الگوی تلاش
اشاره
حضرت آیتاللّه شهید سید مهدى حكیم (ره) از مردان واقعی و راستینی است، كه در تمام دوره حیات پربرکت و پربارش، رایحه ایمان و جهاد در جهت بارور كردن اندیشه دینى در جامعهاى اسلامى، از وجودش مىتراوید.
این دانشمند جوان و درد آشنا، با رفتار و مقاومتش مىخواست تا پیكار علیه استعمار و استبداد را بیاموزد. در زندگى سراسر جهاد و هجرت خویش مىكوشید تا حریم امنى را براى بالندگى افكار ملت اسلامى بسازد.
شایستگىها و اندیشههاى ژرف او كه از زلال دین سیراب گشته بود، در وادى خدمت به فرهنگ و سیاست جارى گشت. او با 30 سال رنج دورى از وطن در كنار دیگر مجاهدان خستگىناپذیر، به صیانت از مرزهاى اعتقادى پرداخت.
ایشان به دور از علائق ملى و نژادى، تلاشهاى فرهنگى و سیاسى را، بُعدى فرا ملیتى بخشید. وى با شركت در مجامع فرهنگى و سیاسى جهان مُنادى اسلام راستین بود و بالاخره شمع وجودش براى روشنى بخشیدن به گمشدههاى راه دین ذوب شد و همانند اجداد طاهرینش در خون خویش غلطید و نویدبخش فرداهاى روشنى، براى دوستداران اسلام گردید.
ولادت
تاریخ حیات بشرى هنوز صفحه زرّین قرن بیستم را نگشوده بود، كه ستارهاى با طلوع خویش درخشید و كانون عالم پرورى را با نورافشانى خود، لبریز شادى ساخت. حضرت آیتاللّه شهید سید مهدى حكیم (ره) در تاریخ 1314 قمری در خانواده مرجعیت دینى نجف اشرف، دیده به جهان گشود و چشمان پدر و مادر خود را فروغى دوباره بخشید.
پدر بزرگوارش حضرت آیتاللّه العظمى سید محسن حكیم (ره) و مادرش بانو فُوزیه، فرزند حاج حسن البشرى لبنانى بود.
پدر به پاس احترام به حضرت مهدى موعود، نام فرزندش را مهدى نهاد و مادر وى، او را در آغوش محبت فشرد و از شوق ولادتش اشك خوشحالى فشاند.
از تبار پاكان
سلسله نسب آیتاللّه سید مهدى حكیم (ره) به سادات طباطبایى مىرسد كه به امام حسن مجتبى (ع) منتهى مىشود. پدر بزرگوارش نیز حضرت آیتاللّه العظمى سید محسن حكیم است كه به حق اسوه تقوى و شجاعت و دلسوز نسبت به دین و جامعه بود و لحظه ای در دفاع از دین و آیین پیامبر و امامان علیهم السلام درنگ نکرد.
سلسله خانوادگى این فقید سعید را از آن رو «حكیم» مىنامند كه جدّش امیر على فرزند سید بن مراد، طبیب عصر خود بوده، سید بن مراد در آن زمان تنها طبیب نجف محسوب مىشده است و طبیب را نیز در آن زمان، حكیم مىگفتند. از این جهت این خانواده به «حكیم» شهره شدند.
تحصیل
حضرت آیتاللّه شهید سید مهدى حكیم (ره) دوران کودکی را در آغوش پر محبت پدرى عالم و مادرى متدیّن، سپرى كرد و هر روز با واقعیتهاى زندگى بیشتر آشنا مىشد.
پدرش مرحوم حكیم وى را به یكى از مكتب خانههاى نجف اشرف فرستاد. وى با استعداد خارق العاده و سرشارى كه داشت، به زودى خواندن و نوشتن را فرا گرفت. ایشان تكالیف دینى و تعدادى از خطبههاى نهج البلاغه و اشعار سید حمیرى - كه در باب مدح اهلبیت (ع) سروده بود.- را نزد پدرش آموخت و با مكتب امامت آشنا گردید.
حضرت آیتاللّه شهید سید مهدى حكیم (ره) مقدمات خواندن و نوشتن را در یكى از مكتبخانههاى علمى نجف اشرف آموخت، و مقدمات حوزه را نزد شیخ محمد تقى الفقیه؛ منطق، اصول و فقه در سطح عالى را نزد آیات عظام سید محمد و سید احمد حكیم، خارج اصول و فقه را نزد آیات عظام خوئى، شهید سید باقر صدر و شیخ حسین حلّى - رحمهم اللّه فرا گرفت و سرانجام از چهرههاى ممتاز و پرافتخار حوزه علمیه نجف اشرف گردید.
به سوى شهادت
در سال 1368 جبهه ملى - اسلامى سودان از آیتاللّه سید مهدى حكیم (ره) دعوت کرد تا در كنفرانسى كه براى دومین بار، در خارطوم پایتخت سودان، برگزار مىگردد، شركت كند.
این دعوت از طریق دكتر سعید محمد، رئیس تحریر مجله العالم، صورت گرفت. اما شهید حكیم (ره) متأسفانه به موقع موفق به اخذ جواز ورود به خاك سودان نشد و روز بعد لندن را به قصد خارطوم ترك كرد و در هتل هِیلتون اطاق شماره 153 اقامت گزید.
بعثىها از ورود شهید حكیم (ره) به خاك سودان اطلاع یافتند و درصدد طراحى ترور وى برآمدند. بعثىها از آن جهت محیط سودان را مناسب كار خود دانستند كه اولاً، سودان رابطه خوبى با دولت مستکبر و خودکامه عراق داشت و ثانیاً وجود حزب بعث و نفوذ او در تشكیلات دولت سودان به خصوص وجود حزب بعث سودان، زمینه خوبى در انجام ترور بود.
یكى از بستگان ایشان در مورد چگونگى ورود آیتاللّه حكیم (ره) به خاك سودان چنین اظهار مىدارد:
«ساعت 2 نصف شب جمعه 1368 وارد فرودگاه خارطوم شدیم. مورد استقبال یكى از برادران قرار گرفته، به وسیله ماشین او به هتل هیلتون انتقال یافتیم و در اطاق شماره 153 سكنى گزیدیم. بنا شد صبح روز جمعه ساعت 9 در دومین جلسه كنفرانس شركت كنیم.
متأسفانه جهت انتقال ما به كنفرانس در زمان مقرر نیامدند. ساعت از 9 گذشت كه شخصى به نام عباس ابراهیم النّور كه خود را عضو جبهه ملى - اسلامى سودان مىدانست، آمد و گفت: اكنون دیر شده و بهتر است در جلسه بعد از ظهر امروز شركت كنید. باز هم طبق معمول خبرى از كسى نشد.
تا ساعت 6 عصر هم بدین منوال گذشت. شخص دیگرى آمد و خود را از مجله العالم معرفى كرد. او هم پس از صحبتهاى لازم مارا ترك نمود.
من و سید مهدى حكیم (ره) در سالن هتل نشسته بودیم و منتظر رفتن در كنفرانس بودیم. دو نفر عراقى، چند مترى ما روى صندلى نشستند و از گارسون غذا خواستند و بدون تناول، وقت گذرانى مىكردند و در واقع سید حكیم را شناسایى مىكردند.
ما پس از مدتى به اطاق مراجعت و استراحت نمودیم و فردا صبح هم به شكل روزهاى پیشین ما را سركار گذاشتند. كنفرانس لحظههاى پایانى خود را طى مىكرد و ما با پایان یافتن آن بدون شركت در كنفرانس، تصمیم گرفتیم با حسن ترابى دبیر كل جبهه ملّى - اسلامى سودان ملاقات كنیم. در شب یكشنبه 1368 براى ملاقات وى وارد منزلش شدیم و پیرامون مسائل جارى عراق، مسئله سیاسى فلسطین و مسئله مخالفین عراق صحبتهایى به میان آمد. پس از اتمام مذاكرات به هتل برگشتیم.
شهید سید مهدى (ره) رفت كه كلید از هتلدار بگیرد، در همان حال چند نفر عراقى مشكوك، آیتاللّه شهید (ره) را تحت نظر داشتند. من نیز رفتم تا كلید اطاق را از مسئول هتل بگیرم. 20 ثانیه نگذشته بود كه صداى شلیك گلوله شنیده شد. برگشتم دیدم كه سید مظلوم نقش بر زمین شده است. خواستم حركتى كنم كه مهاجمین همه را تهدید نمودند و تیراندازى هوایى نمودند.
پس از آن، همه روى زمین دراز كشیدند و تروریستها پس از شلیك چهار گلوله هوایى، صحنه را ترك كردند و 15 دقیقه پس از متوارى شدن قاتلین، نیروهاى امنیتى سودان رسیدند. بدن غرقه در خون شهید حكیم را به بیمارستان منتقل نمودند و به بازجویى از ساكنین هتل پرداختند.
میثاق با خون شهید (ره)
پیكر آغشته به خون شهید به بیمارستان منتقل شد، اما روح پاكش به ملكوت اعلى پیوست. آرى، او رفت تا درد دل شیعیان را به جد بزرگوارش باز گوید.
پس از پخش خبر شهادت ایشان از رسانههاى تبلیغاتى جهان، هیئتى از مجلس اعلاى انقلاب اسلامى و وزارت خارجه جمهورى اسلامى ایران، عازم سودان شدند و از كشور سودان نیز وزیر كشور، وزیر دادگسترى و مسئولین جبهه ملّى - اسلامى سودان، در كنار جسد مطهر شهید گرد آمدند.
پس از قرائت فاتحه، حسن ترابى خطاب به آن شهید، چنین گفت:
«این فقید سعید، شخصیت بزرگى در وطن خود بود، بزرگى او به بزرگى اسلام بود. شهادت وى با این وضع و با چنین شرایطى بزرگىاش را نشان مىدهد. با هر قطرهاى ازخون این شهید، صدایى به عالم بلند مىشود. این شهید براى ما مهمان بود و هر مهمانى نسبت به ما حقوقى دارد كه ما آن را انجام ندادیم. این فاجعه در واقع یك بحران سیاسى و اهانت به كشور سودان است.»
نخست وزیر سودان نیز خطاب به پیكر شهید، چنین گفت:
«من همدردى خود و مردم سودان را درباره این فاجعه، اعلام مىدارم. سودان چنین جنایتى را در تاریخ معاصر خود كمتر دیده است... خداوند روح او را با انبیاء و شهداء راستین محشور نماید.»
تشییع پیكر
روز پنجشنبه 1368 پیكر شهید با حضور شخصیتهاى سیاسى - نظامى سودان همانند، وزیر كشور، وزیر دادگسترى و رئیس جبهه ملى - اسلامى، از خارطوم تا تهران تشییع شد و ساعت 3 بعد از ظهر همان روز، وارد فرودگاه مهر آباد گردید. روز شنبه 1368 نیز دوباره پیكر او را، یارانش با حضور تعدادى از مسئولین جمهورى اسلامى ایران، برادرش آیتاللّه سید باقر حكیم و شخصیتهاى علمى و سیاسى عراق تشییع كردند.
تشییع پیكر پاك او با پخش سرود نظامى جمهورى اسلامى ایران، از مسجد ارك تهران آغاز شد و تا تقاطع شهید مصطفى خمینى (ره) ادامه یافت،
و پس از آن پیكر شریفش را به سوى شهر مقدس قم حركت دادند و با همراهى حدود 100 اتومبیل بدن شهید را در ساعت 3 عصر روز شنبه 1368 به قم رساندند و در میان انبوه جمعیت كه به انتظار ورود پیكر شهید بودند، تشییع و پس از عزادارى كمنظیرى بدن مطهّر آن رادمرد را در كنار بارگاه ملكوتى فاطمه معصومه (س) و مزار شهید محراب، آیتاللّه مدنى، در مسجد بالاسر، به خاك سپردند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
منبع :
کتاب ستارگان حرم
تهیه و فرآوری: علی فریادرس ، گروه حوزه علمیه