صد بازی ماندگار از بازیگران ماندگار(بخش پنجم)
دنزل واشنگتن در«مالکوم ایکس» (1992)
در نقش مالکوم ایکس
به رغم انتظارات فراوان و بحثهای اجتماعی پرهیجانی که در مورد این رهبر سیاهپوست کشته شده جاری بود، «دنزل واشنگتن» به آسانی و آرامی در نقش «مالکوم ایکس» فرو رفته و یک بازی کم نقص از خود به یادگار گذاشت. چنان که گویی فقط این هنرپیشه بود که میتوانست ذات این مبارز بزرگ متحول شده را به تصویر در آورد. کارگردان این فیلم «اسپایک لی» در این مورد میگوید: «یکسال پیش از آغاز فیلمبرداری دنزل کاملاً سرش را خلوت کرد. او میدانست که اگر این فیلم موفق شود بار این موفقیت روی شانههای او خواهد بود. او قرآن خواندن را یاد گرفت. او نماز خواندن به زبان عربی را هم آموخت و البته خوردن گوشت و نوشیدن مشروب را هم متوقف کرد. دنزل میدانست که ذهنش، جان و روانش را به مرحلهای برساند که قادر به درک و ارائه روح و جان مالکوم ایکس باشد.» اسپایک لی میگوید: «که تاکنون مالکوم ایکسهای زیادی روی پرده سینماها دیده شدهاند، اما مالکوم دنزل واشنگتن بیشتر از بقیه تا حد ممکن توانسته است به خود مالکوم ایکس نزدیک شود. در زمانی که مالکوم در محله هارلم یک قمارباز بود، واشنگتن حضوری خشن و بیادب و خونسرد روی پرده دارد و زمانی که جزء «حزب امت اسلامی» عالیجاه محمد میشود که یک ملیگرای مسلمان است حضور دنزل مثل خود مالکوم قدرتمند و متقاعدکننده است. پس از اینکه او از حج برمیگردد حضور دنزل عمیق، متفکر و فرشتهوار است.»
اسپایک لی میگوید:«در زمان فیلمبرداری خیلی پیش آمد که پس از دیدن دنزل مجبور شدیم یک جوری خودمان را به دنیای واقعی باز گردانیم، چرا که به نظر میرسید او جلوهای از مالکوم ایکس است که در وجود او تناسخ یافته است.
امیلی واتسن در «شکستن امواج» (1996)
در نقش بس مک نیل
در اولین حضور سینماییاش، «واتسن» در یک کلام بهترین احساسات را از تماشاگرش میگیرد؛ این هم به دلیل چند گونگی و تحولی است که در وجود «بس» به نمایش میگذارد. او نقش زنی معصوم را دارد که به آرامی باور میکند سقوط اخلاقیاش میتواند باعث درمان شوهر معلولش شود. او تلفیقی از حماقت و پرهیزگاری است. همه چیز را دوست دارد و این دوست داشتن کودکانه و غریزی است که جلوه آن را در سیمای معصوم واتسن میبینیم. نقش آفرینی او چنان است که در همه لحظهها میتوان آن را باور کرد و از دیدنش لذّت برد.
پل نیومن در «حکم» (1982)
در نقش فرانک گالوین
وقتی پل نیومن در نقش «فرانک گالوین» الکلی و وکیل در صحنهای به دنبال یک آمبولانس راه میافتد و پرده از یک جراحی غلط برمیدارد چه آسان مشخص میشود که پل نیومن از کسانی است که به راحتی صحنه را مال خود میکند و تمام بار صحنه را بر دوش میکشد. از سوی دیگر ظرافتهای بازی نیومن در لحظات بیچارگی و ناامیدی دیدن او را برای تماشاگر لذت بخشتر میکند، اکثر این ظرافتها البته پیشنهادات خود نیومن بودهاند. جایی که از خوشبوکننده دهان و قطره چشم در ابتدای روز استفاده میکند؛ راه رفتن متفاوش و البته صدای خش داری که سیدنی لومت کارگردان آن را صدای تأثیر ویسکی مینامد و البته برای فهم کلاس یک استاد در ارائه ظرافتهای روانی به تغییر در زبان اندام گالوین زمانی که از موکلش عکس میگیرد تا آن لحظه که در مییابد پروندهای که در دست دارد با پروندههای همیشگیاش تفاوت دارد دقت کنید.
آل پاچینو در «پدر خوانده 2» (1974)
در نقش مایکل کورلئونه
در میان تمام بازیهای سه فیلم پدرخوانده بازی «آل پاچینو» در فیلم دوم بهترین بازی این مجموعه غنی است. از یک سوی او باید در پی مسائلی باشد که مرگ پدر برای او باعث شده و از سوی دیگر ناسپاسیهای برادرش «فرودو» را جوری روبرو شود. از سویی زنش او را مدام سرزنش میکند و از طرفی باید جنگی بیرحمانه با کسانی داشته باشد که در پی هویت خانوادگی و جایگاه او در عرصه قدرت هستند، اما بازی او چنان است که در تمام این لحظات، با «آل پاچینو» که در این فیلم چشمان گود رفتهای دارد حس نزدیکی و همدلی داریم. بازی او در تمام لحظات چه آن زمان که در مقابل آن سناتور فاسد قرار میگیرد، چه در آن زمان که برادرش فرودو را به جهنم میفرستد و چه آن لحظهای که زنش کی را با نوعی خونسردی ترسناک از خود دور میکند گیرا و باورپذیر است. بله درست حدس زدید اشتباه نکنید؛ او شاهزاده سیاهی در سینمای آمریکاست.
جولیتا ماسینا در «شبهای کابیریا» (1957)
در نقش کابیریا
کار فوقالعاده و نبوغانگیز ماسینا در فیلمهای شوهرش (شبهای کابیریا و جاده) در این بود که توانست به دو شخصیت عادی و معمولی ابعادی جدید بخشد. آسیبپذیری او بود که آن شخصیت بیخانمان فیلم جاده را بدل به نوعی تلخی محض کرد. در شبهای کابیریا هم او نقش یک زن خود فروش مهربان، اما سرسخت را دارد که نشان میدهد این شخصیت مثل هر شخصیت دیگری یک انسان است. نه چیزی کمتر از این و نه چیزی بیشتر ...
جانی دپ در «ادوارد دست قیچی» (1990)
در نقش ادوارد دست قیچی
این اولین و بهترین بازی دپ در یک نقش غیرمتعارف، در نقش آدمی عجیب ولی خوشدل است. ادوارد خجالتی، تصوری غم بار از دلهرههای دوران نوجوانی به نظر میرسد. شهری که کارگردان در فیلم بنا نهاده در ابتدا ای نوجوان خجالتی را به خود جلب کرده، امّا در آخر به بدترین وجهی او را طرد میکند، اما ادوارد از ابتدا تا انتها همان موجود بیگناه رنج کشیده است. «ادوارد دست قیچی» برای اولین بار به سینما دوستان نشان داد که «جانی دپ» که هنرپیشه تلویزیون بود چه استعداد نابی دارد. بازی او در لحظاتی که به نظر ظریفتر هستند جلوههای عمیقتری به این شخصیت میدهد. مثلاً آن صحنهای را که ادوارد میخواهد نخودفرنگی بخورد یادتان هست؟
راسل کرو در «نفوذی» (1999)
در نقش جفری ویگاند
در ابتدا «راسل کرو»، برای بازی در این فیلم در نقش «ویگاند» یک عضو هیأت مدیره شرکت توتون و تنباکو که پنجاه و چند ساله است و به آرامی به کی خبرچین تبدیل میشود انتخاب مناسبی به شمار نمیرفت. حتی خود «کرو» هم گفته که اصلاً مطمئن نبوده که کارگردانی چون «مایکل مان» کدام نقش را به او خواهد داد، اما با یک چهره مبدل و کلاه گیس خاکستری و البته اضافه وزنی که خواست خود «راسل کرو» بود، او انرژیهای نهفتهاش را نشان داد و یک تصویر به یادماندنی از یک آدم معمولی را که فشارهای بیرونی او را پر از بی اعتمادی و بدخلقی کرده است روی پرده سینما آورد. نقش او جوری است که در هر لحظه از فیلم ویگاند را حس میکنیم و دلمان برایش میسوزد، اما او را خیلی هم دوست نداریم....
مترجم: پولاد امین
لینک:
صد بازی ماندگار از بازیگران ماندگار(بخش چهارم)
صد بازی ماندگار از بازیگران ماندگار(قسمت سوم)