تبیان، دستیار زندگی
خداوند متعال می فرماید: « به معبود کسانى که غیر خدا را مى‏خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها(نیز) از روى(ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نهی از دشنام در منطق قرآن


تجربه نشان داده است که دشنام گفتن به مقدسات دیگران هیچگاه موجب هدایت گمراهان نمی شود بلکه برعکس آنان را به لجاجت و مقابله به مثل وادار می کند. از این رو اهل بیت(علیه السلام) به شیعیان یادآور می شدند که خداوند از دشنام گفتن – حتی نسبت به بتهای مشرکان- نهی فرموده است.
بت پرستی

خداوند متعال می فرماید: « به معبود کسانى که غیر خدا را مى‏خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها(نیز) از روى(ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند » (1) بنابراین پرهیز از دشنام یک اصل قرآنی و اسلامی است و اهل بیت(علیه السلام) نیز بر این اصل تأکید کرده اند. از این رو استثنا قایل شدن برای آن در شرایط خاص نیازمند دلیل خاص است.

در جنگ صفین برخی از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) طرف مقابل را دشنام می دادند، آن حضرت فرمود: «بر شما روا نمی دانم که نفرینگر و دشنامگو باشید، و فحش دهید و اظهار نفرت کنید. اگر کارهاى زشت آنان را بیان مى‏کردید و مى‏گفتید که رفتار و کردارشان چنین و چنان بوده، سخنى درست‏تر گفته و عذرى رساتر آورده بودید» (2) در اینجا امیرالمؤمنین(علیه السلام) در عینِ نهی از دشنامگویی، یاران خود را به افشاگری درباره عملکردِ دشمن فرا می خواند. بنابراین پرهیز از دشنامگویی به معنای سکوت در مقابل انحرافات نیست بلکه به معنای روشنگری مؤدبانه و استدلالی است که احتمال هدایت مخاطبان را بیشتر می کند و در پیشگاه خداوند و در مقابل افکار عمومی نیز بهتر قابل دفاع است.

در روایتی دیگر خطاب به شیعیان آمده است:« از خدا پروا کنید و با هرکس همدم می شوید به نیکویی همنشینی کنید و با همسایگان خوشرفتار باشید و امانت را به صاحبانش برگردانید و مردم را خوک نخوانید. اگر شیعه ما هستید همانگونه که ما سخن می گوییم سخن بگویید و مانند ما رفتار کنید تا براستی شیعه ی ما باشید. (3) از این روایت دانسته می شود که در آن روزگار برخی افراد، برخی دیگر را با القابی زشت نامگذاری می کردند که اهل بیت(علیه السلام) از این رفتار زشت نهی فرمودند. در زمان ما نیز برخی، القاب زشتی به مخالفان خود می دهند که بی تردید ناروا و بر خلاف شیوه پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) است.در کتاب علل الشرایع (تألیف شیخ صدوق و از منابع مهم شیعه ) آمده است که ابوحنیفه (پیشوای اهل سنت) نزد امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد:«گروهی از شیعیان نسبت به برخی از اهل سنت به شدت بدگویی و اعلام بیزاری می کنند و مدعی هستند که شما چنین توصیه ای به آنان کرده اید» امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «وای بر تو! من چنین چیزی نگفته ام» ابوحنیفه گفت : «اما آنها بسیار برای این کار اهمیت قایلند!» امام(علیه السلام) فرمودند:«از من چه انتظار داری؟» ابوحنیفه گفت:«اگر نامه ای برایشان بنویسید و من به آنان برسانم از این کار دست بر می دارند.» امام(علیه السلام) فرمودند:«[در اینصورت] سخنم را اطاعت نخواهند کرد.» (4) گویا امام صادق(علیه السلام) نگران بودند که اگر چنین نامه ای توسط یک عالم سنی به گروهی از شیعیان کوفه ابلاغ شود تأثیری نداشته باشد .

در جنگ صفین برخی از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) طرف مقابل را دشنام می دادند، آن حضرت فرمود: بر شما روا نمی دانم که نفرینگر و دشنامگو باشید، و فحش دهید و اظهار نفرت کنید. اگر کارهاى زشت آنان را بیان مى‏کردید و مى‏گفتید که رفتار و کردارشان چنین و چنان بوده، سخنى درست‏تر گفته و عذرى رساتر آورده بودید

اما از آنجا که امام(علیه السلام) براستی از این عمل ناخشنود بودند شخصاً نامه ای نوشتند و توصیه های فراوانی به شیعیان کردند از جمله اینکه از تظاهر به دشنامگویی خودداری کنند زیرا چنین رفتار ناشایستی جز اینکه طرف مقابل را به مقابله به مثل وادار کند سودی نخواهد داشت. از آن پس شیعیان آن نامه را در جایگاه نماز خود قرار می دادند و بعد از نماز می خواندند و تلاش می کردند به آن پایبند باشند.(5) هنگامی که ائمه و پیشوایان ما نسبت به دشنام دادن به افرادی که با شیعه اختلاف مذهب و اختلاف عقده دارند، اینچنین رفتار کرده و توصیه های فراوانی را به پیروان خود در این باره کرده اند، افراد هم کیش و هم مذهب ما که تنها با ما اختلاف سلیقه و اختلاف نظر دارند از چه جایگاهی برخوردار خواهند بود؟آیا ما به عنوان شیعه امام صادق(علیه السلام) نیازمند تجدید نظر در نوع ارتباطات خود با دیگران نیستیم ؟ «اللهم جعل عواقب امورنا خیرا»

پی نوشت ها :

1 - سوره مبارکه أنعام آیه 108

2 -نهج البلاغه [چاپ دارالهجره قم] خطبه 206 ص323 و نصر بن مزاحم، وقعة صفین [چاپ قاهره] ص103 ؛ ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال[چاپ منشورات الرضی، قم] ص 165 ؛ ابن أعثم کوفی،الفتوح [چاپ بیروت] ‏ج2 ص543 ]

3 -قاضی نعمان مغربی، دعائم‏الإسلام [چاپ مصر] ج1 ص61 و میرزا حسین نوری، مستدرک‏الوسائل [چاپ قم]: ج 8 ص311

4 - محمد بن بابویه صدوق، علل الشرائع، [انتشارات مکتبة الداورى، قم‏]ج1 باب 81 ص91 و محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار [چاپ بیروت] ج 2 ص 294

5 -محمد بن یعقوب کلینی، الکافی[چاپ تهران] ج8 ص 2 تا 14 و محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار [چاپ بیروت] ج71 باب 14 ص 217 و ج 75 باب 3 ص 215]

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع : خبرگزاری شبستان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.