نتیجه عبادت 6000 ساله
انسانها باید از سرنوشت تلخ ابلیس عبرت بگیرند. شیطان 6000 هزار سال خدا را عبادت کرد. 6000 سال که معلوم نیست از سالهای دنیاست یا آخرت، (در آخرت هر روزش 50هزار سال است) اما به ساعتی گناه مطرود شد و سوگند یاد کرد که با ابزار لازم، آماده و مهیای نابودی انسان شود.
خطبه قاصعه یکصد و نود و نهمین خطبه نهج البلاغه و از بلندترین خطب آن است. امام علی علیه السلام در آن تکبر و متکبران را خوار کرده است. در این خطبهی بلند معارف بسیاری نهفته است که شارحان را به اعجاب وا داشته و سالکان را راهنمایی نیکو کرده است. اصلیترین محور خطبه تکبر و آثار سوء اجتماعی و فردی آن و یکی از آثار زیان بار آن اختلاف امتها و نابودی آنها بر اثر تفرقه است ما در این مختصر با استفاده از کلام مولا (علیه السلام)شمهای از بحث مهم و پرفایدهی اختلاف و نتایج سوء آن را شرح خواهیم داد.
دَم شیطان و تکبر
خطبه با دم شیطان شروع میشود و این که سرچشمهی تمام نافرمانیها تکبر است و شیطان به دلیل این صفات مذموم از درگاه الهی طرد شد و کینهی انسان را به دل گرفت و در صدد کشاندن آدمیان به ورطهی هلاکت و جهنمی است که خود گرفتار آن شده است:
"فعدّوُ الله امام المتعصبین و سلفُ المتکبرین، الذی وضع أساس العصبیة و نازغ الله رداءَ الجبریة و ادّرعَ لباس التَّعَزُز و خلعَ قناع التذلُل، الاترونَ کیف صغَّره الله تبکبره و وضعه بتَرفَعه فجعله فی الدنیا مدحوراً و اعَّدله فی الاخرة سعیراً" (1)
بنابر این، دشمن خدا پیشوای متعصبان و سرسلسلهی مستکبران است. او بود که اساس عصبیت را پی نهاد و با خدا برسر رداء کبریایی ستیز کرد و لباس عزت به تن کرد و پوشش فروتنی از تن در آورد. آیا نمیبینید چگونه خداوند او را به سبب تکبر خوار ساخت و بر اثر بلند پروازیاش زمین زد و در دنیا مطرود و در آخرت آتش افروخته را برایش مهیا کرد.در ادامهی خطبه ضمن بیان این که نوع آفرینش انسان از گل بد بوی خشکیده آزمایشی بود تا متکبر از متواضع تمییز داده شود. میفرمایند که انسانها باید از سرنوشت تلخ ابلیس عبرت بگیرند. شیطان 6000 هزار سال خدا را عبادت کرد. 6000 سال که معلوم نیست از سالهای دنیاست یا آخرت، (در آخرت هر روزش 50هزار سال است) اما به ساعتی گناه مطرود شد و سوگند یاد کرد که با ابزار لازم، آماده و مهیای نابودی انسان شود. او در صدد است تا با بیماری تکبر انسان را مبتلا کند و از راه راست منحرف سازد. اما تیرهای زهرآگین او مومنان را کارگر نیست و تنها فرزندان نخوت و تعصب و یکه تازان میدان تکبر و نادانی را صید میکند.
دعوت به تواضع
امام در ادامهی نصایحشان مردم را به تواضع و دوری از نخوت و کبر دعوت میفرمایند.
به راستی اگر تکبر و فخر فروشی روا بود. خدای حکیم به انبیا عنایت میکرد، اما در مقابل پیامبران را به لباس تواضع و فروتنی آراست و پیشانی مستکبران را به خاک ذلت مالید تا جایی که مایهی پند دیگران شدند.
"فاعتبروا به ما اصاب الاهم المستکبرین من قبلکم من بأس الله و صَولاته و وقائِعه وَ مَثُلانه و اتَّغظِوا بمثَاوی خُذُودِهِم و مصارع جُنوبهم و استعیذُو بالله من لواقح الکبر کم نستعیذونَهُ من طوارق الدَهّرِ" (2)
پس از آنچه بر سر امتهای مستکبر پیشین آمد، از عذاب الهی و سختگیریها و کیفرها و عقوبتهای او پند گیرید و خود را به تیرگیهای خاکی که روی آنها را پوشاند و زمینهای نمناکی که پهلوهایشان را بر آن نهادهاند. موعظه کنید و چنانچه در سختیهای روزگار به خدا پناه میبرید، از آثار سوء کبر و نیز به او پناه برید. به یقین مطالعهی حالات و عواقب کار گذشتگان عبرت آموز است و درسی که تاریخ به آدمی میدهد. از ماندگارترین درسهاست. آری، تاریخ و سرگذشت گذشتگان درس عبرتی برای ماست که به زبان حال میگوید از آنچه بر سر ملتهای گذشته به خاطر حسن اختیار یا سوء اختیار از بزرگی و عزت یا شکست و ذلت رفته، پند گیرید. کسی که در احوال پیشینیان تفکر میکند. مانند آن است که با آنان زندگی کرده و از تجربیات آنها بهره برده است. بنابر این همان گونه که سرگذشت گذشتگان بدکردار درسی عمیق است که از راهی که آنها رفتهاند، فاصله بگیریم، کردار گذشتگان صالح نیز درسی است برای آنکه را، طی شده آنها را بپیماییم.
بنی اسرائیل و همدلی و صبر
حضرت در ادامه خطبه اشاره ایی به بنی اسرائیل داشته زمانی که آنان در تنگنای حکومت فراعنه بودند و سختترین شکنجهها را در حالی تحمل میکردند که قدرت دفاع از خود نداشتند. با وجود این مؤمنانه میزیستند و با جدیت در برابر ناملایمات صبر میکردند. خدای سبحان به پاس استقامت و پایداری آنان راه نجات را بر آنها گشود و ذلت آنها را به عزت تبدیل کرد و چنان بزرگی و کرامتی به آنها عنایت شد که شاید خواب آن را نمیدیدند.
"فانظروا کیف کانوا حیث کانت الاملاء مجتمعه و الاهواء مؤتلفة و القلوب معتذله والایدی مترادفة و البصائر نافذة و العزائم واحدة الم یکونوا ارباباً فی اقطار الارضین ملوکاً علی رقاب العالمین؟" (3)
پس بنگرید آنها چگونه بودند هنگامی که جمعیتشان متحد و آرزوهایشان همسان و دلهایشان میانه رو و دستهایشان یاری دهندهی یکدیگر و شمشیرهایشان مددکار همدیگر و دیدگاهشان نافذ و ارادههایشان یکی بود آیا آنها سرپرست و صاحب اختیار سراسر زمین نبودند؟ و آیا حکومت و پادشاهی همهی جهانیان از آن آنها نبود؟
اما این شکوه و شوکت ماندگار نماند و این قوم برگزیده عاقبت و پایانی تلخ به همراه داشت و آنها دوباره به بردگی و ذلت افتادند و علت این نزول و افت شدید، اختلاف و فرقه گرایی ها و جناح بندیهایی بود که گریبان گیر این قوم گردید.
اختلاف و سرنوشت تلخ
حضرت در ادامه خطبه میفرمایند:
"فانظروا الی ما صاروا الیه فی آخر امورهم حین وقعت الفُرقة و تَسقَّت الاُ لفةُ و اختلفتِ الکلمة والافئدة و تشعبوا مختلفین و تفرقوا مُتحاربین قد خلع اللهُ عنهم لباس کرامته و سلبَهُم غضارة نعمته و بقی قصص اخبارهم فیکم عبراً للمعتبرینَ." (4)
پس به پایان کارشان بنگرید، آن هنگام که پراکندگی و جدایش در میانشان افتاد و پیوندشان به جدایی انجامید و سخنان و دلهایشان مقابل هم قرار گرفت و در حالی که از هم پراکنده بودند، به نبرد یکدیگر همت گماردند. در این هنگامه خدای تعالی لباس بزرگی را از تن آنها به در کرد و نعمت فراخ را از آنها پس گرفت (تا جایی که تنها) داستان آنها در میان شما باقی ماند تا درسی برای پند گیرندگان شود.
این حادثه تلخ که نتیجه مستقیم رفتار ناروای خود آنها بود. نه تنها فرجام اختلافات و جناح بندیهای خصمانهی بنی اسرائیل بود. بلکه مقابل هر قوم و ملتی است که به جای الفت و همکاری و همدلی رو به سوی اختلاف و ناسازگاری و پراکندگی بیاورد. زیرا سنت الهی بر این تعلق گرفته که ملتی که سر از اختلاف و تفرقه در آورد و نسبت به یکدیگر متکبر و نخوت ورزد و برای حذف دیگری دست به هر کاری بزند. در این صورت چارهای جز نابودی و شکست و ذلت ندارد. و اینک سرنوشت تلخ فرزندان ابراهیم (علیه السلام) را پس از اختلافشان از زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام)میشنویم:
"پس از مال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل پند گیرید! چه متناسب است سرگذشتها و چه نزدیک است داستانها! در کار آنها وقتی که پراکنده و جدا بودند. تأمل کنید. در روزگارانی که اکاسره (پادشاهان ایران) و قیاصره (پادشاهان روم) سرور و آقای آنان بودند. آنها را از کشتزارها و آبادیها و دریای عراق و سبزه زارهای جهان راندند و به جاهایی که دژمند (گیاه تلخ که خاصیت دارویی دارد) روید و همواره بادهای تند وزد و زندگی سخت باشد کوچ دادند. پس آنان را با حالت بی چیزی رها کردند و آنهارا "اخوان دَبَر و وَبَر" نمودند. زبونترین امتها از جهت خانه، تیره روزترین آنها از جهت آسایشگاه، نه بزرگتری و مهتر مییافتند تا در سایه او پناه گیرند و نه سایه الفتی میجستند که بر عزت و بزرگواری او تکیه زنند. اوضاع آشفته بود و قدرتها با هم ناسازگار و جمعیت بسیار از هم جدا. در بلایی سخت و نادانیای متراکم زندگانی میگذراندند. دختران را زنده به گور میکردند و بتها را میپرستیدند و پیوند خویشاوندی را قطع میکردند و یکدیگر را غارت مینمودند." (5)
ایران و روم در قدرت مسلط آن روزگار بودند که وقتی بر پیغمبر زادگان مسلط شدند، به آنها رحم نکردند. فرزندان ابراهیم مدتی حکومت کردند بعد غرور و خود خواهی و تکبر آنها را فرا گرفت و دچار اختلاف و چند دستگی شدند و ابر قدرتهای آن روز آنها را به زیر کشیدند. آری وقتی طاغوت مسلط شد پیغمبر زادگان را از جایگاه رفیعی که داشتند به زیر میکشید و در پستترین منزلگاه جای میدهند و پستترین مشاغل را بر آنها روا میدارند تا جایی که آقایان و سروران و حاکمان آن روز به اخوان دَبَر و وَبَر تبدیل میشوند. (اخوان دَبَر و وَبَر به کسانی گفته میشد که وظیفه تیمار و نظافت حیوانات را به عهده داشتند به زخم آنها التیام میکردند. تمیز و شستشو میدادند)
با کمی دقت اگر گوش دلمان را خوب باز کنیم می شنویم که امام علی علیه السلام با ما سخن میگویند و حرف روز ما را بر زبان جاری میکنند، این خیال باطلی است که ما انقلاب کردیم و با مرارت و سختی ایستادیم و به پای این درخت سایه گستر امروزی خونها دادیم و پیروز شدیم، پس پیروزی دائمی و عزت ما تضمین است.
بدانیم ما هم در معرض امتحان هستیم مسلماً عزیزتر از فرزندان ابراهیم خلیل (علیه السلام)نیستیم. آنها دچار غرور شده و کبر بورزیم و با هم از سر ناسازگاری در آییم و ساز جدایی و تفرقه را کوک کنیم، قدرتهایی که ذلت ما را میخواهند بر ما پیروز میشوند. پس تاریخ را خوب بخوانیم و چشمانمان تیز بین و گوشهایمان شنواتر از قبل باشد و در صدد حفظ داشتههای با ارزش خود و حذف خطاها و به فکر اصلاح آن باشیم و خود را آمادهی دولت یار بداریم.
پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه، خطبه قاصعه بند 5و6 (ترجمه از سید کاظم محمدی و محمد دشتی)
2- همان، بند 37و36
3- همان، بند 89و88
4- همان، بند 92و91
5- همان، بند 97 تا 93
مهناز وکیلی
بخش نهج البلاغه تبیان