تبیان، دستیار زندگی
میان گناهان، گناهى را سراغ ندارم که وجودش مستلزم تکرار آن گردد. هر دروغى، دروغ‏هایى را در پى دارد.دروغ گو، مجبور است براى حفظ دروغ خود، باز هم دروغ بگوید یا بایستى همان دروغ نخستین را دوباره بگوید، بلکه در دفعات بعد، تأکیدش را بیش‏تر قرار دهد یا بایستى در
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زیان‏هاى روانى دروغ‏


دروغ گویى که مى‏خواهد دروغش کشف نشود، پیوسته در ناراحتى است، مبادا سخن کنونى اش با سخن گذشته‏اش تناقض داشته باشد. دروغ گو، همیشه این بار سنگین را بایستى بر مغز داشته باشد به ویژه کسانى که در هنگام بازپرسى دروغ مى‏گویند، از این ناراحتى درونى در آزارند که مبادا در بازپرسى آینده، سخنشان با گذشته متناقض باشد.


دورغ

روان آدمى به حسب فطرت به راستى و درستى سرشته شده است. اگر انسانى به همان وضع روانى اصلى باقى مانده باشد و عوامل خارجى، فطرتش را منقلب نساخته باشد، به خوبى‏ها آراسته و از بدى‏ها پیراسته خواهد بود. او دلیر است، جوان مرد است، راست گو و درست کار است، ولى از آن نظر که این سرمایه‏هاى فطرى اقتضایى است. عوامل میراثى و تأثیرات محیط نه تنها مى‏تواند از بروز فضایل فطرى جلوگیرى کند، بلکه قادر است که فضایل را از روان بگیرد و به جاى آن‏ها رذایل بپردازد.

ناراحتى درونى‏

روان از شر دروغ در امان نیست. روان دروغ گو، از زبانش زیان‏ها مى‏بیند، از جمله از زیان‏هاى روانى که از ناحیه دروغ نصیب دروغ گو مى‏شود، ناراحتى درونى است. توضیح این مطلب به تقدیم مقدمه کوچکى نیاز دارد.

راستى حقیقتى است که وجود دارد و راست گو، آن را دریافته و خبر مى‏دهد. صورت ذهنى آن به طور طبیعى در مغز راست گو، موجود است و نیازى به محافظت ندارد ولى براى دروغ حقیقتى نیست که عکسى از آن به طور طبیعى در مغز افتاده باشد.

دروغ گو بایستى، نیرو به کار ببرد و بر مغز خود فشار بیاورد که مصنوع خیالى خود را که همان تصور معناى دروغ باشد، فراموش نکند تا مبادا وقت دیگر آن را طور دیگر ذکر کند و دروغش آشکار گردد.

از این نظر، دروغ گویى که مى‏خواهد دروغش کشف نشود، پیوسته در ناراحتى است، مبادا سخن کنونى اش با سخن گذشته‏اش تناقض داشته باشد. دروغ گو، همیشه این بار سنگین را بایستى بر مغز داشته باشد به ویژه کسانى که در هنگام بازپرسى دروغ مى‏گویند، از این ناراحتى درونى در آزارند که مبادا در بازپرسى آینده، سخنشان با گذشته متناقض باشد.

ولى راست گو، هیچ گونه ناراحتى ندارد و از ناحیه سخنش در آسایش مى‏باشد، چون در هنگام تکرار، همان را خواهد گفت و تناقضى به وجود نخواهد آمد، زیرا صورت آن حقیقت در مغزش به طور طبیعى افتاده و در هر بار از آن خبر مى‏دهد.

ناراحتى روحى یکى از زیان‏هاى روانى است که ممکن است زیان‏هاى دیگرى براى روان در پى داشته باشد.

دروغ براى او امرى است عادى، هر موقع که بخواهد باز هم دروغ مى‏گوید و دروغ‏هاى او در حد معینى متوقف نمى‏شود و دروغ براى دروغ گوى حرفه‏اى نامتناهى عددى است، در نتیجه کم‏تر در خاطرش مى‏ماند و فراموش مى‏شود

فراموشى‏

فراموشى نیز یکى از بیمارى‏هاى روانى است که دروغ گو بدان گرفتار مى‏شود.

امام ششم مى‏فرماید:  «إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ (بِهِ) عَلَى الْکذَّابِینَ النِّسْیَان1  از چیزهایى که خدا به زیان دروغ گویان کمک کرده فراموشى است.»

در مَثَل است که دروغ گو، کم حافظه مى‏شود؛ دروغى که گفته به یادش نمى‏ماند و فراموشش مى‏شود و هنگامى که بار دگر خواست از آن سخن بگوید، جور دگر خواهد گفت، در نتیجه دروغش کشف مى‏شود.

شاید یکى از علل فراموشى دروغ گو، همانى است که به آن اشاره کردیم که دروغ، وجود واقعى در خارج و در مغز ندارد؛ واقعیت دروغ همان جعل مى‏باشد. امورى که در ذهن وجودشان تابع جعل و اراده است، مادامى که مورد اراده هستند وجود جعلى آن‏ها محفوظ است، همان اندازه که غفلتى پیدا شد، وجود جعلى معدوم مى‏شود و در مغز هم بقا ندارد و یادآورى آن دشوار است و احتیاج به جعل دومى دارد، بنابراین دروغ نمى‏تواند براى خود، در حافظه جایى باز کند که محو نشود.

دانشوران روان شناس مى‏گویند: کثرت محفوظات موجب فراموشى است. محفوظ جدیدى که مى‏آید، محفوظ قدیم را از صفحه مغز پاک مى‏کند.

فراموشی

کثرت دروغ و پشت سر هم دروغ گفتن هم فراموشى مى‏آورد، زیرا دروغ‏هاى جدید، آثار دروغ‏هاى قدیم را از مغز محو مى‏کند.

چیز دیگرى که موجب فراموشى دروغ مى‏شود، آن است که مطلبى در حفظ مى‏ماند که مورد اهتمام شخص باشد. کسى که کارش دروغ گویى گردید، چندان به دروغ خود اهتمامى نمى‏دهد. دروغ براى او امرى است عادى، هر موقع که بخواهد باز هم دروغ مى‏گوید و دروغ‏هاى او در حد معینى متوقف نمى‏شود و دروغ براى دروغ گوى حرفه‏اى نامتناهى عددى است، در نتیجه کم‏تر در خاطرش مى‏ماند و فراموش مى‏شود.

نومیدى‏

وقتى که دروغى از دروغ گو، کشف گردید، ضربتى بر مغز او فرود مى‏آید، زیرا منظورى که از دروغ گفتن داشته، بر ضد آن نتیجه گرفته است، در این موقع اگر دروغ گوى حرفه‏اى نشده باشد، یکى از دو حال نصیبش مى‏گردد:

الف) روحیه‏اش متزلزل شده و اتخاذ تصمیم براى او دشوار مى‏شود و از موفقیت خود نومید مى‏گردد، زیرا تنها راهى که مى‏پنداشته به مقصدش مى‏رساند، دروغ بوده، آن هم بسته شده است. ب) نومیدى بر او مسلط خواهد شد و کسى که نومیدى بر او حکومت کند، سرانجامش معلوم نیست.

یکى آن که چون خودش بر خلاف حقیقت سخن مى‏گوید، درباره دگران هم، همین نظر را پیدا مى‏کند (کافر همه را به کیش خود پندارد). دگران را مانند خود دیدن تا حدى طبیعى بشر است، هر چند این فکر غلط است ولى تا حدى طبیعى است. کسى که به راست گویى عادت کرده باشد، در نخستین بار با هر کسى روبه‏رو شود، سخن او را راست مى‏پندارد

پرده‏درى و بى‏شرمى‏

حال دیگرى که ممکن است بر اثر کشف دروغ، نصیب دروغ گو شود، پرده درى و بى‏شرمى است.

اگر کشف دروغ، روحیه دروغ گو را متزلزل نکند و او همچنان به دروغ گویى ادامه دهد، کشف‏هاى پى در پى، شرم را از او مى‏برد و وى را دروغ گوى حرفه‏اى مى‏سازد و دیگر، از آن که عیبش آشکار شود، ابایى ندارد.

دروغ در هر حال عاقبت خوبی ندارد

چنین کسى خطرناک‏ترین روز را در جلو خواهد داشت و دنیاى تیره و تارى در انتظارش خواهد بود و در آتش دنیا و آخرت خواهد سوخت، چه خوش فرمود، پیشواى بزرگ ما:  «إیاکم و الکذب فإنّ الکذب یهدی إلى الفجور و إنّ الفجور یهدی إلى النّار» 2  از دروغ بپرهیزید، سرانجام دروغ، پرده‏درى است و سرانجام پرده‏درى آتش دوزخ است.»

دروغ، دروغ مى‏زاید

در میان گناهان، گناهى را سراغ ندارم که وجودش مستلزم تکرار آن گردد. هر دروغى، دروغ‏هایى را در پى دارد.دروغ گو، مجبور است براى حفظ دروغ خود، باز هم دروغ بگوید یا بایستى همان دروغ نخستین را دوباره بگوید، بلکه در دفعات بعد، تأکیدش را بیش‏تر قرار دهد یا بایستى دروغ دیگرى بسازد که جلوگیرى از کشف دروغ نخستینش کند.

سوء ظن

در هر دو صورت، بر اثر یک دروغ، دروغ‏هایى مى‏گوید و این مارى که خوش خط و خالش پنداشته، مارهایى دیگر زاییده است که همگى او را مى‏گزند و نیش مى‏زنند گاه مى‏شود که براى حفظ دروغ او، دوستانش، خویشانش، کارمندانش، به دروغ گویى مى‏افتند.

سوءظن‏

زیان روانى دیگرى که ممکن است بر اثر دروغ، نصیب دروغ گو بشود، سوءظن به مردم است. این بیمارى روانى بر اثر دو چیز در دروغ گو، مسکن مى‏گزیند:یکى آن که چون خودش بر خلاف حقیقت سخن مى‏گوید، درباره دگران هم، همین نظر را پیدا مى‏کند (کافر همه را به کیش خود پندارد). دگران را مانند خود دیدن تا حدى طبیعى بشر است، هر چند این فکر غلط است ولى تا حدى طبیعى است. کسى که به راست گویى عادت کرده باشد، در نخستین بار با هر کسى روبه‏رو شود، سخن او را راست مى‏پندارد.

دومین چیزى که ممکن است موجب سوءظن دروغ گو به دگران گردد، عکس العمل است. او وقتى مى‏بیند، دگران نسبت به او، خوش بین نیستند و سلب اعتماد کرده‏اند، در او هم چنین حالتى پیدا مى‏شود تا به آنان بدبین شود و از آن‏ها سلب اعتماد کند. تعصب و خودخواهى نیز موجب مى‏شود که در برابر این دشنام روانى مردم، او هم به آن‏ها نیز همان دشنام روانى را بدهد و به آن‏ها با دیده سوءظن بنگرد.

دروغ نه تنها در مغز گوینده‏اش اثر بد مى‏گذارد، بلکه دروغ پدر و مادر، در مغز فرزند نیز تأثیر مى‏کند و فطرت پاکیزه او را در خطر قرار مى‏دهد و بر اثر تکرار، خطر قطعى مى‏شود و نهالى که بایستى به استقامت بروید به کژى مى‏گراید

چاپلوسى

انحراف از اعتدال و میانه روى در اخلاق، خود یک جور بیمارى روانى است، همان طور که تکبر و خودبینى انحراف روانى است، همان طور که تملق و چاپلوسى نیز از زیان‏هاى روانى است. بیش‏تر اوقات این دو انحراف با یکدیگر همراه مى‏باشند.

از چیزهایى که از دروغ مى‏زاید تملق و چاپلوسى است.

دروغ گو براى آن که سخنش پذیرفته گردد، به هر وسیله‏اى متشبث مى‏شود، براى صحت سخن تأکیدها مى‏آورد و سوگندها مى‏خورد و تملق شنونده را مى‏گوید تا مبادا تکذیبش کند و آبرویش را در پیش دگران ببرد.

دروغ و چاپلوسى ارتباط مستقیمى دارند، همان طور که گاهى دروغ، چاپلوسى مى‏آورد، گاه چاپلوسى دروغ مى‏آورد.

یکى از بهترین وسایل نزد چاپلوس براى رسیدن به مقصود، دروغ در تملق است. این کار در میان کسانى که دوست مى‏دارند که به مرکز قدرت (هر قدرتى که باشد) نزدیک شوند، بسیار رواج دارد و آن را نشانه زیرکى و کیاست مى‏دانند، قدرتمندان احمق هم گول این چاپلوسى‏ها را مى‏خورند، در نتیجه متملق‏ها بر گردنشان سوار مى‏شوند و هر چه خواسته این‏ها باشد، آن‏ها اجرا مى‏کنند.

تغییر فطرت

پیامبران خدا براى کمک به فطرت انسان فرستاده شده‏اند. دروغ بر خلاف فطرت انسانیت است. دروغ گویى فطرت اصلى را تغییر مى‏دهد و آن را از یک رنگى به دورنگى و از درست کارى به نادرستى مى‏کشاند.

دروغ نه تنها در مغز گوینده‏اش اثر بد مى‏گذارد، بلکه دروغ پدر و مادر، در مغز فرزند نیز تأثیر مى‏کند و فطرت پاکیزه او را در خطر قرار مى‏دهد و بر اثر تکرار، خطر قطعى مى‏شود و نهالى که بایستى به استقامت بروید به کژى مى‏گراید.

معلم دروغ گو، در انحراف فطرت شاگرد بى اثر نخواهد بود، او نه تنها مسیر فکرى شاگرد را مى‏تواند تغییر دهد، بلکه مسیر فطرى او را نیز دگرگون مى‏سازد.

پی نوشت ها:

1) الکافى، ج‏2، ص‏341، باب الکذب، ح 15

2)  مستدرک، ج‏9، ح‏10290، ملاحظه شود.

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع : برگرفته از کتاب "دروغ"  تالیف علامه حاج میرزا حسین طبرسى نورى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.