى امام صادق(علیه السلام) را فرا گرفته بود.

این دوره كه از سال 114 هجری تا سال 148 (سال وفات آن حضرت) طول كشیده است شاهد ظهور و قتل زیدبن علی بن الحسین (122 ق) انتقال خلافت از بنی امیه به بنی عباس (132 ق) كشته شدن ابومسلم خراسانی (137 ق)  و بنایشهر بغداد (سال 145 و 146 ق) است. امام در این زمانه پرهیاهو بینش و دورنگری عمیقی از خود نشان دادند و مشعل فروزان امامت و علم را كه بسیار محتاج اهل آن عصر بود از خاموشی در امان داشتند.

برای آگاهی از این دوران پر آشوب مروری كوتاه بر اوضاع سیاسی – اجتماعی سده اول ودوم اسلامی خواهیم داشت.

با ظهور اسلام و انتشار آن به وسیله جنگ های فاتحانه خلیفه دوم ، عمربن خطاب، كشورهای پیرامون جزیزه العرب ( مهد اسلام ) به گوهر اسلام آراسته شدند . ولی چه جای تاسف كه آنگاه اسلام پا در این سرزمین ها نهاد كه از جان خود تهی شده بود، قرآن صامت را به این كشورها بردند و قرآن ناطق را خانه نشین ساختند. و اسلامی كه آمده بود تا آزاد كننده انسان از بندها باشد ، اسباب برتری جویی ، فخرفروشی و تفاخر نژادی اعراب شد. دراین ایام بر گستره  فتوحات اسلام افزوده می شد و امامان به حق و راستین ، امامان شیعه با پرورش شاگردان و اعزام آنان به مناطق دور دست سرزمین اسلامی ، تشیع را تبلیغ می كردند. درخلافت و یا بهتر بگوییم سلطنت امویان آنچه از اسلام به جای ماند تنها ظاهری آراسته بر چهره كریه المنظر آنان بود.  امویان مسلمانان را به دو دسته و یا طبقه تقسیم كردند:

اعراب و موالیان ، " موالیان مسلمانان غیرعربی بودند كه در جنگ با مسلمین شركت نكرده و اسیر نشده بودند ولی ... اعراب به سبب آنكه بلاد آنها را با جنگ فتح كرده بودند آنها را " بندگان آزاد كرده خویش " می دانستند.(1)

اسلامی كه شعار آن برابری انسان ها بود و تنها مایه برتری را تقوی می دانست در دست امویان به ابزار نژاد پرستی و تفاخر تبدیل شده بود. اعراب اموی كه تنها كلام اسلام بر زبانشان جاری شده بود و بر دلهایشان راهی نیافته بود از هیچ ظلمی برموالی كوتاهی نمی كردند " رفتار اعراب در حق موالی درحقیقت زیاده آمیخته به تحقیر و جفا بود. درآن زمان اعراب این موالی را به كنیه كه نشانه حرمت بود نمی خواندند . با آنها در یك صف راه نمی رفتند وبریك خوان نمی نشستند. در جنگ آنها را درشمار سواران راه نمی دادند، پیاده شان به جنگ می بردند و غالباً از آنچه رزق و عطای جنگجویان بود نیز بهره نمی دادند. ... گمان می كردند موالی برای كارهای پست آفریده شده اند: برای آن آفریده شده اند كه راه عرب را بروبند ، موزه او را رفوكنند و جامه او را بدوزند . ... با این همه فواید كه در كارهای گوناگون از موالی حاصل می آمد خلفای اموی وعمال و حكام آنها نسبت به این جماعت بدبین بودند. آنها را به هر بهانه ایی می آزردند و از هر راه كه ممكن بود بر آنها ستم و تحقیر می كردند."(2)

البته استخفافی كه امویان بر موالیان روا می كردند تنها به موارد آمده ختم نمی شد، آنان برای  آنكه بیشترین بهره مالی را از بلاد اسلامی دریافت كنند پا را از حدود احكام مالی اسلام فراتر نهاده، علاوه بر دریافت خمس و زكات معمول كه پرداخت آن برهر مسلمانی واجب بود از نومسلمانان  جزیه  هم دریافت می كردند كه مالیات پیروان ادیان دیگر مانند یهود، نصرانی  و مجوس ( اهل ذمه) بود، كه در سایه دولت اسلامی می زیستند همه این عوامل سبب می شد كه خزانه های خلفای اموی روز به روز انباشته تر و كیسه مسلمانان رفته رفته خالی تر گردد.

جفایی كه اعراب بر نو  مسلمانان در سده اول اسلامی وارد آوردند رفته رفته به شكل گیری نهضت های ضد عربی چون "شعوبیه" انجامید كه تفاخر نژادی عرب را اباطیل می دانستند و" این حس نفرت از عرب در اواخر عهد اموی ، خراسان را برای نشر دعوت سری شیعه كانون مناسبی كرد  این دعوت شیعه مخصوصاً در بین پیشه وران و برزگران كه عرضه جور و استخاف بودند توسعه می یافت دعاه شیعه كه از عراق می آمدند غالباً با جامه بازرگانان و سودا گران در شهرها و دیه های خراسان می گشتند و مردم را پنهانی دعوت به پیروی از آل محمد می كردند : پیروی از آل محمد كه پیشوایی و رهبری حق آنهاست "(3)  این دعوت كنندگان نامی از امام شیعه كه برای او تبلیغ می كردند نمی آورند چرا كه بیم آن بود كه با آشكار شدن نامش مورد سوء قصد امویان قرار گیرد. و به نام " الرضا من آل محمد" ، شیعیان را به گرد خود فرا می خواندند.

باید اذعان داشت كه همه این موارد دسیسه عباسیان بود كه برای خود و خاندان خود خلافت را می خواستند.

و از محبوبیت امامان شیعه سوء استفاده كردند.

" درواقع عباسیان كه در دل جویای خلافت بودند در ظاهر خود را مشتاق آن نشان نمی دادند. چنان فرا می نمودند كه هدف آنها فقط برانداختن مروانیان است. برای نیل بدین مراد نیز دست هر فرقه ایی را كه به سوی آنها دراز می شد می فشرند. ... برای این مدعیان خلافت، فقط جلب و جمع هواداران پرحرارت مهم بود"(4 )

الگوی بنی عباسی براساس ادبیات سیاسی موجود با شعار " هدف وسیله را توجیه می كند" همخوانی بسیار داشت. و كاملاً منافقانه كار خود را پیش بردند" در بین شیعه خود را خونخواه شهیدان آل علی نشان می دادند و نزد ناراضیان شعوبی خویشتن را دشمن عرب فرا می نمودند"(5)

همراهی بنی عباس با گروههای مختلف تنها با رسیدن به مقصد خلافت باقی ماند " بعدها كه پای برمسند خلافت نهادند سعی كردند از انتساب به اینگونه فرقه ها بركنار بمانند از این رو بود كه در خلافت خویش شیعه را كنار زدند  و با آل علی بنای خصومت نهادند"(6)

اولین خلیفه عباسی با لقب سفاح ( خونریز) به سال 132هـ ق به خلافت رسید. وی صفحات تاریخ پیش از رسیدن به خلافت و  پس از آن را به خون شست . اینك وقت آن بود كه رقبا را از میدان به در كند.

" عباسیان نه فقط بنی امیه را نا بود و تباه كردند ، آل علی و شیعه آنها را نیز همه جا از میدان به دركردند"(7 )

دوره امام صادق (ع) دوره ایی سراسر آشوب بود، تبعیض های اجتماعی ، به یك انقلاب سیاسی منجر شد كه دراین میان عباسیان از ساده لوحی مسلمانان بهره جسته و با سوء استفاده از نام و محبوبیت خاندان رسول اكرم (ص) ، خلافت و امامتی را كه به حق از آن آنان بود، غصب كردند . و به مدت 5 قرن زمام امور مسلمین را در دستان پلید خود نگاه داشتند دستان پلیدی كه به خون امامان برحق شیعه ، شیعیان و مسلمانان آغشته بود.

آنچه آمد اندكی از اوضاع آشفته سیاسی – اجتماعی زمان امام است. امام در این زمانه چه كردند؟ چه راهی را برای ادامه راه روشنگرانه خویش پیش گرفتند؟ " امام مسجد پیامبر را در مدینه محل تدریس خویش قرار داد و به پیروان خود فرمان داد كه به حاكم منحرف پناه نبرند و از داد و ستد و همكاری با او خودداری كنند و به اصحاب و دوستان خود سفارش می كرد كه درهر كار، مخفیانه عمل كنند و تقیه  را رعایت نمایند"(7)

نباید تصور كرد كه امام تنها درمجالس درس و بحث علمی شركت می كردند . بلكه " آن حضرت مردم را برآن می داشت تا در شورشی  كه زید بن علی بن الحسین برضد دولت امویان به پا كرده بود، پشتیبان زید باشند"(8)

این دوران آشفته خالی از نعمت نبود. وقتی دو دشمن آل رسول و شیعیان آل علی به جان یكدیگر افتاده اند بهترین فرصت برای  گسترش آراء و اندیشه های اسلام راستین بود و امام صادق (ع) از این فرصت پیش آمده نهایت بهره را بردند " امام صادق با تمام جریان های فكری و عقیدتی آن روز برخورد كرده و موضوع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخته و برتری بینش اسلام شیعی را ثابت كرده است"(9)

از این روست كه مذهب تشیع امامیه به مذهب جعفری لقب یافته است .

پی نوشت:

1- زرین كوب عبدالحسین . تاریخ ایران پس از اسلام . ص 8 و377

2- همان ص 379

3- همان ص 387

4- همان ص 9و 388

5 و6 – همان 389

7- ص 397

7 و8 و9 – از كتاب سیره و سخن پیشوایان آیت اله سید رضا صدر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.