تبیان، دستیار زندگی
طبیعت میان رشته ای این شاخه از دانش ، گستره آن را بسیار وسیع کرده است . به طوری که یک تطبیقگر در مطالعات خود مجبور است ، علوم دیگری نظیر «مطالعات ترجمه » ، «نظریه های انتقادی»‌، «مطالعات فرهنگی » و «تاریخ» را در نظر بگیرد و به نوعی بر آنها احاطه داشته باش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در باب تاثیر و تاثر

تاثیر و تاثر؛ بحث غالب ادبیات تطبیقی در ایران


طبیعت میان رشته ای این شاخه از دانش ، گستره آن را بسیار وسیع کرده است . به طوری که یک تطبیقگر در مطالعات خود مجبور است ، علوم دیگری نظیر «مطالعات ترجمه » ، «نظریه های انتقادی»‌، «مطالعات فرهنگی » و «تاریخ» را در نظر بگیرد و به نوعی بر آنها احاطه داشته باشد .


ادبیات تطبیقی

تعریف

ادبیات تطبیقی ، یعنی نقد علمی ادبیات دو یا چند ـ زبان یا فرهنگ یا ملیت ـ با یکدیگر در روشی قیاسی و تطبیقی . این بررسی و مقایسه حتی در یک زبان مشترک ، بر روی ادبیات اقوام و فرهنگهای مختلف آن نیز می تواند صورت بگیرد . حتی ممکن است موضوع مطالعه ، بررسی ادبیات با سایر جنبه های فرهنگی مثلاً هنر باشد . به عنوان مثال: بررسی رابطه فیلم و ادبیات. پژوهشگری که در این شاخه به فعالیت می‌پردازد ، تطبیقگر نام دارد که می‌بایست به چند زبان و نیز سنت روایی و مکتوب ـ دست کم متون ادبی ـ آن زبانها تسلط داشته باشد. البته گرایشهای تازه تر ، بر اجزای زبان شناختی تکیه بیشتری دارند.

جایگاه

طبیعت میان رشته ای این شاخه از دانش ، گستره آن را بسیار وسیع کرده است . به طوری که یک تطبیقگر در مطالعات خود مجبور است ، علوم دیگری نظیر «مطالعات ترجمه » ، «نظریه های انتقادی»‌، «مطالعات فرهنگی » و «تاریخ» را در نظر بگیرد و به نوعی بر آنها احاطه داشته باشد . به همین جهت است که برنامه های آموزشی ر شته ادبیات تطبیقی در دانشگاهها ، با بهره گیری از محققان و استادان رشته های مذکور ، تنظیم می‌شود. زبان دانی، زبان شناسی ، خوش ذوقی و اطلاع از حوزه های گوناگون فرهنگی، از جمله صفات و ویژگیهای تطبیقگر است.

تاریخچه

ظاهرا اصطلاح ادبیات تطبیقی را اولین بار ویلمن فرانسوی در 1827 به کار برده است. اما اولین تلاش روشمند در این حوزه توسط هـ . م پسنیت نیوزلندی در دهه 1860 در کتابش به نام ادبیات تطبیقی صورت گرفت . البته او چنین ایده‌ای را از ایده «ادبیات جهانی » ولفگانگ فون گوته به امانت گرفته بود. تا آن زمان رمانهای انوره دوبالزاک سرشار از قیاسهای تعبیری بین ملل و نحل مختلف بود. در اواخر قرن 19 تطبیقگران سعی کردند چهارچوبی بر مبنای «ویژگیهای ملی » و «روح مردمان هر سرزمین» در قالب ادبی هر ملت شکل دهند . اما بر پایه معیارهای علمی امروزین ، تمام این تلاشها یا از اصول میهن پرستی افراطی (شوونیسم ) و یا ایده‌های اروپامحور و حتی نژادپرستانه تبعیت می‌کردند ؛ چرا که هدف محققان آن دوره ، شناخت بیش از پیش سایر فرهنگها نبود ؛ بلکه اثبات برتری و سروری فرهنگ متبوع و دیکته آن به عنوان یک الگو برای سایر فرهنگها بود. چنانچه سیاستمداران نیز از محصولات فکری آن محققان در مسیر اهداف استعماری خود نهایت بهره را بردند. اما از جنگ جهانی دوم به بعد ، 3 نشست بزرگ بین المللی در خصوص ادبیات تطبیقی در سالهای 1965، 1975 و 1993 برگزار شد . مقالات و دستاوردهای این 3 نشست ، اساس نظری ، زبان شناختی و روش شناسی این دانش را پی‌ریزی کردند. از تطبیقگران شهیر معاصر باید از سوزان بسنت ، چارلز برن هایمر ، تری ایگلتون ، ماریوس فرانسوا گیار ، ایو شورل ، ادوارد سعید، فخری ابوسعود، طه ندا، گایاتری اسپیراک و ... نام برد.

ادبیات تطبیقی ، یعنی نقد علمی ادبیات دو یا چند ـ زبان یا فرهنگ یا ملیت ـ با یکدیگر در روشی قیاسی و تطبیقی . این بررسی و مقایسه حتی در یک زبان مشترک ، بر روی ادبیات اقوام و فرهنگهای مختلف آن نیز می تواند صورت بگیرد . حتی ممکن است موضوع مطالعه ، بررسی ادبیات با سایر جنبه های فرهنگی مثلاً هنر باشد .

مکتب فرانسوی

از اوایل قرن بیستم تا جنگ جهانی دوم ، این رشته تحت تاثیر مکاتب اثبات گرا و تجربه گرا ، مکتبی را به نام «مکتب فرانسوی» شکل داد که در آن توجه به شواهد «خواستگاهها» و «تاثیرها» ی میان فرهنگی و ما بین ملل ، بر هر دیدگاه دیگری ، ارجحیت داشت. بنابراین کار یک پژوهشگر ، یافتن سرنخهای مضامین و ایده‌های ادبی و چگونگی انتقال آنها از ملتی به ملت دیگر در گذر زمان بود.

مکتب آمریکایی

در واکنش به مکتب فرانسوی ، محققان آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم ، مکتبی را به نام مکتب « آمریکایی» بنیان گذاردند که روش آن نقد مستقیم و بی‌واسطه ادبیات ، بدون تکیه بر آثار ادبی خاص و پس زمینه تاریخی آنها ـ برخلاف مکتب فرانسوی ـ بود. اهداف این مکتب نزدیکی بیشتری با تفکرات گوته و پسنیت ( در راستای همکاریهای میان مللی) داشت و سعی آن رسیدن به «حقایق » انسانی بر اساس معماری ادبی متجلی در ادبیات انسانها در هر زمان و هر مکان بود. در آغاز ، مکتب آمریکای صرفاً به تطبیق ادبیات جهان غرب یعنی اروپای غربی و امریکای شمالی با تکیه بر ادبیات انگلستان ، آلمان و فرانسه می‌پرداخت . گهگاه ادبیات ایتالیایی (صرفاً دانته ) و اسپانیایی (صرفاً سروانتس) نیز مد نظر بود . یکی از آثار ناب متعلق به مکتب آمریکایی ، کتاب میمسیس ، اثر اریش اولر باخ است که گنجینه‌ای از روشهای واقعگرا برروی متونی با سابقه چند هزار ساله محسوب می‌شود . رویکرد مکتب آمریکایی ، همزیستی و همراهی زیادی با مطالعات فرهنگی صورت گرفته طی دهه‌های 70 و 80 م داشت . این حوزه امروز متحول شده، به طوری که تطبیقگران در کنار ادبیات غرب ، به ادبیات چینی ، هندی ، عربی ، فارسی و ... نیز می‌پردازند . تلاشهای اخیر ، رویکرد نگاه مجدد به جنبه های قومی و فرهنگی ادبیات است که پیشتاز آن را باید گایاتری اسپیراک و کتابش با عنوان مرگ انضباط (2004) دانست. او رویکرد میان فرهنگی را بدون در نظر گرفتن هر گونه مرزبندی قومی و ملی ، توصیه می‌کند.

ادبیات تطبیقی در ایران

ادبیات تطبیقی با عنوان «ادبیات مقایسه ای یا سنجش» سالها توسط دکتر فاطمه سیاح ـ صاحب کرسی این رشته ـ در دانشگاه تهران تدریس می‌شد. ایشان تحصیلکرده روسیه بودند و به زبانهای فرانسوی ، آلمانی و روسی تسلط کامل داشتند . بنابراین یکی از ویژگیهای ممتاز یک تطبیقگر ، یعنی تسلط بر چند زبان را دارا بودند، اما متاسفانه به سبب فوت زود هنگام در جوانی ، آثار زیادی از خود برجای نگذاشتند. آشنایی مخاطب ایرانی با این دانش ، رسماً از سال 1951 پس از ترجمه کتاب معروف ماریوس فرانسوا گیار توسط جمشید بهنام شروع شد و همزمان نوشته‌های پل وان تیگم مورد استفاده محققان ایرانی قرار گرفت . این درس کم کم وارد دروس «ادبیات بیگانه » و «ادبیات فارسی» در دانشگاهها شد و از آن زمان (1951) تا کنون، آنچه در ایران تحت عنوان ادبیات تطبیقی مطرح است، دیدگاه مکتب فرانسه ، به خصوص آن چیزی است که از آن با عنوان «تاثیر و تاثر» نام برده می‌شود. این دیدگاه رودروی مکتب آمریکایی است.

محققان ایرانی و شناساندن ادبیات تطبیقی

دکتر عبدالحسین زرین کوب سالها به موضوع ادبیات تطبیقی پرداختند و در مطالعات خود هرگز تئوری را مد نظر نداشتند بلکه صرفاً به خود ادبیات تطبیقی (تاثیر و تاثر) توجه نشان دادند . دکتر جواد حدیدی نیز در اثر معروف خود ، از سعدی تا آراگون، تاثیر ادبیات فارسی بر ادبیات فرانسه را مورد مداقه قرار دادند. هرچند در این اواخر با ارائه چند مقاله قوی در مجله لقمان این تاثیر را نه از قرن هفده ، بلکه از قرن هجده (رنسانس ) دانسته است . اثر دیگری نیز در باب نظریه ادبیات با ترجمه ضیاء موحد منتشر شد که کمتر از یک صفحه در آن به ادبیات تطبیقی اختصاص دارد که ایوشورل مطالب آن را در همین کتاب رد کرده است . امروز در دانشگاههای ایران چند واحد در هر گروه علوم انسانی مرتبط با ادبیات به ادبیات تطبیقی اختصاص یافته که متاسفانه صرفاً به منابع در دسترس و موجود اکتفا می‌شود . ترجمه منابع جدید به خصوص منابع تئوریک از زبانهای آلمانی، انگلیسی ، اسپانیایی ، ایتالیایی ، روسی و فرانسوی ضروری است.

تحول در ادبیات تطبیقی توسط مکاتب آلمانی و فرانسوی صورت گرفته و به پیش می رود . متاسفانه از مکتب آلمانی اطلاع چندانی نداریم. بزرگان این مکتب گرایشهایی را ابداع کرده‌اند که هنوز از آنها بی خبریم. هنوز کتابی در زمینه ادبیات تطبیقی از آلمانی به فارسی ترجمه نشده است. قوی ترین تحولات تئوریک در آلمان از منظر تصویر شناسی ، پذیرش و استقبال از نویسنده در سایر کشورها، و بررسی منابع کتاب نویسنده، بوده است. ما در ایران در خصوص ادبیات تطبیقی هیچگونه نظریه پردازی نکرده‌ایم و هنوز در آغاز راهیم.

یکی از موفق‌ترین کشورهای آسیایی در این زمینه ژاپن است و آن نیز به خاطر اهمیتی است که برای مطالعات ترجمه و نیز ترجمه آثار اروپایی و آمریکایی قائل بوده تا بدین وسیله ظرفیتهای لازم را برای محققان بومی فراهم سازد . برخی محققان عرب نیز کارهایی کرده‌اند که اصلاً جنبه تئوریک ندارد. بنابراین محققان ما می‌باید ارزشهای ادبیات فارسی را با سنجش آن در کنار ادبیات سایر کشورهای دنیا مشخص کنند و با اثبات جایگاه واقعی آن ، تعریف صحیحی از آن ارائه نمایند.بویژه آنکه یکی از خصایص برجسته ادبیات تطبیقی حفظ هویت فرهنگی است.

بخش ادبیات تبیان


منبع:نشریه رودکی (شماره 67 و 68)