ایمان عاریه ای چه ایمانی است؟
قرآن کتابِ رمز نیست. قرآن یک کتابی است که باید آن را خواند به قصد فهمیدن، و فهمید به قصد افزون شدن و نیرومندتر شدن ایمان «وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا».
ایمان مستقر ؛ ایمان عاریهای
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال،2) مؤمنان آن کسانی هستند که چون خدا یاد شود، قلب آنها به وَجَل، به ترس و بیم و رعب، به احساس عظمت در پروردگار و حقارت در خود، قلب آنها از این احساس پر میشود.
«وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا» (انفال،2) نشانه دیگر مؤمن این است که وقتی آیات خدا بر آنان فروخوانده میشود، یا خودشان میخوانند، یا کس دیگری برای آنها این آیات را فرومیخواند، ایمانشان افزون میگردد. «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا» این ایمان مانند بذری در دل او و روح او رشد میکند، بزرگ میشود، مانند گیاهی بالا میآید. مانند درختی ساقه و ریشهاش سِتبر میشود. آنچنانی که امکان ریشهکن کردن آن از میان میرود. ایمان به صورت یک آب راکد در وجود مؤمن معنی ندارد.
مؤمن راستین آن مؤمنی است که اگر یک کلمه از حقایق و معارف دینی و الهی در دل اوست، آن یک کلمه را با تدبر، با دقت نظر، با اندیشیدن ایمان خود را زیادتر کردن، این ایمان را از زائل شدن نجات دهد. مؤمن واقعی این است. از این آیه و از این جمله ما استفاده میکنیم که با تلاوت قرآن ایمان انسان مؤمن باید زیاد بشود و از این جمله اتخاذ سند میکنیم و به آن کسانی که میگویند قرآن را ترجمه نکنید، معنا نکنید، تفسیر نکنید که عقل ما نمیرسد. به آنها میگوییم که اگر ما قرآن را نمیتوانستیم بفهمیم چگونه ایمان ما با خواندن قرآن زیاد میشد؟ پیداست قرآن کتابِ رمز، پس نیست. قرآن یک کتابی است که باید آن را خواند به قصد فهمیدن، و فهمید به قصد افزون شدن و نیرومندتر شدن ایمان «وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا».
ایمان دو نوع است؛ یك نوع ایمان مقلّدانه، متعصبانه، چون پدران و بزرگتران باور كرده بودند ما هم باور كردیم، چون در كتاب ما، در حوزهى دین ما اینجور مىگویند ما هم اینجور مىگوئیم؛ ولو تو دلیل بیاورى، بیخود آوردى حرف تو را قبول نمىكنیم، ایمانى است یا از روى تقلید، یا از روى تعصب؛ اگر بپرسى آقا از كجا گفتى كه پیغمبر اسلام حق است هیچ نمىدانند، چون پدرها گفتند، چون معلم توى مدرسه گفته، چون مردم كوچه بازار معمولاً مىگویند پیغمبر حق است این هم مىگوید پیغمبر حق است، ایمان هم داردها؛ یعنى واقعاً باورش آمده كه پیغمبر حق است، اما این باور از زبان این و آن و از روى تقلید و چشم بسته به دست آمده.
ایمان متعصبانه ؛ چون دین اسلام چنین مىگوید این درست و چون ادیان دیگر مىگویند غلط است، چون فلان عمل را ما مسلمانها انجام مىدهیم این درست است، چون دیگران فلان عمل دیگر را انجام مىدهند این غلط است، یك ایمانى داردها، اما این ایمان متكى به دلیل نیست فقط از روى تعصب است.
چه ایمانی در اسلام ارزش دارد؟
آن ایمانى كه در اسلام ارزش دارد ایمان مقلّدانه و متعصبانه نیست؛ یعنى ایمان مقلّدانه و متعصبانه قیمتى ندارد. دلیل مىخواهید؟ از دهها دلیل یكیش را بگویم و آن یك دلیل این است كه ایمان وقتى از روى تقلید و تعصب بود زائل شدنش هم به آسانىِ خودِ ایمان تقلیدى آسان است.
همانطور كه بچه بدون هیچ زحمتى و شاگرد بدون هیچگونه تلاشى از پدر و مادر یا اولیاى مدرسهاش یك ایمانى را مُفت گرفت به همین صورت هم دزدان ایمان، این ایمان را از او مُفت مىگیرند و ناگهان وقتى نگاه مىكنى یك نسل بىایمان، ایمانها همه غارت زده، از بین رفته، ایمانها همه پوچ شده، در مقابل شعلهى مادیّت، ایمانها مثل برفى در چلهى تابستان آب شده و به زمین فرو رفته.
خوشا به حال آن كسانى كه ایمان خود را از روى آگاهى، از روى درك، از روى شعور، از روى فهم انتخاب مىكنند، سیل مىآید درختهاى تناور را مىبرد، اما آن گیاهى كه اگر چه باریك و نازك و لطیف است، اما دو برابر خود، ریشهاش زیر زمین است؛ او همچنان سالم مىماند، او مىماند. آنچه كه از بنیان است زائلشدنى نیست با این حرفها!
امام صادق علیه السلام به یكی از اصحاب و یارانشان فرمودند: این دعا را زیاد بخوان. «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ»(شیخ کلینی/ الكافی/ ج2/ ص: 72). یعنی خدایا من را از آن هایی كه ایمانشان موقت و عاریه هست قرار نده. و هیچ وقت من را از اعتراف به گناه بیرون نیاور. اگر آدم عبادت جن و انس را هم به جا آورد باید خودش را مقصر ببیند. این خیلی مهم است. «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ»معارین کسانی هستند که كوتاهی ایمان دارند و كار خوب می كنند. اما این کار خوب کردن عاریه ای است از او می گیرند.
چرا در زمان غیبت امام زمان در روایات سفارش شده از خدا ثبات قدم بخواهید. چرا در زیارت عاشورا در چندین جا می گوییم؟ «و ان یثبّت لی عندكم قدم صدق» (ابوالفضل بن ابى القاسم طهرانى/ شفاءالصدور/ ج1/ ص: 29). و در سجده زیارت عاشورا می گوییم: «و ثبّت لی قدم صدق عندك مع الحسین و اصحاب الحسین، الّذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السّلام »؟ (همان)
چون روایت داریم در زمان غیبت و آخرالزمان خیلی ها ایمانشان ضایع می شود. با گناه و فساد کم کم ایمانشان كم رنگ می شود و می پرد. در روایت داریم بعضی ها صبح ایمان دارند و شب که می شود ایمانشان از بین رفته است. بعضی ها هم شب ایمان دارند و صبح که می شود ایمانشان از بین رفته است. گناه ها و معصیت ها ایمان را كم رنگ می كنند.
زبیر پسر عمه پیامبر و امیرالمومنین علیه السلام است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «ما زال الزبیر منا أهل البیت حتى أدرك فرخه فنهاه عن رأیه» (شیخ صدوق/ الخصال/ ج1/ ص: 57). زبیر از ما اهل بیت بود. ولی ایمانش موقت و ودیعه و عاریه بود. تا زمان خلیفه سوم طرفدار پر و پا قرص امیرالمومنین بود. بعد از عثمان هم با حضرت امیر بیعت كرد اما منتظر بود امیرالمومنین در كیسه را شل كنند یا امارت و حكومتی به او بدهند. اما حضرت او را نالایق می دانستند و منسبی به او ندادند. زبیر هم به هم دستی طلحه و عایشه جنگ جمل را به پا كرد. و در یك روز هیجده هزار نفر را به كشتن داد.
«اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ».(شیخ کلینی/ الكافی/ ج2/ ص: 72) خدایا ما را از افرادی كه ایمانشان موقت و عاریه است قرار نده. خدایا از اعتراف به تقصیر و گناه من را بیرون نیاور. در هر حالی بگوییم خدایا «قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی».(القصص: 16) «أَنْ یتُوبَ عَلَی تَوْبَةَ عَبْدٍ ذَلِیلٍ خَاضِعٍ فَقِیرٍ بِائِسٍ مِسْكِینٍ [مُسْتَكِینٍ ] مُسْتَجِیرٍ لَا یمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَیاةً وَ لَا نُشُوراً». (محدث نوری/ مستدرك الوسائل/ ج5/ ص:119) من معصیت كارم، من مقصرم، من در زندگیم كوتاهی كردم.
فرق گناه آدم و گناه شیطان
حضرت آدم صفی الله با این كه گندم خورد و ابلیسی که سجده نكرده و مطرود و ملعون شد. فرقشان سر همین دو كلمه است كه حضرت آدم از سر عذرخواهی آمد و گفت: خدایا من مقصرم گناه كارم،«ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» (الأعراف : 23). و خلیفه و نماینده خدا شد. اما ابلیس نسبت گناه را به خدا داد، گفت:«رَبِّ بِما أَغْوَیتَنی».(الحجر: 39) خدایا تو مرا گمراه كردی. تكبر آدم را زمین می زند. تكبر باعث شد که شیطان مطرود و ملعون ازل و ابد شد.
«إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیا أَوْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ».(مجلسی/ بحارالأنوار/ ج14/ ص:451) با این كه شیطان شش هزار سال عبادت كرده بود ولی خدای متعال عمل طولانی ابلیس را بر اثر یك تكبر كردن محو كرد. امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: حكم خدا در اهل آسمان ها و زمین واحد است. این طور نیست كه خدا عبادت شش هزار ساله ابلیس را بر اثر تكبر محو كند و او را به زمین بزند و لعنت كند اما اگر بنی آدم تكبر ورزدید این گونه نکند. نه بنی آدم را هم به زمین می زند. بینی بنی آدم را هم به خاك می مالد. غرور و تكبر از بدترین گناهان كبیره است. «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ». (شیخ کلینی/ الكافی/ ج2/ ص: 72)
فرآوری : زهرا اجلال
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منابع :
سایت حوزه
سایت مطهر
سایت اندیشه قم