گذشته سرنوشتساز
بررسی شخصیتهای سریال شیدایی
موضوع ارثیه بارها و بارها دستمایه ساخت آثار تلویزیونی و سینمایی بسیاری بوده است، اما نگاه كارگردان مجموعه تلویزیونی شیدایی به این موضوع، نگاه خاص خودش است و داستانی را روایت میكند كه نمونهاش را ندیدهایم.
اطلاعرسانی پیرامون این مجموعه با خلاصه داستانی متفاوت آغاز شد و از همین خلاصه داستان میتوان فهمید كه سازندگان آن یا حداقل كسی كه چنین خلاصهای را تهیه كرده است تاحدودی سعی داشتهاند معرفی داستانشان با خلاصه داستانهای معمولی كه این روزها درباره فیلمها و مجموعهها منتشر میشود متفاوت باشد.
در این خلاصه داستان چنین آمده بود: «قلب طاها آن طور كه باید نمیتپد و مرگش نزدیك است پس وصیتی مینویسد تا عزیزی از عزیزانش مالك داراییاش شود... كمی میگذرد طاها شیدا میشود خونش تازه میشود، شبش روز میشود، مبارك است لیلا آمده است... پس وصال هدف میشود بیخبر از اینكه دستی آلوده تیری به این هدف نشانه گرفته است...»
مجموعه شیدایی صرفا موضوع علاقه طاها به لیلا را دنبال نمیكند. این مجموعه دارای داستانی چند لایه و تودرتو است كه در هر چند قسمت یكبار مخاطب را با گره جدیدی مواجه میكند و نمیگذارد او براحتی از كنار مجموعه بگذرد.
اما با این حال و با اینكه در شیدایی شاهد چند داستان موازی و به اصطلاح «بچه داستان» هستیم در كلیت اثر با ریتم كندی مواجه میشویم، بهطوری كه میتوان براحتی از خیر دیدن یكی دو قسمت آن گذشت و در نهایت نیز از كلیت ماجرا عقب نماند.
شاید اگر نویسنده یا كارگردان با بخشهایی از این فیلمنامه بیرحمانهتر برخورد میكردند و شاید اگر براحتی در جهت هرچه موجزتر كردن فیلمنامه تلاش میكردند این نقص برطرف میشد.
نكتهای كه بسیاری از نویسندگان و كارگردانان به آن واقفند اما در عمل كه میرسد به خاطر دلبستگی به آنچه نوشته یا تصویربرداری كردهاند نمیتوانند از زواید آن صرفنظر كنند و به همین دلیل آثارشان پر میشود از مواردی كه براحتی میتوانست حذف شود.
اما با این حال و با اینكه در شیدایی شاهد چند داستان موازی و به اصطلاح «بچه داستان» هستیم در كلیت اثر با ریتم كندی مواجه میشویم، بهطوری كه میتوان براحتی از خیر دیدن یكی دو قسمت آن گذشت و در نهایت نیز از كلیت ماجرا عقب نماند.
نام سعید نعمتالله به عنوان نویسنده شیدایی در عنوانبندی سریالهای مطرح دیگری نیز به عنوان نویسنده دیده شده است، سریالهایی كه هر كدام توانستهاند همراهی مخاطب را به دست آورند و در زمره آثار پرمخاطب قرار گیرند. اما او در این راه فراز و نشیبهایی هم داشته است.
نمونه موفق آثار او زیر هشت بود كه هم توانست نظر مخاطبان عادی تلویزیونی را به خود جلب كند و هم از منظر منتقدان به عنوان اثری قابل قبول شناخته شد.
او نویسنده توانایی است كه اگر سعی كند خودش را در جایگاه اولین منتقد آثارش قرار دهد موفقیت هایش دوچندان خواهد شد.
در این مجموعه با شخصیتهایی مواجهیم كه میتوانند واقعی باشند. طاها پسر محمد تقی یك مرد پولدار و در عین حال معتقد به ارزشهای اخلاقی است.
محمد تقی در گذشته سهم طاها و خواهرش عاطفه را از اموالش تقسیم كرده و پیش از مرگش ارث هر كدام را در اختیارشان قرار داده، با این تفاوت كه طاها به علت بیماری قلبی حادی كه دارد ممكن است هر لحظه جانش را از دست بدهد.
طاها با علم به همین قضیه پسر عاطفه را به عنوان وارث خود در نظر گرفته و حالا حمید (همسر عاطفه و داماد خانواده محمدتقی) سایه به سایه به دنبال طاهاست تا مبادا او به كسی علاقهمند شود و پسرش از ارث طاها محروم بماند.
تلاش حمید اما در مواجهه طاها و لیلا، خانم دكتری كه در مسیر زندگی او قرار میگیرد بی نتیجه میماند. طاها به خاطر رسیدن به لیلا قصد دارد شرط او را مبنی بر جراحی قلبش با توجه به ریسك بالایی كه برایش به همراه دارد، بپذیرد اما در ادامه لیلا از این شرط صرفنظر میكند.
از طرفی به موازات داستان با دختری به نام شیدا روبه رو میشویم كه دختر طاهاست. طاها بدون اجازه پدرش با خانمی ازدواج كرده بود كه دو بار طلاق گرفته و حتی مدتی را در زندان بوده است. طاها از وجود چنین دختری خبر ندارد.
در واقع تا اینجای داستان متوجه میشویم كه تلاشهای حمید از اساس غلط بوده است. طاها همین حالا هم اگر با لیلا ازدواج نكند یك وارث دارد به نام شیدا؛ وارثی كه نقشش در ادامه آنقدر پررنگتر خواهد شد كه عنوان مجموعه هم از روی آن انتخاب شده است.
میتوان گفت نعمتالله ملودرام خوبی را طراحی كرده كه رفته رفته به واسطه پیچیدگیهایی كه میان روابط شخصیتها به وجود میآید برای مخاطب جذاب تر میشود.
در این مجموعه امیر جعفری در نقش حمید به عنوان مردی ظاهر شده كه كه هرچه دارد از پدر همسرش است. با این حال او بواسطه كارهای خلافش دارایی چندانی ندارد و همواره عاطفه را كه بشدت وابسته اوست آزار میدهد.
حمید شخصیت تقریبا منفی این مجموعه است و شاید اگر بخواهیم با توجه به خلاصه داستان پیشداوری كنیم او همان دست آلودهای است كه با تیری وصال طاها و لیلا و شاید در ادامه میان رسیدن طاها به دخترش شیدا را هدف گرفته است.
حمید شخصیتی منفی دارد اما زمانی كه با پدر معتاد او روبهرو میشویم ریشه این تیره بودن را در كودكی پر تنش او میبینیم.
این دوران سخت كودكی از حمید مردی ساخته است كه قصد دارد به هر روشی حتی از راههای غیرانسانی مانع از تكرار آن برای پسرش شود. او تصور میكند كه خوشبختی پسرش در گرو ارثیهای است كه قرار است از طاها به او برسد.
عاطفه اما به عنوان زنی كه وابستگی شدیدی به حمید دارد معرفی شده. حتی در مكالمه عاطفه و پدرش بر این مورد تاكید میشود.
او به خاطر این وابستگی حتی توانایی تصمیمگیری در مواقع حساس را ندارد. عاطفه شاید در مقابل حمید هم بایستد اما در نهایت هرچه را كه حمید بگوید قبول میكند و از درون نیز رفته رفته زیر بار این فشار در حال خرد شدن است.
راز ازدواج طاها را عاطفه به حمید گفته است. رازی كه حتی محمد تقی هم نمیداند و حالا این راز حربهای را در دست او قرار داده تا بتواند با استفاده از آن مانع ازدواج طاها و لیلا شود.
طاها اما برخلاف اینكه دوست دارد به همه ثابت كند بزرگ شده است، اما همچنان رگههایی از تصمیمگیریهای احساسی و بچهگانه در رفتارش قابل مشاهده است.
طاها شخصیتمحوری این داستان است و به نوعی نقطه تلاقی داستانهای فرعی آن هم هست.
و اما لیلا دختر زخم خوردهای كه یك ازدواج ناموفق داشته كه خودش در این عدم موفقیت نقشی نداشته است. او بیگناه چنین ضربهای خورده است و همه تصور میكنند كه با قراردادن شرط عمل برای طاها میخواهد انتقامگیری كند.
هنوز شخصیت او بدرستی نمایان نشده و هنوز مشخص نیست كه او در ادامه و در مواجهه با واقعیتهای زندگی طاها قرار است چه واكنشی داشته باشد اما به نظر میرسد كه او هم در ادامه نقش مهمی دارد.
میتوان گفت شخصیتهای مجموعه شیدایی بهگونهای معرفی شدهاند كه مخاطب نمیتواند واكنشهای آنها را حدس بزند.
فیلمنامهنویس نشانههای محدودی در رابطه با هریك در اختیار مخاطبان قرار داده است و درباره هر شخصیت تنها چیزهایی را میدانیم كه مربوط به گذشتهشان است.
شاید در شیدایی قرار است تاثیر همین گذشته را بر آینده مرور كنیم. گذشته حمید، گذشته لیلا، گذشته طاها و گذشته شیدا... .
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع:مبینا بنیاسدی /جامجم