تبیان، دستیار زندگی
فیلم راه آبی ابریشم از نقطه نظر جلوه های بصری یا همان ویژوال افکت متاسفانه بار ارزشی خوبی برای صحبت و بررسی ندارد و بسیاری از صحنه های آن از قبیل سکانس طوفان یا شبیه سازی بنادر از نمای ۲۰ کیلومتری، آنقدر هجو و ابتدایی اجرا شده اند که توضیح در خصوص آنها هی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شخصیت پردازی، ضعف سینمای ایران

مقایسه راه آبی ابریشم و دزدان دریایی کاراییب


فیلم راه آبی ابریشم از نقطه نظر جلوه های بصری یا همان ویژوال افکت متاسفانه بار ارزشی خوبی برای صحبت و بررسی ندارد و بسیاری از صحنه های آن از قبیل سکانس طوفان یا شبیه سازی بنادر از نمای 20 کیلومتری، آنقدر هجو و ابتدایی اجرا شده اند که توضیح در خصوص آنها هیچ افزونه علمی نخواهد داشت. در واقع عمده تلاش طراح ویژوال افکت این فیلم، سرور بنده آقای امیررضا معتمدی بیشتر در خصوص اصلاحات رنگی آب دریا، زیباسازی آسمان و گرفتن لرزش های دوربین در نماهای هلی شات بوده که به حق در این موارد کوچک، بسیار پرتوان ظاهر شده اند.


راه آبی ابریشم

در خصوص پرهزینه بودن و فاخر بودن این فیلم هم بنده هر چه فکر کردم به نتیجه خاصی نرسیدم بجز اینکه این هزینه ای که گفته شده بیشتر برای اسکان و پشتیبانی عوامل فیلم از همه لحاظ البته، در جنوب کشور و کشورهای خارجی بوده است.

به هر حال باز هم سپاس و تشکر از آقای بزرگ نیا و تیم خوبشان برای اینکه در سینمای ایران یک قدم رو به جلو برداشتند. به امید کارهای موفق تر از ایشان.

اما اصل هدف بنده از ارائه این نوشته، بررسی تفاوت عمده فیلم های هالیوودی با فیلم های ایرانیست!

در این مطلب من نه می خواهم راجع به تکنیک صحبت کنم و نه می خواهم بحث بودجه را به میان بکشم و نه می خواهم از جلوه های بصری صحبتی به میان بیاید.

به همین دلیل دو فیلم دزدان دریای کارائیب و فیلم راه آبی ابریشم را از نقطه نظر شکل پروراندن داستان و چگونگی طراحی شخصیت ها مقایسه خواهیم کرد تا در نهایت، رمز سرگرم کنندگی و قابل توجه بودن فیلم های هالیوود را برای همه مردم دنیا را با هم کشف کنیم.

شخصیت های منحصربفرد، فیلم های منحصربفرد

شخصیت ناخدا جک اسپارو را کمتر کسی نمی شناسد. این کاراکتر فوق العاده با بازی فوق العاده جانی دپ در قسمت اول دزدان دریای کارائیب شکل گرفته و همین طور دوست داشتنی تر از قبل در قسمت های بعدی هم به عنوان کاراکتر اصلی حضور داشته است.

سوال اینجاست که طراحی این شخصیت چگونه صورت گرفته که بسیاری از کودکان آمریکایی در جشن ها و مراسم هایشان سعی می کنند لباس او را بپوشند و خود را شبیه او درست کنند!؟

مگر به غیر از این است که «جک» در اصل یک دزد است، ظاهرش ژولیده است، خیلی کم حمام می رود و بدنش بو می دهد، دندان هایش خرابند و دهانش هم بو می دهد، دست و پا چلفتیست و بیشتر شانس می آورد و ... پس چطور یک چنین شخصیتی تا این حد محبوب می شود؟

همه این مواردی که در بالا به آن اشاره کردم خود دلیلی بر متمایز شدن و برجسته شدن این کاراکتر در فیلم های هالیوودی است. تا قبل از دزدان دریای کارائیب، قهرمان ها همیشه صورتی زیبا داشتند، ظاهری آراسته داشتند، قوی و خوش هیکل بودند، باهوش و رهبر صفت بودند و ... اما دزدان دریای کارائیب، قهرمانش را کاملا متفاوت عرضه کرده و همین مهم دلیل مورد توجه بودن این فیلم و شخصیت منحصربفردش است. همیشه قرار نیست قهرمان داستان سوپرمن باشد، همیشه قرار نیست قهرمان فیلم خوش چهره باشد، چه اشکالی دارد اگر هیکلش هم خیلی عضلانی نباشد؟

فیلم های شاخصی که جانی دپ در آنها به هنرنمایی پرداخته و جزو فیلم های برتر سینمای جهان نیز شده اند را در ذهن خود مرور کنید. برگردید به سال ها قبل، زمانی که جانی دپ هنوز جانی دپ نشده بود.

ادوارد دست قیچی را یادتان می آید؟ کسی که به جای دست، قیچی داشت. شخصیتی باز هم منحصربفرد. این شخصیت با ظاهری کاملا نامعقول و عجیب، آنقدر مظلوم و پاک بود که هر بیننده ای برایش دل می سوزاند و تحت تاثیرش قرار می گرفت. اینجا باید بگوییم بازی موفق بازیگر یک چیز است و طراحی شخصیت چیز دیگری. جانی دپ نقشش را بخوبی ایفا کرده قبول، اما قبل از جانی دپ، کارگردان و شخصیت پرداز، این شخصیت ها را بوجود آوردند و قبل از این دو، نویسنده ای تصویر کلی از شخصیت مورد نظر را ارائه کرده است.

فیلم راه آبی ابریشم از نقطه نظر جلوه های بصری یا همان ویژوال افکت متاسفانه بار ارزشی خوبی برای صحبت و بررسی ندارد و بسیاری از صحنه های آن از قبیل سکانس طوفان یا شبیه سازی بنادر از نمای 20 کیلومتری، آنقدر هجو و ابتدایی اجرا شده اند که توضیح در خصوص آنها هیچ افزونه علمی نخواهد داشت

برگردیم به فیلم راه آبی ابریشم خودمان. در این فیلم به قول بسیاری «بسیار پر هزینه»، ناخدا سلیمان با بازی داریوش ارجمند، شخصیت اصلی داستان است و تمام داستان بر مبنای سفر ایشان قبل از مارکوپولو به چین از مسیر دریاییست.

وقتی ناخدا سلیمان را در راه آبی ابریشم می نگرید گویی به مالک اشتر در سریال امام علی نگاه می کنید، تنها کمی تفاوت در رنگ موها و محاسن است و کمی اضافه وزن بازیگر. هیچ تفاوتی در واژگان و گفتار نیست و هیچ المانی در شخصیت و ظاهر ناخدا سلیمان وجود ندارد که بتوان گفت این ناخدا سلیمان است و آن مالک اشتر نخعی! در عین حال که به نظر بنده مالک اشتر به مراتب شخصیتی پخته تر و به جا تر ارائه کرده تا ناخدا سلیمان. ناخدا سلیمان فردی سفید رو است که انگار نه انگار پیر دریاست و سالهاست جزو مردمان جنوب ایران است. چهره اش چنان سفید و براق است که انگار بیشتر در بخش های اداری دریانوردی کار کرده تا اینکه زیر تابش آفتاب جنوب باشد. یکماه به جنوب بروید و بعد چهره خود را در آینه ببینید، متوجه خواهید شد که چقدر چهره ناخدا سلیمان ابتدایی طراحی شده است.

با این شکل شخصیت پردازی چگونه انتظار داریم که کاراکتر ناخدا سلیمان به عنوان یک چهره ملی تاریخی در ذهن همگان بماند؟ قول می دهم تا اندکی بعد، مردم حتی تصویر کوچکی از ناخدا سلیمان را در ذهنشان نخواهند داشت و این در حالیست که «جک اسپارو « را جهانی به یاد می آورند.

برمی گردیم به جانی دپ. فیلم های برجسته ای که جانی دپ در آنها به هنرنمایی پرداخته را دوباره بیاد آورید. هیچ دو فیلمی نیست که این بازیگر در آنها به یک شخصیت رسیده باشد. قابلیت این بازیگر تا این حد است که در برخی از فیلم ها با لهجه انگلیسی صحبت می کند و در برخی دیگر با لهجه آمریکایی!

اما این موارد نه زیر سوال بردن داریوش ارجمند است و نه بالا بردن جانی دپ. ضعف و قوت در کارگردانانی است که شخصیت ها را برای بازیگر می سازند. توان بازیگری داریوش ارجمند کم از جانی دپ نیست. اما شخصیت ناخدا سلیمان در مقابل شخصیت کاراکتری نظیر جک اسپارو یک شخصیت کاملا نپخته است.

راه آبی ابریشم

ضد قهرمان ها، کمی واقعی تر

یکی از نکات موفق فیلم راه آبی ابریشم، حضور ضد قهرمان ها در کنار قهرمان های اصلی داستان است. رضا کیانیان در نقش ناخدا ادریس، شخصیتی است که بنظر بنده، تکامل یافته تر و موفق تر از بقیه کاراکترهای فیلم طراحی شده است. ناخدا ادریس، تا حدودی در مقابل شخصیت ناخدا سلیمان قرار می گیرد. کم تجربه تر، جوان تر، یاقی تر و تافته جدابافته است و تا حدودی هوس باز!

شخصیت ناخدا ادریس با توجه به شکل ظاهری، تطابق بیشتری با محیط دارد و تاثیرات دریانوردی بر چهره او بیشتر از ناخدا سلیمان آشکار است. واژگان لغوی و شکل بیانش خوب و بجاست و آقای کیانیان انتخاب مناسبی برای این شخصیت محسوب می شود.

ضد قهرمان در فیلم راه آبی ابریشم، داستانی کوتاه دارد که البته این مربوط به فیلمنامه است. اما در فیلمی مثل دزدان دریایی کارائیب، تا پایان فیلم، ضد قهرمان داستان حضور دارد تا همیشه برای شخصیت اول فیلم دردسر ایجاد کند و خود داستانی باشد تا بار سرگرم کنندگی فیلم را به دوش بکشد.

بهرام رادان، کاتبی که ناخدا می شود

بهرام رادان، با چشمانی آبی و موهایی قهوه ای، شخصیت کاتبی ایرانی را ایفا می کند که با ناخدا سلیمان در سفر به چین همراه می شود و در میانه راه، ناخدای یکی از کشتی ها می شود.

بیشترین تفاوتی که رادان در این نقش با سایر نقش هایش در فیلم های دیگر از خود ارائه داده، این است که اکثرا او را در فیلم هایش با گویش محاوره ای دیده ایم و در اینجا لفظ قلم صحبت می کند و به لحاظ بازیگری، تفاوت چندانی با سایر فیلم هایش ندارد.

بهرام رادان هم تا پایان سفر کوچکترین تغییری در چهره اش ایجاد نمی شود و این تا حدیست که زمانی که به چین می رسند از همیشه سفید تر و خوش چهره تر می نماید. که این پدیده قطعا بدلیل استفاده از کرم های ضد آفتاب مرغوب اتفاق افتاده و می تواند دلیلی بر پر هزینه بودن این فیلم سینمایی باشد!

علاوه بر این شاید شخصیت و بازی بهرام رادان خیلی مناسب با نقشش نباشد اما قطعا حضور وی در این فیلم بر روند فروش آن تاثیر بسزایی داشته و خواهد داشت.

 چهره پردازی موفق اما کمی جای تعجب

سعید ملکان بعنوان یکی از بهترین های چهره پردازی در کشور ما جایگاه ویژه ای دارد و در این فیلم هم مثل همیشه خوش درخشده اند. اما موضوعی که در نگاه اول در فیلم کمی به چشمم آمد، غیر طبیعی بودن موها در رستنگاه بود. به نظر بنده کمی موها غیر واقعی می نماید که از سعید ملکان بعید است.

داستان و شخصیت پردازی در گرو هم

از نقد فیلم راه آبی ابریشم در بالا خیلی سریع گذشتم تا در نهایت به این قسمت برسم. راه آبی ابریشم را فراموش کنیم و دقایقی بر اصل موضوع پروراندن داستان و رسیدن به شخصیت های منحصربفرد تمرکز کنیم. چشمانتان را برای دقایقی ببندید و دزدان دریای کارائیب را در ذهن خود مرور کنید. بجز شخصیت های کلیدی داستان چه کاراکترهای دیگری را بیاد می آورید؟

مطمئنم تصاویر شفافی از انبوهی از شخصیت ها در ذهنتان جاری شده که همه آن ها را به خاطر دارند. بخصوص خدمه کشتی. از شخصیت های فرعی داستان چه کسانی را بیاد دارید؟ اشخاصی که قطعا نباید چهره پررنگی از آنها در ذهنتان باقی مانده باشد.

سوال اینجاست که چرا خدمه کشتی در فیلم دزدان دریای کارائیب در ذهن ما می مانند اما خدمه کشتی ناخدا سلیمان در ذهن ما نمی مانند؟

در فیلم هایی نظیر دزدان دریای کارائیب که مخاطبین فراوانی دارند و از خاصیت سرگرم کنندگی فوق العاده بالایی بهرمند هستند یک خصوصیت بسیار بارز وجود دارد که تقریبا می توان گفت که در هیچ یک از فیلم های ایرانی به چشم نمی خورد.

در این فیلم ها همیشه یک داستان اصلی وجود دارد و صدها داستان فرعی

برای اینکه داستان اصلی خوب از آب درآید لازم است، شخصیت های اصلی داستان هم بخوبی پرداخت شوند و المان های منحصربفردی هم داشته باشند تا برجستگی آنها در ساختار اصلی فیلم نمایان شود. در عین حال برای پروراندن داستان های فرعی هم نیاز به کاراکتر است. این کاراکترها هم لازم است متمایز از سیاهی لشکر باشند اما نباید به پررنگی نقش های اصلی باشند و نباید در محور اصلی داستان قرار گیرند.

دلیل اینکه بسیاری از شخصیت های دزدان دریایی کاراییب در ذهن شما مانده است، همین 2 نکته است:

1 کاراکترها یونیک و منحصربفرد طراحی شده اند.

2 هر یک از این کاراکترها در طول فیلم، در داستان های کوچکی نقش اول هستند.

بسته به اینکه این شخصیت ها چقدر پرداخت شوند و چقدر در داستان اصلی و داستان های جانبی به ایفای نقش بپردازند، ماندگاری آنها نیز در ذهن بیننده بیشتر خواهد شد.

به عنوان مثال دو خدمه کشتی مروارید سیاه که مایه طنز نیز به خود می گیرند، بدلیل خصوصیت های منحصربفرد رفتاری و پارامترهای فیزیکی خود و از همه مهمتر حضور در بسیاری از حوادث و داستان های جانبی، نسبت به بقیه بازیگران و خدمه کشتی، شناخته تر شده و برجسته ترند.

پرداختن به داستان های کوتاه و اتفاقات جانبی در این فیلم بقدری بجا و دوست داشتنی است که به جرات می توانم بگویم کاراکتر میمون در سری فیلم های دزدان دریای کارائیب از بسیاری از بازیگران این فیلم محبوب تر و جذاب تر است.

بجز میمون، یک طوطی که حالات و ناگفته های صاحب لالش را همیشه لو می دهد و سگی که همیشه حلقه کلیدها را در دهان خود نگه می دارد نیز از کاراکترهایی هستند که داستان های چند ثانیه ای و کوتاهی را در این فیلم بتصویر می کشند. و بجای خود، در لحظاتی خستگی را از چشمان بیننده کم می کنند.

تفاوت اصلی فیلم های موفقی نظیر دزدان دریای کارائیب با راه آبی ابریشم در همین ظرافت هاست. اینکه فیلمنامه بگونه ای داستان پردازی کند که بیننده پس از اتمام فیلم حس کند کوهی از ماجراهای مختلف را دنبال کرده یک طرف و توان مضاعف کارگردان در شخصیت پردازی های مختلف و بهره گیری از آنها در لابه لای فیلم در قالب داستان های کوچک فرعی سبب خواهد شد تا عیار فیلم چندین برابر شده و در میانه های فیلم، بیننده از تکرار بازیگران اصلی خسته نشود.

افت ریتم در فیلم، گاها بدلیل نیاز داستان به گذشت زمان اتفاق می افتد. به این معنی که اتفاقی الان می افتد و برای روی دادن اتفاق بعدی لازم است کمی زمان سپری شود. به همین دلیل کارگردانان موفق برای کنترل انسجام فیلم، داستان های فرعی را در این هنگام بارور می کنند تا از این آهستگی و از ریتم افتادگی جلوگیری کنند. در عین حال که این موضوعات کوچک در بسیاری از موارد جالب و دیدنی هستند.

فیلمنامه خوب نوشتن و پروراندن داستان مقوله ای است که هزاران دلار در سینماهای پیشرفته قیمت دارد. باید قبول کنیم که کار سختی است اما همانطور که در قبل هم گفته شده ما می توانیم تجربه را تجربه نکنیم و قطعیات را بپذیریم.

بر روی شخصیت هایی که می سازید کار کنید و سعی کنید آنها را نپخته معرفی نکنید. آنها را بگونه ای به تصویر بکشید که اگر کسی خارج از این مرزها هم نگاهشان کرد، شیفته آنها شوند. داستان خود را منسجم کنید و شخصیت های خود را در طول داستان به بازی بگیرید. فرقی نمی کند که انیمیشن می سازید، فیلم کوتاه می سازید یا حتی یک تیزر تبلیغاتی. کاراکترهای شما یکی از ابزارهای قدرتمند برای منحصربفرد کردن خروجی نهایی شما خواهند بود.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:سی نت