تبیان، دستیار زندگی
محمود شروین ، متولد 1289 و فارغ التحصیل 1317 رشته پزشکی، از نزدیکان آیت الله کاشانی بود. وی پس از پایان دوره رضا شاه به فعالیت های سیاسی روی آورد اما در 1322 به اتهام آلمان دوستی، توسط متفقین دستگیر و زندانی شد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فقط تماشا کردند

روایت محمود شروین از دستگیری آیت الله کاشانی


محمود شروین ، متولد 1289 و فارغ التحصیل 1317 رشته پزشکی، از نزدیکان آیت الله کاشانی بود. وی پس از پایان دوره رضا شاه به فعالیت های سیاسی روی آورد اما در 1322 به اتهام آلمان دوستی، توسط متفقین دستگیر و زندانی شد.
آیت الله کاشانی

آیت الله کاشانی هم در میان بازداشت شدگان بود و به این ترتیب باب آشنایی شروین با یکی از رهبران نهضت ملی شدن نفت باز شد. شروین در سال 1325 انتشار روزنامه مهر میهن، ارگان جمعیت مجاهدین مسلمان، را آغاز کرد. وی از فعالان ملی شدن نفت بود و در کابینه دکتر مصدق، رئیس اداره اوقاف شد. پس از کودتا، ارتباط شروین با آیت الله کاشانی ادامه داشت اما پس از در گذشت ایشان، وی از تمام فعالیت های سیاسی کناره گرفت و به طبابت مشغول شد. خاطره او مربوط به روزهای پس از کودتاست.

در ملاقاتی که با سپهبد زاهدی دست داد، گفت به حضرت آیت الله از قول من بگویید که وضع تغییر یافته و انتخابات نمی تواند کلا در اختیار جبهه ملی قرار گیرد، ولی می توانم مانند دوره 16، اقلیتی را در انتخابات همراهی و پشتیبانی کنم که حضرت آیت الله مشخص فرماید. من پیام زاهدی را رساندم و آقای دکتر بقایی در مشورتی که آیت الله کاشانی با او داشتند، مخالفت نموده و مرا متهم به سازش نمود و به همین جهت تا مدتی این نظر، ذهن او را نسبت به من مشوب ساخته بود و حال آن که در تمام مدت، من با هیچ کس و هیچ مقامی جز در جهت انجام نیات آیت الله کاشانی ملاقات نداشته ام.

اما حقیقت امر این است که من سخن و پیشنهاد زاهدی را هم صادقانه و هم مشفقانه تشخیص داده بودم، چه آن که اگر اقلیتی (مانند همان هایی که در دوره شانزدهم) به مجلس راه یافته بودند، توفیق پیروزی حاصل می کردند، قطعاً تعدیلی در سیاست دولت حاصل می گردید و تجدید حیات "جبهه ملی" محتمل می بود.

صبح 27/10/1334 زنگ تلفن به صدا در آمد، گفتند هر چه زودتر به خانه آقا خود را برسانم. پس از رسیدن مشاهده شد که اطراف خانه در محاصره سربازان مسلح و بالای بام نیز عده ای خانه واطراف را زیر نظر گرفته بودند

با این ترتیب و به تدریج، یک دندگی و ثبات عقیده دکتر بقایی که قطعا در کاشانی بی تاثیر می نمود، رفتار مسالمت آمیز زاهدی را به سوی دیگر کشید و با وجود این که دیگر احساسات طرفداران نهضت رو به سستی می گذاشت و با اختناقی که دولت به وجود آورده بود، معهذا آیت الله کاشانی بی محابا اهداف خود را دنبال می کرد و علاوه برتحریم تجدید رابطه با انگلیس، در تلاش بود و یک تنه به مبارزات ادامه می داد و باید گفت که دکتر بقایی و حائری زاده از جمله افراد محدودی بودند که صادقانه رابطه خود را با آیت الله کاشانی پایدار می دانستند، اما روز به روز مزدوران اجانب به تضعیف اینان می پرداختند و در کابینه زاهدی، سرتیپ فرزانگان که یکی از عوامل سرسپرده آمریکا بود، بیشتر در این راه می کوشید تا آنجا که در یک سخنرانی رادیویی در کمال وقاحت نسبت به آیت الله کاشانی جسارت نمود و با اشاره به آیت الله کاشانی گفت شخصی به نام سید کاشانی، سوء نیت و اطاعت و انقیاد خود را نسبت به اربابان خود، علنی و آشکار ساخت.

آیت الله کاشانی

دستگیری آیت الله کاشانی

صبح 27/10/1334 زنگ تلفن به صدا در آمد، گفتند هر چه زودتر به خانه آقا خود را برسانم. پس از رسیدن مشاهده شد که اطراف خانه در محاصره سربازان مسلح و بالای بام نیز عده ای خانه واطراف را زیر نظر گرفته بودند. وارد اتاق شدم. آیت الله کاشانی در حال نماز و یک سرهنگ در انتظار پایان نماز ایستاده بود، ولی آیت الله کاشانی هنوز سلام آخر نماز را نداده، قیام نمود و نماز دیگری را دنبال می نمود و این کار تکرار می شد و به نظر می رسید که مقصود، دفع الوقت باشد تا کسبه واهالی محل و دوستان و آشنایان به آنجا برسند.

سرهنگی که مامور دستگیری ایشان بود، مستأصل گردید ونمی دانست چه کند واز اعمال خشونت و عتاب احتراز داشت. ولی در عین حال، نگران که در اثر این دفع الوقت چه پیشامدی خواهد کرد. او مرا به خوبی می شناخت، با لحن ملتمسانه ای گفت: "آقای دکتر کاری بکنید که مشکلی به وجود نیاید.

زیرا من باید مأموریت خود را انجام دهم و می ترسم که با تجمع افراد، حادثه ناگواری روی دهد که موجب اهانت به آیت الله کاشانی شود." من این حرف او را منطقی یافتم، بنابراین در سلام آخرین نماز پیش از آن که آقا قیام نماید، بازوی ایشان را گرفتم و مطلب را تذکر دادم. ایشان خود را تسلیم و به اتفاق از خانه بیرون آمده ودیدم که عده ای از کسبه و اهل محل که پیوسته از وجودش استفاده کرده بودند، فقط در حال بهت به تماشا قناعت کردند.... آیت الله کاشانی را سوار اتومبیل کرده و در کنار ایشان سرهنگ نشسته و قصد حرکت نمود. من به اتفاق "عباس ناجی" دامادشان، خود را برای همراهی آماده کردیم که سرهنگ اظهار داشت که آمدن شما ممکن است موجب مزاحمت گردد و شما را هم بازداشت کنند. گفتم تا آن جا و بالاتر هم حاضریم، دستور حرکت داده شد واز پامنار به سوی فرمانداری نظامی رفتیم و در فرمانداری سرتیپ "تیمور بختیار" فرماندار نظامی با احترام از آیت الله استقبال نمود، به دستور او چای آوردند، گفت با معذرت باید بگویم که دستگیری آیت الله بنا به تقاضای سرلشگر "آزموده" دادستان ارتش است، سپس ما را از آنجا به اداره دادرسی ارتش (در خیابان قوام السلطنه) بردند.

سرهنگی که مامور دستگیری ایشان بود، مستأصل گردید ونمی دانست چه کند واز اعمال خشونت و عتاب احتراز داشت. ولی در عین حال، نگران که در اثر این دفع الوقت چه پیشامدی خواهد کرد. او مرا به خوبی می شناخت، با لحن ملتمسانه ای گفت: "آقای دکتر کاری بکنید که مشکلی به وجود نیاید

در این ساختمان دو طبقه وجود داشت، در طبقه دوم، اطاق دادستانی بود و در آستانه آن یک نیمکت چوبی بود که آیت الله کاشانی به انتظار احضار نشستند، لحظاتی چند گذشت که "آزموده" از دستشویی بیرون آمد و شاید هم این مدت انتظار برای تحقیر آیت الله بوده است. او که سابقاً مانند یک افسر جزء در برابر او می ایستاد و احترام می گذاشت. در آن وقت بانهایت بی اعتنایی از کنار ایشان گذشت و وارد اطاق شد، سپس آیت الله را به اطاق خواند و در بسته شد، من و ناجی پشت در معطل تا ببینیم چه خواهد  گذشت که ناگهان در باز شد و "آزموده" با خشونت خطاب کرد چرا ایستاده اید؟ گویی که اصلا مرا نمی شناسد!! گفتم در انتظار "آقا" هستیم، با تغیر گفت بروید، معطل نشوید، ولی دل ما آرام نداشت و از جای حرکت نکردیم، چند لحظه ای نگذشته بود که مجدداً از اطاق بیرون آمد و فریاد کشید چرا ایستاده اید. اگر نروید شما را توقیف خواهم کرد! به "ناجی" گفتم ماندن در اینجا که فایده ای ندارد، بلکه اگر ما را هم توقیف کنند خانواده "آقا" از جریان بی اطلاع خواهند ماند بنابراین، برگشته و ماوقع را به اهل خانه خبر دادیم.

آیت الله کاشانی

در رابطه با دستگیری آیت الله کاشانی روزنامه کیهان مورخ 17/10/1334 چنین نوشت: "آیت الله بهبهانی طی عریضه ای به حضور ملوکانه در مورد احضار آیت الله کاشانی به دادرسی ارتش وساطت کرده اند که امر فرمایند از احضار آیت الله کاشانی به دادرسی ارتش صرفنظر گردد که وقعی گذارده نشد، اما ایشان پس از دستگیری در روز چهارشنبه 10دی 1334 جهت ادای توضیحات درباره قبل رزم آرا به دادرسی ارتش، احضار و پس از اولین بازجویی که در ساعت 7:30 دقیقه با حضور سرلشگر آزموده و سرتیپ کیهان خدیو و سروان شاداب شروع شد و ذیل حکم بازداشت خود را که به امضای سه نفر مذکور بود با نوشتن "رؤیت شد" امضا و به نوشته روزنامه کیهان، در اطاق مجاور زندان دکتر مصدق در لشگر زرهی زندانی شد."

در تاریخ 28/10/1334 آیت الله کاشانی به سرلشگر آزموده چنین نوشت: "تیمسار آزموده، پس از سلام، روز گذشته چون سؤالات و جواب های اینجانب، نقطه ضعفی نداشته و این که جنابعالی و آقای تیمسار کیهان خدیو، قرار بازداشت را مرقوم داشتند و اینجانب اعتراضی ننمودم فعلاً زحمت می دهم قرار بازداشت هیچ گونه موجبی ندارد و معترض هستم."

هیأت دادرسان دادگاه عادی شماره 2 دادرسی ارتش در تاریخ شنبه 30/10/1334 خارج از نوبت جلسه ای تشکلیل داده و اعتراض آیت الله کاشانی را وارد ندانستند.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1384