مهر درخشنده
از بام و درِ کعبه به گردون رسد آواز | کامشب درِ رحمت به سماوات شده باز |
بت های حرم در حرم افتاده به سجده | ارواح رسل راست هزاران پرِ پرواز |
کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر | مکه شده زیبا و دل افروز و سرافراز |
جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت | امشب به سماوات کند خاک زمین ناز |
از ریگ روان گشته روان چشمة توحید | یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز |
دشت و دَر و بحر و بَر و جنّ و بشر و حور | در مدح محمد همه گشتند هم آواز |
هر ذره کوچک شده یک مهر جهان تاب | هر قطرة ناچیز چو دریا کند اعجاز |
جبریل سر شاخة طوبی چو قناری | در وصف محمد لب خود باز کند باز |
جبریل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟ | جایی که خداوند به قرآن کند آغاز |
خوبان دو عالم همه حیران محمد | یک حرف ز مدحش شده:"ما کانَ محمد" |
این است که برتر بود از وهم، کمالش | جز ذات الهی همه مبهوت جلالش |
رضوان شده دلداده مقداد و ابوذر | فردوس بود سائل درگاه بلالش |
والله قسم نیست عجب گر لب دشمن | چون دوست ز هم بشکفد از خُلق و خصالش |
هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی | هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش |
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد | حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش |
یوسف ببرد حسن خود از یاد، گر او را | یک منظره در خاطره افتد ز خیالش |
این است همان مهر درخشنده که تا حشر | یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش |
گل سبز شود از جگر شعله آتش | در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش |
چون ذات خدای ازلی لیس کمثله | باید که بخوانیم فراتر زمثالش |
ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد | افلاک بود بسته به لولاک محمد |
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت | دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت |
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت | هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت |
عیسی به شمیم نفست روح گرفته | دل بسته دو صد یوسف صدّیق به چاهت |
دل های خدایی همه چون گوی به چوگان | ارواح مکرّم همه درماندة جاهت |
از عرش خداوند الی فرش، به هر آن | هستند همه عالم خلقت به پناهت |
دائم صلوات از طرف خالق و خلقت | بر روی سفید تو و بر خال سیاهت |
زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی | تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت |
سوگند به چشمت که رسولان الهی | هستند به محشر همه مشتاق نگاهت |
زیبد که کند ناز به گلخانه جنت | خاری که شود سبز در اطراف گیاهت |
این نیست مقام تو که آدم به تو نازد | والله که خلّاق دو عالم به تو نازد |
صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم | هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم |
هرجا که نشستیم به خاک تو نشستیم | هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم |
عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما | هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم |
زآن روز که گشتیم ز مادر متولد | از مأذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم |
مرگی که به پای تو بود زندگی ماست | ماییم که در موج عزا عید سعیدیم |
تا بودن ما نام محمد به لب ماست | روزی که نبودیم به احمد گرویدیم |
آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز | آغوش گشودیم، وصالش طلبیدیم |
زآن باده که در سورة زیبای محمد | اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم |
آن باده که از ساغر فیض ازلی بود | سرچشمة آن کوثر و ساقیش علی بود |
روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود | نه ارض و سما بود، نه لوح و نه قلم بود |
تسبیح خدا در نفس پاک محمد | لب های علی هم سخن ذات قِدَم بود |
روزی که گلِ آدم خاکی بسرشتند | آدم به تولای علی صاحبِ دم بود |
از خاک قدم های علی کعبه بنا شد | او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود |
روزی که کرم بود دُری در صدف غیب | والله علی قبلة ارباب کرم بود |
بر قلب علی علم خدا از دل احمد | چون سیل خروشنده روان در دل یم بود |
در بین رسولان که به عالم عَلَم استند | نام نبی و نام علی هر دو عَلَم بود |
در جوف نبی دید نبی حمد خداوند | با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود |
بالله تجلای نبی مطلع الانوار | والله تولای علی فوق نعم بود |
خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد | خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد |
از خالق دادار بپرسید علی کیست | از احمد مختار بپرسید علی کیست |
جز شخص علی شخص علی را نشناسد | از حیدر حرار بپرسید علی کیست |
شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل | از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست |
با دار بلا انس بگیرید و در آن حال | از میثم تمار بپرسید علی کیست |
در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب | از تیغ شرربار بپرسید علی کیست |
از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان | از چاه و شب تار بپرسید علی کیست |
از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر | از مالک و عمار بپرسید علی کیست |
جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست | از محرم اسرار بپرسید علی کیست |
بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت | از آن همه ایثار بپرسید علی کیست |
میثم چه در اوصاف علی گوید و خواند | جز حق نتواند نتواند نتواند |
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
غلامرضا سازگار