زیانهاى روانى دروغ
دروغ گویى که مىخواهد دروغش کشف نشود، پیوسته در ناراحتى است، مبادا سخن کنونى اش با سخن گذشتهاش تناقض داشته باشد. دروغ گو، همیشه این بار سنگین را بایستى بر مغز داشته باشد به ویژه کسانى که در هنگام بازپرسى دروغ مىگویند، از این ناراحتى درونى در آزارند که مبادا در بازپرسى آینده، سخنشان با گذشته متناقض باشد.
روان آدمى به حسب فطرت به راستى و درستى سرشته شده است. اگر انسانى به همان وضع روانى اصلى باقى مانده باشد و عوامل خارجى، فطرتش را منقلب نساخته باشد، به خوبىها آراسته و از بدىها پیراسته خواهد بود. او دلیر است، جوان مرد است، راست گو و درست کار است، ولى از آن نظر که این سرمایههاى فطرى اقتضایى است. عوامل میراثى و تأثیرات محیط نه تنها مىتواند از بروز فضایل فطرى جلوگیرى کند، بلکه قادر است که فضایل را از روان بگیرد و به جاى آنها رذایل بپردازد.
ناراحتى درونى
روان از شر دروغ در امان نیست. روان دروغ گو، از زبانش زیانها مىبیند، از جمله از زیانهاى روانى که از ناحیه دروغ نصیب دروغ گو مىشود، ناراحتى درونى است. توضیح این مطلب به تقدیم مقدمه کوچکى نیاز دارد.
راستى حقیقتى است که وجود دارد و راست گو، آن را دریافته و خبر مىدهد. صورت ذهنى آن به طور طبیعى در مغز راست گو، موجود است و نیازى به محافظت ندارد ولى براى دروغ حقیقتى نیست که عکسى از آن به طور طبیعى در مغز افتاده باشد.
دروغ گو بایستى، نیرو به کار ببرد و بر مغز خود فشار بیاورد که مصنوع خیالى خود را که همان تصور معناى دروغ باشد، فراموش نکند تا مبادا وقت دیگر آن را طور دیگر ذکر کند و دروغش آشکار گردد.
از این نظر، دروغ گویى که مىخواهد دروغش کشف نشود، پیوسته در ناراحتى است، مبادا سخن کنونى اش با سخن گذشتهاش تناقض داشته باشد. دروغ گو، همیشه این بار سنگین را بایستى بر مغز داشته باشد به ویژه کسانى که در هنگام بازپرسى دروغ مىگویند، از این ناراحتى درونى در آزارند که مبادا در بازپرسى آینده، سخنشان با گذشته متناقض باشد.
ولى راست گو، هیچ گونه ناراحتى ندارد و از ناحیه سخنش در آسایش مىباشد، چون در هنگام تکرار، همان را خواهد گفت و تناقضى به وجود نخواهد آمد، زیرا صورت آن حقیقت در مغزش به طور طبیعى افتاده و در هر بار از آن خبر مىدهد.
ناراحتى روحى یکى از زیانهاى روانى است که ممکن است زیانهاى دیگرى براى روان در پى داشته باشد.
فراموشى
فراموشى نیز یکى از بیمارىهاى روانى است که دروغ گو بدان گرفتار مىشود.
امام ششم مىفرماید: «إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ (بِهِ) عَلَى الْکذَّابِینَ النِّسْیَان1 از چیزهایى که خدا به زیان دروغ گویان کمک کرده فراموشى است.»
در مَثَل است که دروغ گو، کم حافظه مىشود؛ دروغى که گفته به یادش نمىماند و فراموشش مىشود و هنگامى که بار دگر خواست از آن سخن بگوید، جور دگر خواهد گفت، در نتیجه دروغش کشف مىشود.
شاید یکى از علل فراموشى دروغ گو، همانى است که به آن اشاره کردیم که دروغ، وجود واقعى در خارج و در مغز ندارد؛ واقعیت دروغ همان جعل مىباشد. امورى که در ذهن وجودشان تابع جعل و اراده است، مادامى که مورد اراده هستند وجود جعلى آنها محفوظ است، همان اندازه که غفلتى پیدا شد، وجود جعلى معدوم مىشود و در مغز هم بقا ندارد و یادآورى آن دشوار است و احتیاج به جعل دومى دارد، بنابراین دروغ نمىتواند براى خود، در حافظه جایى باز کند که محو نشود.
دانشوران روان شناس مىگویند: کثرت محفوظات موجب فراموشى است. محفوظ جدیدى که مىآید، محفوظ قدیم را از صفحه مغز پاک مىکند.
کثرت دروغ و پشت سر هم دروغ گفتن هم فراموشى مىآورد، زیرا دروغهاى جدید، آثار دروغهاى قدیم را از مغز محو مىکند.
چیز دیگرى که موجب فراموشى دروغ مىشود، آن است که مطلبى در حفظ مىماند که مورد اهتمام شخص باشد. کسى که کارش دروغ گویى گردید، چندان به دروغ خود اهتمامى نمىدهد. دروغ براى او امرى است عادى، هر موقع که بخواهد باز هم دروغ مىگوید و دروغهاى او در حد معینى متوقف نمىشود و دروغ براى دروغ گوى حرفهاى نامتناهى عددى است، در نتیجه کمتر در خاطرش مىماند و فراموش مىشود.
نومیدى
وقتى که دروغى از دروغ گو، کشف گردید، ضربتى بر مغز او فرود مىآید، زیرا منظورى که از دروغ گفتن داشته، بر ضد آن نتیجه گرفته است، در این موقع اگر دروغ گوى حرفهاى نشده باشد، یکى از دو حال نصیبش مىگردد:
الف) روحیهاش متزلزل شده و اتخاذ تصمیم براى او دشوار مىشود و از موفقیت خود نومید مىگردد، زیرا تنها راهى که مىپنداشته به مقصدش مىرساند، دروغ بوده، آن هم بسته شده است. ب) نومیدى بر او مسلط خواهد شد و کسى که نومیدى بر او حکومت کند، سرانجامش معلوم نیست.
پردهدرى و بىشرمى
حال دیگرى که ممکن است بر اثر کشف دروغ، نصیب دروغ گو شود، پرده درى و بىشرمى است.
اگر کشف دروغ، روحیه دروغ گو را متزلزل نکند و او همچنان به دروغ گویى ادامه دهد، کشفهاى پى در پى، شرم را از او مىبرد و وى را دروغ گوى حرفهاى مىسازد و دیگر، از آن که عیبش آشکار شود، ابایى ندارد.
دروغ در هر حال عاقبت خوبی ندارد
چنین کسى خطرناکترین روز را در جلو خواهد داشت و دنیاى تیره و تارى در انتظارش خواهد بود و در آتش دنیا و آخرت خواهد سوخت، چه خوش فرمود، پیشواى بزرگ ما: «إیاکم و الکذب فإنّ الکذب یهدی إلى الفجور و إنّ الفجور یهدی إلى النّار» 2 از دروغ بپرهیزید، سرانجام دروغ، پردهدرى است و سرانجام پردهدرى آتش دوزخ است.»
دروغ، دروغ مىزاید
در میان گناهان، گناهى را سراغ ندارم که وجودش مستلزم تکرار آن گردد. هر دروغى، دروغهایى را در پى دارد.دروغ گو، مجبور است براى حفظ دروغ خود، باز هم دروغ بگوید یا بایستى همان دروغ نخستین را دوباره بگوید، بلکه در دفعات بعد، تأکیدش را بیشتر قرار دهد یا بایستى دروغ دیگرى بسازد که جلوگیرى از کشف دروغ نخستینش کند.
در هر دو صورت، بر اثر یک دروغ، دروغهایى مىگوید و این مارى که خوش خط و خالش پنداشته، مارهایى دیگر زاییده است که همگى او را مىگزند و نیش مىزنند گاه مىشود که براى حفظ دروغ او، دوستانش، خویشانش، کارمندانش، به دروغ گویى مىافتند.
سوءظن
زیان روانى دیگرى که ممکن است بر اثر دروغ، نصیب دروغ گو بشود، سوءظن به مردم است. این بیمارى روانى بر اثر دو چیز در دروغ گو، مسکن مىگزیند:یکى آن که چون خودش بر خلاف حقیقت سخن مىگوید، درباره دگران هم، همین نظر را پیدا مىکند (کافر همه را به کیش خود پندارد). دگران را مانند خود دیدن تا حدى طبیعى بشر است، هر چند این فکر غلط است ولى تا حدى طبیعى است. کسى که به راست گویى عادت کرده باشد، در نخستین بار با هر کسى روبهرو شود، سخن او را راست مىپندارد.
دومین چیزى که ممکن است موجب سوءظن دروغ گو به دگران گردد، عکس العمل است. او وقتى مىبیند، دگران نسبت به او، خوش بین نیستند و سلب اعتماد کردهاند، در او هم چنین حالتى پیدا مىشود تا به آنان بدبین شود و از آنها سلب اعتماد کند. تعصب و خودخواهى نیز موجب مىشود که در برابر این دشنام روانى مردم، او هم به آنها نیز همان دشنام روانى را بدهد و به آنها با دیده سوءظن بنگرد.
چاپلوسى
انحراف از اعتدال و میانه روى در اخلاق، خود یک جور بیمارى روانى است، همان طور که تکبر و خودبینى انحراف روانى است، همان طور که تملق و چاپلوسى نیز از زیانهاى روانى است. بیشتر اوقات این دو انحراف با یکدیگر همراه مىباشند.
از چیزهایى که از دروغ مىزاید تملق و چاپلوسى است.
دروغ گو براى آن که سخنش پذیرفته گردد، به هر وسیلهاى متشبث مىشود، براى صحت سخن تأکیدها مىآورد و سوگندها مىخورد و تملق شنونده را مىگوید تا مبادا تکذیبش کند و آبرویش را در پیش دگران ببرد.
دروغ و چاپلوسى ارتباط مستقیمى دارند، همان طور که گاهى دروغ، چاپلوسى مىآورد، گاه چاپلوسى دروغ مىآورد.
یکى از بهترین وسایل نزد چاپلوس براى رسیدن به مقصود، دروغ در تملق است. این کار در میان کسانى که دوست مىدارند که به مرکز قدرت (هر قدرتى که باشد) نزدیک شوند، بسیار رواج دارد و آن را نشانه زیرکى و کیاست مىدانند، قدرتمندان احمق هم گول این چاپلوسىها را مىخورند، در نتیجه متملقها بر گردنشان سوار مىشوند و هر چه خواسته اینها باشد، آنها اجرا مىکنند.
تغییر فطرت
پیامبران خدا براى کمک به فطرت انسان فرستاده شدهاند. دروغ بر خلاف فطرت انسانیت است. دروغ گویى فطرت اصلى را تغییر مىدهد و آن را از یک رنگى به دورنگى و از درست کارى به نادرستى مىکشاند.
دروغ نه تنها در مغز گویندهاش اثر بد مىگذارد، بلکه دروغ پدر و مادر، در مغز فرزند نیز تأثیر مىکند و فطرت پاکیزه او را در خطر قرار مىدهد و بر اثر تکرار، خطر قطعى مىشود و نهالى که بایستى به استقامت بروید به کژى مىگراید.
معلم دروغ گو، در انحراف فطرت شاگرد بى اثر نخواهد بود، او نه تنها مسیر فکرى شاگرد را مىتواند تغییر دهد، بلکه مسیر فطرى او را نیز دگرگون مىسازد.
پی نوشت ها:
1) الکافى، ج2، ص341، باب الکذب، ح 15
2) مستدرک، ج9، ح10290، ملاحظه شود.
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : برگرفته از کتاب "دروغ" تالیف علامه حاج میرزا حسین طبرسى نورى