تبیان، دستیار زندگی
سال ها پیش، در شهری دو همسایه زندگی می کردند. مردی بود آرام و اهل زندگی، دل سپرده به خدا و دوستدار بندگان او
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همسایه‌ای که به زندان رفت
همسایه ‌ای که به زندان رفت

سال ها پیش، در شهری دو همسایه زندگی می کردند. مردی بود آرام و اهل زندگی، دل سپرده به خدا و دوستدار بندگان او. در همسایگی او مردی زندگی می کرد که غرق در شادی های زودگذر؛ و همیشه سرگرم ساز و آواز و بزن و بکوب بود.

همسایه با خدا از روزی که این مرد را در کنار خود دید، حتّی یک روز را هم به خوشی نگذراند. چند بار به او گفت که حق همسایگی را رعایت کند؛ ولی او نشنید و مرد با خدا را بیشتر آزار داد.

همسایه مردم آزار، روزی ناگهان خاموش شد. یعنی صدایی از خانه اش شنیده نشد مرد با خدا گفت: «شاید همسایه راه خود را عوض کرده و دست از آزار برداشته.»

دو سه روز دیگر هم گذشت. همسایه با خدا، همسایه اش را در کوچه و محلّه هم ندید با خود گفت: «نکند همسایه ام بیمار شده و من از حال و روز او بی خبرم؟»

به خانه او رفت و در زد. همسرش در را باز کرد و تا صدای همسایه را شنید، شروع به گریه کرد. مرد با خدا پرسید: «چه شده؟ همسایه من کجاست؟»

زن گفت: «بنده خدا! خوب می دانی که همسر من از آزار دیگران لذّت می برد. چند روز پیش در بازار شهر، مردی را آزار داد. مرد با او دعوا کرد و همسرم را به داروغه خانه کشاند. داروغه که از گذشته همسر من آگاه بود، او را روانه زندان کرد.»

مرد با خدا تا این حرف را شنید، دیگر ایستاد و به حکومتی رفت. از حاکم شهر حال همسایه مردم آزار را پرسید حاکم گفت: «این مرد باید چند ماه در زندان بماند تا راه و رسم زندگی را یاد بگیرد. اگر رهایش کنیم، شهر از آزارهای او در امان نخواهد ماند.

همسایه با خدا گفت: «می دانم او چه کرده؛ ولی می خواهم به خاطر همسر و فرزندانش در حقّ او گذشت کنی.»

حاکم گفت: «آیا او در حق مردم گذشت می کند که من گذشت کنم؟ بنده خدا! نمی دانم چرا برای این مرد دل می سوزانی؛ ولی بدان اگر این مرد بار دیگر پایش به داروغه خانه برسد، آن وقت تو و او را با هم زندانی می کنم.»

مرد با خدا گفت: «قول می دهم او دست از کارهای گذشته اش بردارد.»

حاکم با خواهش و التماس همسایه مهربان، مرد مردم آزار را آزاد کرد. مرد به خانه بازگشت؛ در حالی که باور نمی کرد آزاد شده باشد.

از همسرش پرسید: «در این چند روز که من نبودم، کسی حال مرا نپرسید؟»

همسرش گفت: «فقط همسایه مان. همان مردی که بارها و بارها او را آزار دادی.»

همسایه به در خانه همسایه رفت و در زد. مرد با خدا در را باز کرد. تا او را دید، از حال و روزش پرسید همسایه آزاد شده از زندان پرسید: «بگو بدانم، تو از حاکم خواستی مرا آزاد کند؟»

- بله من خواستم

- چرا؟

- برای حق همسایگی که بر گردن من داری...

مرد تا این را شنید، دست در گردن مرد با خدا انداخت و او را بوسید و از کارهای گذشته عذر خواست. آن ها سال ها با آرامش در کنار هم زندگی کردند.

دین  اسلام به ما  توصیه کرده است که در برابر اذیت همسایه صبر و تحمل کنیم.

مردی نزد رسول خدا آمد و گفت:«همسایه ام مرا اذیت می‌کند.»

پیامبر فرمودند:«اذیت او را تحمل کن و دست از اذیت او بردار.»

به ما توصیه شده است که باید از حال همسایه خود با خبر باشیم وحقوق همسایه مان را رعایت کنیم. یعنی این که باید وقتى او را دیدیم، به او احترام بگذاریم. در سلام کردن به او پیش‏دستى کنیم. اما لازم نیست که با طولانی مدت صحبت کنیم. اگر همسایه مان ازمان کمک خواست، به او کمک کنیم. اگر محتاج و نیازمند بود و یا از ما وام خواست، به او بدهیم. اگر برای او و خانواده اش اتفاق خوبی افتاد و خبر خوشی به آنها رسید، به آنها تبریک بگوییم. اگر بیمار شد از وى عیادت کنیم . اگر دچار گرفتاری شد او را دلداری دهیم و.......

امام حسن مجتبی علیع السلام فرمودند:شبی مادرم حضرت زهرا علیها السلام، به عبادت ایستادند و من تا صبح، جز دعا برای همسایگانمان چیزی از او نشنیدم.  صبح که شد، در پاسخ سؤال من گفت:«پسرم اول همسایه، بعد خودمان.»

فرآوری:هدیه آقایان

بخش کودک و نوجوان تبیان


منابع:روزی بود و روزی نبود، رشد

مطالب مرتبط:

نادرست یا درست؟

آداب تئاتر دیدن

خجالت را شوت کن!

یک حس مزاحم

پیاده‌روی یا قدم‌زدن

اضطراب را قورت بدهید!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.