تبیان، دستیار زندگی
من در اینجا احساس کردم کسى در بالاى سرم نشسته و آن شخص بزرگوار، امام على (علیه السلام ) بود خواستم سرم را بلند کنم تا چهره امام را زیارت کنم ولى قدرت حرکت سر را نداشتم و در این لحظه امام (علیه السلام ) به آن دو ملک اشاره کرد که بر گردید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خودم شاهد تشییع جنازه ام بودم

تشیع جنازه

من در اینجا احساس کردم کسى در بالاى سرم نشسته و آن شخص بزرگوار، امام على (علیه السلام ) بود خواستم سرم را بلند کنم تا چهره امام را زیارت کنم ولى قدرت حرکت سر را نداشتم و در این لحظه امام (علیه السلام ) به آن دو ملک اشاره کرد که بر گردید.

اگر به ما بگویند که چند روز دیگر عمرت تمام می شود و دیگر در این دنیا نیستی چه می کنیم؟ زندگی مان متحول می شود از این رو به آن رو می شویم.

تازه به فکر آخرت می افتیم و خدا و پیغمبر یادمان می افتد. به فکر حساب و کتاب و بدهی خواهیم افتاد و سعی می کنیم از همگان حلالیت بگیریم.

مسلما این برای جایی است که از زمان مرگ خود باخبریم. در حالی که در نود و نه درصد موارد، مردم از زمان مرگشان اطلاعی ندارند. البته همین بی اطلاعی هم حکمت الهی است که انسان با امید به آینده زندگی کند و در زندگی مایوس نشود و زمینه برای امتحان الهی فراهم و مهیا باشد.

اما به هر حال تفکر در مرگ بهترین موعظه است. امام علی علیه السلام می فرماید:

کفی  بالموت واعظا: برای موعظه و پند و اندرز، مرگ کافی است

حالا به راستی ما چقدر به فکر آخرت و قیامتیم. آیا زاد و توشه ای برای خودمان برداشته ایم. آیا به راستی از عهده پاسخ به سوالات نکیر و منکر بر خواهیم آمد؟ آیا با این همه گناه و حتی با همین اعمال صالح که خودمان آن را برای خدا می پنداریم، ضمانتی هست که خدای متعال ما را در بهشت خودش جای دهد؟

در این نوشتار حکایت عجیبی از مهر و عطوفت و مهربانی ائمه اطهار علیهم السلام خدمت شما عزیزان ارائه می کنیم.

یکى از بزرگان کاشان داستانى را به شرح ذیل تعریف مى کند:

در یک شب جمعه اى ، پدر اینجانب قصد مسافرت به کاشان را داشت ، بنده که حدود هشت سال بیشتر نداشتم به همراه ایشان ، براى رفتن به کاشان حرکت کردیم .

شب جمعه در منزل دوست پدرم وارد شدیم ، پس از صرف شام ، آن دو با همدیگر مقدارى صحبت نمودند و سپس استراحت کردیم فردا صبح سر سفره صبحانه ، دوست پدرم ، خوابى را براى او تعریف کرد که من هم بدقت گوش مى کردم .

میزبان خوابش را این گونه تعریف نمود: خواب دیدم که از مناره هاى مساجد شهر کاشان صداى الصلاه الصلاه بلند است .

در کاشان همیشه سنت بر این بود که اگر کسى دار فانى را وداع مى کرد، براى اینکه مردم را بر تجهیز میت دعوت کنند، صداى الصلاه ، از بلندگوهاى مسجد بلند مى شد تا مردم از این طریق متوجه این امر بشوند، در هر حال ، من هم از خانه خارج شدم تا در مراسم تغسیل و تکفین و تدفین میت شرکت کنم ، ولى نمى دانستم چه کسى فوت کرده است .

براى آنکه مطلع شوم که چه کسى در شهر کاشان فوت نموده است ، در کوچه و بازار از مردم سؤ ال کردم به اینکه چه کسى مرده است ؟

از یکى از بازاریها سؤ ال کردم ، چه کسى فوت کرده ؟در جواب گفت : فلان عالم شهر کاشان فوت کرده است ؟ در حالى که نام بنده را برد من در جواب گفتم : من که زنده ام ، چه طور مى گوئید فوت نموده ام رفتم جلوتر از شخص دیگرى سؤ ال کردم که آقا مى بخشید، چه کسى مرده است که صداى الصلاه از مساجد کاشان بلند است ؟

 ایشان هم در جواب نام مرا عنوان کرده از شخص سوم هم سؤ ال کردم ، او هم در جواب گفت : فلان عالم شهر ما فوت کرده است که وى هم نام بنده را منظور داشت .

من با تعجب به ایشان گفتم من زنده ام چه طور مى گوئید، فوت نموده ام ! آن شخص گفت : اگر باور نمى کنى برو در مسجد جامع شهر که مشغول غسل دادن او هستند، من هم سریع به مسجد جامع رفتم ، از لابه لاى جمعیت عبور کردم ، تا به کنار میت رسیدم ، شاهد غسل میت خودم بودم وقتى مرا غسل دادند، مشغول به پوشاندن کفن شدند

و بعد از حنوط، داخل تابوت قرار دادند و مردم همه براى نماز میت آماده شدند و شما بر من نماز میت خواندید و سپس مرا روى دوش هاى خودتان به قبرستان شهر بردید، قبرى را براى من آماده کردید و مرا در داخل قبر قرار دادید.

صورتم را روى خاک گذاشتید و بندهاى کفنم را باز نمودید و لحدها را چیدید، من کنار قبر شاهد این صحنه بودم ، در آخرین لحظات تدفین وارد قبر شدم ،

و خود را در کنار جسدم تنها یافتم ، از قبرم یک پنجره اى باز شد که از دور دو ملک (بشیر و مبشر و یا نکیر و منکر) را دیدم از چشمان آنها مثل اینکه آتش مى بارید، کمى جلوتر آمدند، متوجه شدم که این دو براى پرسش قبر مى آیند، از من در رابطه با خدا، کتاب و پیامبر خود سؤ ال کردند و من هم بدرستى جواب دادم که پرودگار من خدایى است یگانه که خالق همه عالمیان است

و کتابم قرآن کریم است که بر حضرت محمد (صلى الله علیه و آله ) نازل شده و پیامبر من حضرت محمد مصطفى (صلى الله علیه و آله ) که به عنوان آخرین پیامبر است

سپس از امام من سؤ ال کردند که در این حال قدرت هر گونه سخن گفتن از من سلب شد و از بالاى سرم اشاره شد که برگردید،

من در اینجا احساس کردم کسى در بالاى سرم نشسته و آن شخص بزرگوار، امام على (علیه السلام ) بود خواستم سرم را بلند کنم تا چهره امام را زیارت کنم ولى قدرت حرکت سر را نداشتم و در این لحظه امام (علیه السلام ) به آن دو ملک اشاره کرد که بر گردید

آنها به احترام حضرت در حالى که به امام (علیه السلام ) نگاه مى کردند و کم کم دور شدند اینجا بود که به این حقیقت مطمئن شدم که در شب اول قبر حضرت امیر المومنین (علیه السلام ) بر سر بالین شیعیان حاضر مى شود و آنها را کمک مى کند،

 بعد از این صحنه قبرم گشایش پیدا کرد و تبدیل به یک باغ بسیار زیبا شد که از همه نوع درختان و میوه جات و آنچه را که قرآن و روایات ائمه وعده داده بودند، در آن باغ پیدا بود و من از نعمت آن بهشت برزخى ، متنعم شدم خوابم در همین جا به اتمام رسید پدرم پس از شنیدن خواب شیرین میزبان فرمود: انشاء الله که عاقبتت خیر است .

در اینجا پدرم از دوستش خداحافظى نمود و دستم را گرفت و از منزل خارج شدیم و از کاشان به تهران برگشتیم هفته آینده ، صبح جمعه بود که زنگ تلفن منزل ما به صدا در آمد، از کاشان به پدرم اطلاع دادند که فلانى (یعنى همان میزبان و دوست ابوى من ) فوت کرده است .

پدرم براى شهر کاشان حرکت کرد و من هم در معیت او بودم وقتى به کاشان رسیدیم به همان منزل دوست پدرم رفتیم ، گفتند: جنازه را به مسجد جامع بردند تا آن را تجهیز کنند، ما هم به مسجد جامع رفتیم و در گوشه اى از حیاط مسجد میت را مى شستند.

بعد از غسل میت ، او را حنوط و کفن کردند و پدرم بر میت ، نماز میت خواند سپس او را تشییع کردیم ، و به همان قبرستانى که خودش در هفته گذشته در عالم خواب مشاهده کرده بود بردیم .

در آنجا قبرى را آماده کردند و او را در داخل قبر نهادند لحدها را چیدند و با خاک ، قبر را پوشاندند تا اینجا همه آنچه را که خودش در خواب شب جمعه در هفته گذشته مشاهده کرده بود و براى پدرم تعریف نموده بود، با واقعیت بیرون مطابقت داشت و انشاء الله در داخل قبر نیز همان گذشت که خودش تعریف کرده بود. آرى او بهشت برزخى خودش را در عالم خواب دیده بود (1) .


منابع:

1.     11- عالم برزخ ، ص 110.

2.     برگرفته از پایگاه یا مجیر

  تهیه و فرآوری: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان.