تبیان، دستیار زندگی
آیت اللّه صالحى مازندرانى از همان ابتدا، همگام با تحصیل، در تهذیب و تزكیه نفس نیز كوشا بود و از اساتید برجسته اخلاق كسب معنویت مى‏كرد و بر ملكات خوب نفسانى خود مى‏افزود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فروتن و مخلص

آیت الله صالحی
آیت اللّه صالحى مازندرانى از همان ابتدا، همگام با تحصیل، در تهذیب و تزكیه نفس نیز كوشا بود و از اساتید برجسته اخلاق كسب معنویت مى‏كرد و بر ملكات خوب نفسانى خود مى‏افزود.

طلیعه‏

آیت اللّه حاج شیخ اسماعیل صالحى مازندرانى در سال 1312 ش. در یكى از روستاهاى قائم‏شهر در خانواده‏اى روحانى متولد شد.(1)

وى فرزند ملّا رحمت اللّه، فرزند ملّا صدوق، فرزند ملّا صالح، فرزند ملّا محمد، فرزند عالم متّقى ملّا صالح است واجداد بزرگوارش، همه از علماى وارسته و فرهیختگان پرهیزكار بودند.(2)

در سن پنج سالگى، با هدایت پدرش با كتاب عزیر خدا «قرآن مجید» آشنا شد و پس از آموختن قرآن مجید و بعضى از كتب مذهبى و تاریخى و مقدارى از جامع المقدّمات از محضر پدر بزرگوارشان، براى ادامه تحصیل علوم اسلامى با اشتیاقى وصف‏ناپذیر، عازم «بابل»، یكى از شهرهاى مازندران، شد و صرف و نحو و منطق را از اساتید بزرگوار مدرسه «صدر» آموخت.

ویژگى‏هاى اخلاقى‏

آیت  اللّه صالحى مازندرانى از همان ابتدا، همگام با تحصیل، در تهذیب و تزكیه نفس نیز كوشا بود و از اساتید برجسته اخلاق كسب معنویت مى‏كرد و بر ملكات خوب نفسانى خود مى‏افزود.

وى به گونه‏اى خود را با ادب اسلامى مزیّن نموده بود كه هر كس با او همنشین مى‏شد، به یاد خدا مى‏افتاد و رنگ الهى مى‏گرفت. بعضى از سیره عملى و اخلاقى وى از این قرار است:

الف) توكّل به خدا و توسل به اولیاى خدا

ایشان در تمام مراحل زندگى، بویژه در ایامى كه در زندان‏هاى رژیم منحوس پهلوى بود، به خدا توكّل داشت.

همچنین در امر مهم تبلیغ و ارشاد مردم نیز، كه سیره طلّاب علوم دینى است، از تكیه و توسّل به خدا و اولیاى او غافل نبود.

در یكى از سفرها با این كه چند روزى از ماه محرّم سپرى شده بود، به قرآن كریم تفأّل مى‏زند كه این آیه مى‏آید: (اتى امر اللّه فلا تستعجلوه...ینزل الملائكت  بالروح من امره على من یشاء من عباده)؛(3) «بدون تردید فرمان خدا انجام مى‏پذیرد، پس تعجیل مكنید...ملائكه همراه با ملك مقرّب الهى به نام روح به فرمان خدا بر هر بنده‏اى كه خداوند اراده كند، نازل مى‏شود.»

لذا وى رهسپار ناحیه شمال مى‏شود. با این كه اعلام شده بود كه راه پر خطر است، وى به راه خود ادامه مى‏دهد؛ اما بر اثر شدّت برف و طوفان راننده از ادامه مسیر اظهار عجز مى‏كند.

 آیت  اللّه صالحى در این هنگام متوسّل به باب الحوائج، حضرت اباالفضل العباس (ع) ، مى‏شود و نذر مى‏كند كه در صورت نجات از این ورطه، در منبر وعظ و ارشاد اوّلین ذكر مصیبت به یاد آن سرور باشد. پس از زمانى كوتاه، به طور غیر منتظره هوا آرام مى‏شود و ماشین به راحتى راهش را ادامه مى‏دهد.

نیمه شب به روستایى در آن نزدیكى مى‏رسند و در آن جا متوقف مى‏شوند. صبحدم به مسیرشان ادامه مى‏دهند. تا این كه دوباره ماشین در برف و یخبندان متوقف مى‏شود و تلاش راننده براى حركت دادن ماشین به جایى نمى‏رسد.

در حالى كه ناامیدى همه را فرا گرفته، بارقه امید در دل استاد مى‏درخشد به طورى كه در آینه صاف و روشن سیماى نورانى‏اش منعكس مى‏شود و زبان به نام ولى اللّه الاعظم حجّت  بن الحسن(عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف) مى‏گشاید كه: اى آقا و اى مولاى ما! مپسند كه ما اهل ولاء در این بلا درمانیم.» كه ناگهان وسیله نجاتى مى‏رسد و آن‏ها را از این گرفتارى نجات مى‏بخشد. (4)

ب) برپایى مجالس مذهبى‏

ایشان به سبب باورهاى دینى كه در عمق جانش ریشه داشت و عشق وافرش به اهل بیت (ع) ، در ایّام شهادت هر كدام از ائمه بویژه ایّام شهادت حضرت زهرا (س) در منزل خود مجلس عزا برپا مى‏نمود و خطبا و مرثیه خوانان به سخنرانى و مرثیه خوانى مى‏پرداختند.

استاد براى مظلومیت اهل بیت علیهم السلام به گونه‏اى مى‏گریست كه شانه‏هایش حركت مى‏كرد و گونه‏ها و محاسن مباركش از اشك خیس مى‏شد.

در اعیاد و روزهاى تولد ائمه (ع) نیز مراسم جشن و شادى برپا بود و با پخش شیرینى و اعطاى هدیه، دل مؤمنین شركت كننده را به یاد آن امامان شاد مى‏نمود.

ج) عطوفت و مهربانى‏

ایشان با همه مردم مهربان بود، امّا با كودكان عطوفت خاصى داشت. بارها نگارنده شاهد بود كه وقتى ایشان در مجلسى حضور داشت و كودك و نونهالى به ایشان نزدیك مى‏شد، با احترام و مهربانى از وى احوالپرسى مى‏كرد و دست محبّت بر سر و روى وى مى‏كشید و اغلب با هدایایى، نهال محبّت دین و روحانیّت را در دل وى غرس مى‏نمود.

د) احترام به همسایه‏

او براى همسایه‏ها احترام ویژه‏اى قائل بود و همیشه با گرمى از آن‏ها استقبال مى‏كرد و در شادى و غم آن‏ها حتى‏الامكان شركت مى‏نمود.

اگر مصیبتى براى یكى از همسایگان پیش مى‏آمد، براى عرض تسلیت به منزلشان مى‏رفت و در مجلس ختم آن‏ها شركت مى‏نمود.

در مراسم شادى آن‏ها نیز شركت مى‏جست. در این اواخر كه یكى از همسایگان ایشان از سفر كربلا باز گشته بود، براى دیدار وى همراه با استاد و اعضاى دفتر و بعضى از فرزندان و داماد بزرگوارشان به منزل او رفتیم و استاد با احوالپرسى گرم و خوش‏آمد گوئى، از وى تفقّد نمود. خلاصه، این گونه نبود كه مشغله‏هاى زیاد درسى و مقام افتا، ایشان را از این برنامه‏ها باز دارد.

ه) احترام به روحانیّت‏

استاد آیت  اللّه صالحى، براى همه مردم بویژه براى محصّلین علوم دینى و طلّاب احترام زیادى قائل بود.  یكى از فرزندانشان مى‏گوید:

به یاد دارم در یكى از سفرهاى ایشان به مناطق مختلف شهرى و روستایى، كه با او همراه بودم، در یكى از مناطق هنگام نماز، ایشان از امام جماعت مسجد - كه یك طلبه جوانى بود - با اصرار خواست كه امامت جماعت را بر عهده بگیرد و او به همان طلبه اقتدا كرد و با این عمل، موقعیّت آن روحانى را در آن محل بالا برد؛ و بدین وسیله به دیگران فهماند كه روحانى محلّ، عزیز و مورد احترام است.(5)

و) تواضع و وقار

آیت  اللّه صالحى در عین تواضع، بسیار با وقار بود؛ به طورى كه نه در دام هزل و شوخى‏هاى ناروا گرفتار آمد، نه در ورطه خودپسندى و كبر سقوط كرد.

از نهایت تواضع و فروتنى ایشان این كه، با همه عظمت و بزرگى كه بر اثر علم و تقوا كسب نموده بود، هرگز از آموختن حتى از شاگردش ابا نداشت. خود در این باره مى‏گوید:

«بنده اگر وقت كنم در همین حال اگر در علمى باید خدمت استاد دیگرى زانو بزنم و درس بیاموزم، هیچ ابایى ندارم؛ چه این كه در ایّامى كه در صحن مطهّر حضرت معصومه (س) بعضى از دروس را تدریس مى‏كردم، با یكى از فرزندان مرحوم صدر در سن 16 - 17 سالگى كه در درس من شركت مى‏كرد، آشنا شدم و با وى انس گرفتم.

دیدم كه در علم ریاضى خیلى تسلط دارد. در همان ایّام كه ایشان شاگرد من بود، حدود 15 جلسه از ایشان درس ریاضى آموختم.»(6)

ز) اعتدال در غذا و استراحت‏

ایشان در خوردن و خوابیدن بسیار كم مؤونه بود؛ همیشه كم غذا مى‏خورد؛ با این كه هیچ بیمارى نداشت. معتقد بود كه بسیارى از بیمارى‏ها از زیاده‏روى در خوردن پیدا مى‏شود. در خوابیدن هم بسیار ساده بود. این طور نبود كه در اتاق و بساط ویژه‏اى استراحت كند..(7)

ح) وارستگى

تمام سعى و كوشش ایشان این بود كه به تمام احكام نورانى اسلام، عمل كند و لذا همیشه بهداشت و نظافت فردى را به خوبى مراعات مى‏كرد.

همیشه لباس‏هاى وى تمیز و آراسته بود؛ نه تنها ظاهر او، بلكه دل و جان خود را نیز از كدورت‏ها و كینه‏ها پیراسته و پاك كرده بود؛ به گونه‏اى كه مسئول دفتر ایشان اظهار مى‏داشت:

در یكى از روزهاى آخر عمرش وقتى در محضر ایشان بودم، این جمله را از ایشان شنیدم كه: «در دل من كدورت و كینه هیچ مؤمنى نیست و اگر در سراسر عالم بفهمم به یكى از بندگان مؤمن ظلمى روا داشته شود، بسیار ناراحت و رنجیده مى‏شوم.»(8)


 پى‏نوشت‏ها:

1 و 2 - نگاهى به زندگانى حضرت آیت  اللّه العظمى صالحى مازندرانى، تهیه و تنظیم دفتر معظم له، ص .12 و دست نوشته خود ایشان. امّا در یادداشت فرزندشان حاج آقا محسن، سال تولد پدر بزرگوارشان سال 1355 قمرى(حدود 16 - 1315 ش) آمده است، و با اظهاراتشان این سال را تقویت مى‏نمودند.

3 - نحل / 1.

4 - یادداشتى از دفتر آیت  اللّه صالحى مازندرانى.

5 - یادداشتى از فرزندشان حاج آقا محمد على صالحى.

6 - در درس خارج اصول، سه‏شنبه 1374 / 9 / 20.

7 - یادداشتى از فرزندشان حاج آقا محمد على صالحى.

8 - گفت و گو با مسئول دفتر معظم له. 9 - احكام جوانان و نوجوانان، ص 215.

منابع :

1-  کتاب گنجینه دانشمندان

2-  کتاب ستارگان حرم

تهیه و فرآوری: فریادرس گروه حوزه علمیه