تبیان، دستیار زندگی
نمی‌دانم شما معروف‌ترین خاطره تفحص را شنیده‌اید یا نه؟ خاطره معروف شهید غلامی را؟ بارها شهید غلامی و بعد از آن، راویان آن حماسه‌ها، این قصه را بر زبان جاری نمودند که:‌ وقتی خواستیم کار تفحص را در منطقه عملیات محرم آغاز کنیم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اینجا هنوز درهای آسمان باز است


نمی‌دانم شما معروف‌ترین خاطره تفحص را شنیده‌اید یا نه؟ خاطره معروف شهید غلامی را؟ بارها شهید غلامی و بعد از آن، راویان آن حماسه‌ها، این قصه را بر زبان جاری نمودند که:‌ وقتی خواستیم کار تفحص را در منطقه عملیات محرم آغاز کنیم...

شرهانی

روایت حجت‌الاسلام محمد درودگری در منطقه شرهانی

نمی‌دانم شما معروف‌ترین خاطره تفحص را شنیده‌اید یا نه؟ خاطره معروف شهید غلامی را؟ بارها شهید غلامی و بعد از آن، راویان آن حماسه‌ها، این قصه را بر زبان جاری نمودند که:‌ وقتی خواستیم کار تفحص را در منطقه عملیات محرم آغاز کنیم. ابتدا اجازه کار در اینجا را به ما نمی‌دادند. می‌گفتند امنیت ندارد، منافقین توی منطقه‌اند. نمی‌شود.... وقتی اصرار ما را دیدند، قرار شد یک هفته به صورت موقت در منطقه کار کنیم. اگر شهیدی یافتیم، مجوز بدهند و ما رسماً وسایلمان را بیاوریم و شروع به کار کنیم.

مینهای منطقه، منافقین، عراقیها و موانع خورشیدی، سیمهای خاردار، تله‌های انفجاری و.... از هیچ‌کدام آن قدر نمی‌ترسیدم که از دست خالی برگشتن، می‌ترسیدم. روز آخر ماندمان، نیمه شعبان بود. آن روز با رمز «یا مهدی» حرکت کردیم. عجیب همه پریشان بودیم، خورشید هم دستپاچه بود، زودتر از همیشه می‌خواست خود را به پشت ارتفاع 175 برساند.

نزدیک غروب، لحظه وداع، هر کدام از بچه‌ها وسیله‌ای را برای تبرک و یادگاری برداشتند. من هم رفتم، سراغ شقایق وحشی، می‌خواستم از ریشه درش بیاورم و بگذارم داخل قوطی کنسرو. وقتی شقایق را آرام جدا کردم، دیدم ریشه شقایق روی جمجمه شهید سبز شده، محل سجده‌گاهی، با صلوات بر محمد و آلش. شهید را بیرون آوردیم، بعد از استعلام پلاک شهید، متوجه شدیم عیدی آقا امام زمان(عج) به ما، شهید مهدی منتظر القائم است از لشکر امام حسین(ع).

می‌بینید باز هم ردپای آن یار سفر کرده در آغاز تفحص در شرهانی دیده می‌شود! باید از آن شهید و این جست‌وجوگران نور درس بگیریم که چگونه به دنبال گمشده باید گشت! شرهانی سرزمین جست‌وجو به دنبال نور است. سجده‌گاه ملکوتیان درسهای زیادی دارد برای بشر امروز؛ درسهای جاودانه و قانونهایی برای تفحص و جست‌وجوی نور.

برادر محمد احمدیان که خود گنجینه خاطرات جنگ و تفحص و روزهای غربت شهدا در شهرهاست، برایمان تعریف می‌کرد: در همان سالهای اول تفحص، در فصل تابستان، هوای منطقه بسیار گرم شد. شدت تابش نور خورشید به حدی بود که هر کسی تحمل آن را نداشت. امکانات لازم هم در منطقه نبود. شهید غلامی را که به علت عارضه شیمیایی و مجروحیت حال مناسبی نداشت، با اصرار راضی کردیم که به اصفهان برگردد و ما کار را در منطقه ادامه دهیم.

چند روزی گذشت، شدت گرما داشت ما را هم از پا درمی‌آورد . تشنگی به حدی بود که بعد از ظهر به دشت عباس رفتم و با شهید غلامی تماس گرفتم و اجازه خواستم که یکی دو ماه کار را تعطیل کنیم و برگردیم اصفهان، تا هوا مساعد شود.

شهید غلامی پشت تلفن لحظه‌ای سکوت کرد و گفت: یک چیز را به من بگو و اگر خواستی کار را تعطیل کنی، تعطیل کن و بیا اصفهان. فقط بگو: عاشق نیستم و بیا.

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی.

فردای آن روز، آن چند جوان که درس عاشقی را از فرمانده خود آموخته بودند، پا به میدان مین گذاشتند. از موانع عبور کردند و مزد عاشقی خود را در آن سرزمین گرفتند؛ پلاکی برق زد و شهیدی خود را نشان داد

جست‌وجو باید عاشقانه باشد. تفحص عاشقانه است که نتیجه‌ می‌دهد. همان‌گونه که در شب عملیات محرم، حسین خرازی عاشقانه فرماندهی کرد، نیروها عاشقانه به خط زدند، آسمان عاشقانه باریدن گرفت و چفیه‌ها عاشقانه به هم گره خورد و 360 کبوتر عاشق با جان خود، قفل عملیات را شکستند و با عبور رود دوایرج قلب دشمن متجاوز را نشانه رفتند، غلامی هم عاشقانه رد مولای خود را تا ارتفاعات 175 شرهانی جست‌وجو کرد. دوستان و یاران او هم سال هاست که در همان سرزمین از بیات تا فکه را عاشقانه زیر پا می‌گذارند و حتی کانال های خطرناک مجلیه و موانع چم هندی مانع حرکت آنها نمی‌شود. همان هایی که صبح ها را با دعای عهد و توسل، با عزیزی از آل طاها تجدید بیعت مجدد می‌کنند و به دنبال نور می‌روند.

فردای آن روز، آن چند جوان که درس عاشقی را از فرمانده خود آموخته بودند، پا به میدان مین گذاشتند. از موانع عبور کردند و مزد عاشقی خود را در آن سرزمین گرفتند؛ پلاکی برق زد و شهیدی خود را نشان داد.

وقتی شهید را در آغوش گرفته بودند و در میدان مین می‌دویدند،‌ والمرهای شرهانی هم همراهی کردند و فقط موجب ترس صاحبان خود شدند. رمز این را که پای شاگرد عاشقی به سیم های تله گیر می‌کرد و والمرها منفجر نمی‌شدند، باید از خدای آن سرزمین پرسید که دوستدار عاشقان است.

جست‌وجو در این سرزمین جاودانه است. این مطلب را وقتی فهمیدم که دیدم بهنام کریمیان، آن سرباز قدیمی تفحص و نیروی فعال ده ساله تفحص با چشمانی بارانی از خلوت معراج شهدای شرهانی بیرون آمد و بعد از مدتی فدای تحقق آرمانهای حضرت روح الله شد.

اگر روزی خواستید از پل شهید ایوبی بگذرید و به زیارت شهدای گمنام شرهانی مشرف شوید، یادتان باشد این سرزمین و محدوده آن پل، به خون صدها شهید آغشته است و مهندسی و طراحی این پل به همراه سربازان ارتش در همان‌جا به شهادت رسید.

پل ایوبی، دروازه ورود به سجدگاه ملکوتیان، محل عبور عزیزانی مانند شهید خرازی، ردانی‌پور، صیاد، غلامی، پازوکی ، ضابط و... است.

درهای آسمان هنوز در این سرزمین باز است...

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : امتداد