تبیان، دستیار زندگی
شعار ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر در هوایت بی قرارم روز شب ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر دیوانگان را می كـُند زنجیر او دیوانه تر ای عشق شوخ بوالعجب آور...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گزیده ای ازاشعار

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر

در هوایت بی قرارم روز شب

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر

دیوانگان را می كـُند زنجیر او دیوانه تر

ای عشق شوخ بوالعجب آورده جان را در طرب

آری درا هر نیمشب بر جان مست بی خبر

ما را كجا باشد امان كز دست این عشق آسمان

مانده است اندر خركمان چون عاشقان زیر و زبر

ای عشق ، خونم خورده ای صبر و قرارم برده ای

از فتنه ی روز و شبت پنهان شدستم  چون سحر

در لطف اگر چون جان شوم از جان كجا پنهان شوم

گر در عدم غلطان شوم اندر عدم بگاشده در

ما را كه پیدا كرده ای  نی از عدم آورده ای

كی هر عدم صندوق تو ای در عدم بگشاده در

هستی خوش و سرمست تو گوش عدم در دست تو

هر دو طفیل هست تو ، بر حكم تو بنهاده سر

كاشانه را ویرانه كن فرزانه را دیوانه كن

و آن باده در پیمانه كن تا هر دو گردد بی خطر

ای عشق چست معتمد مستی سلامت می كند

بشنو سلامت مست خود دل را مكن همچون حجر

چون دست او بشكسته ای چون خواب او بر بسته ای

بشكن خمار مست را بر كوی مستان برگذر

در هوایت بی قرارم روز شب

در هوایت بی قرارم روز شب

سر زپایت بر ندارم روز و شب

روز و شب را همچو خود مجنون كنم

روز و شب را كی گذارم روز و شب

جان و دل از عاشقان می خواستند

جان و دل را می سپارم روز و شب

تا نیابم آنچه در مغز من است

یك زمانی سر نخارم روز و شب

تا كه عشقت مطربی آغاز كرد

گاه چنگم گاه تارم روز و شب

می زنی تو زخمه و بر می رود

تا به گردون زیر و زارم روز شب

ساقی ای كردی بشر را چل صبوح

زان خمیراندر خمار روز و شب

ای مهارعاشقان در دست تو

در میان این قطار روز و شب

می كشم مستانه بارت بی خبر

همچو اشتر زیر بارم روز و شب

تا بنگشایم به قندت روزه ام

تا قیامت روزه دارم روز و شب

چون زخوان فضل روزه بشكنم

عید باشد روزگارم روز وشب

جان روز و جان شب ای جان تو

انتظارم انتظارم روز و شب

تا به سالی نیستم موقوف عید

با مه تو عیدوارم روز و شب

زان شبی كه وعده كردی روز وصل

روز و شب را می شمارم روز و شب

بس كه كشت ِ مهرجانم تشنه است

زابر دیده اشك بارم روز و شب