تبیان، دستیار زندگی
رمان‌های ما اغلب تک صدایی است و این لطمه بزرگی به ادبیات ما زده است. ما از ادبیات جهان درس نمی‌گیریم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دنیا از ادبیات ایران بی خبر است

گفت و گوی اختصاصی تبیان با فتح‌الله بی‌نیاز


رمان‌های ما اغلب تک صدایی است و این لطمه بزرگی به ادبیات ما زده است. ما از ادبیات جهان درس نمی‌گیریم.


فتح الله بی نیاز

فتح الله بی نیاز نویسنده و منتقد پر کاری است که رمان‌ها و کتاب‌های بیشماری به چاپ رسانده است. از جمله: رگ‌های خاکستری، دردناک ترین داستان عالم، اولیا حضرت فرنگیس، عطش ماندگار، دریاسالار بی‌دریا، افعی‌ها خودکشی نمی کنند، درآمدی بر داستان نویسی و روایت شناسی، ملاقات با مسیح، کوارتت مرگ و دختر و داستان‌های دیگر. گفتگوی کوتاه ما با او پیرامون عوامل جهانی نشدن ادبیات ایرانی است که در زیر می‌خوانید.

آقای بی‌نیاز کار تازه‌ای در دست انتشار ندارید؟

مدت هاست که برای چاپ رمان‌ها و داستان‌هایم اقدام نکرده‌ام. تقریبا هشت رمان دارم و چهار مجموعه داستان که این آثار را در سال‌های گذشته نوشته‌ام و بعد ساختار آنها را به داستان‌های مدرن نزدیک کردم و اکنون در چاپخانه منتظراست اما تصمیمی درباره‌شان نگرفته‌ام.

دلیل منتشر نکردن آثارتان چیست؟

راستش ساده‌ترین داستانی که برای انتشار آماده کرده بودم به طرز وحشتناکی سلاخی شد و تصمیم گرفتم که از انتشار آن خودداری کنم. اما یک کتاب نظری نوشته‌ام درباره جهان داستان‌های مدرنیستی به نام " نقد کتاب‌های معتبر جهان" که در شش جلد آماده شده است و برای انتشار به نشر افراز سپرده‌ام.

این کتاب درباره چه موضوعاتی است؟

من در این کتاب زیاد به بحث ساختار داستان مدرن نپرداخته‌ام بل بیشتر به زاویه دید، شکل اعترافات در داستان‌های مدرنیستی، تصویر در داستان به جای نقل و توصیف و خصلت پلیسی بودن و رمز و راز گونه بودن این نوع داستان‌ها پرداخته‌ام.

به نظر شما نویسنده ایرانی باید چه مولفه‌هایی را در داستان رعایت کند تا بتواند داستانش را به سطح داستان‌های جهانی برساند؟

حقیقت این است که این سوال به شکل کلانش این گونه مطرح می‌شود که چرا ادبیات ما جهانی نیست؟ به نظر من مسئله بر سر زبان است. ادبیات ما به زبان‌های روز دنیا ترجمه نمی‌شود من دو سه مثال می‌زنم. رمان بادبادک باز رمانی است که در ژانر رئال نوشته شده است، بدون هیچ شگرد و تکنیک شاخص خاصی اما این کتاب در یک سال شش بار تجدید چاپ شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد. چون این کتاب به زبان انگلیسی نوشته شد. مثال دیگر، آندره مک کین نویسنده‌ای بود که رمان‌هایش را به زبان فرانسه و انگلیسی نوشت و جوایز معتبر دنیا را مثل جایزه دی سی و گنکور به دست آورد. یا ایمره کرتش در جامعه کمونیسیتی مجارستان اجازه نداشت آلمانی بنویسد اما پس از فروپاشی او تریلوژی‌اش را به زبان آلمانی درآورد و جهانی شد و جایزه نوبل را هم گرفت.

یعنی معتقدید که رمان‌های ما در سطح جهانی هستند فقط باید به زبان‌های روز دنیا منتشر شوند؟

البته سطح رمان‌ها و داستان‌های ما از سطح داستان‌های امریکای لاتین پایین‌تر است اما آنقدرها هم ضعیف نیستیم، به خصوص در داستان‌های کوتاه. ولی بحث من این است که ترجمه رمان‌های ایرانی به زبان‌های روز خیلی به دیده شدن آنها کمک می‌کند. در ترکیه یک موسسه‌ای راه اندازی شده که دولت از آن حمایت  می‌کند. در این موسسه تعدادی منتقد شریف استخدام شده‌اند که بر اساس انتخاب درست و نه بر اساس روابط، همه رمان‌ها می‌خوانند و از میان آنها بهترین‌ها را انتخاب کرده و به تیم ترجمه می‌سپارند. چند تیم ترجمه در این موسسه هست که رمان‌های منتخب را به زبان انگلیسی، فرانسه، و اسپانیایی بر می‌گردانند. این کتاب‌ها در خود کشور ترکیه منتشر می‌شوند و به سفارتخانه‌ها و فروشگاه‌ها و نمایشگاه‌های کشورهای دیگر عرضه می‌شوند. ادبیات ترکیه ازهمین طریق به جهان شناخته شد و جوایز معتبری مثل نوبل کسب کرد. چنین موسسه‌ای من بارها پی گیر تاسیس آن شده‌ام و هنوز پا نگرفته است باید در ایران هم تاسیس شود. اما کتاب‌های ما فرصت عرضه شدن ندارند و در جهان دیده نمی‌شوند. من معتقدم که داستان کوتاه ما در حد جهانی است و اگر ترجمه شوند می‌توانند جوایز خوبی کسب کنند.

کتاب‌های ما فرصت عرضه شدن ندارند و در جهان دیده نمی‌شوند. من معتقدم که داستان کوتاه ما در حد جهانی است و اگر ترجمه شوند می‌توانند جوایز خوبی کسب کنند.

دلیل شما برای ضعیف دانستن رمان‌های ایرانی چیست؟

خب نویسندگان ما اغلب کارمند و میرزا بنویس هستند و خیلی فرصت نمی‌کنند برای نوشتن رمان وقت صرف کنند و در واقع مشکلات معیشتی اجازه نمی‌دهد نویسنده حرفه‌ای داشته باشیم که تمام وقتش را صرف نوشتن رمان کند. خب به هر حال در یک مجموعه داستان دو تا داستان خوب است و باقی متوسط و ضعیف ما روی همان دو تا داستان حرف می‌زنیم. در سال‌هایی که من دبیر جایزه مهرگان، اولین جایزه خصوصی ایران بودم، اگر رمانی تا سی صفحه اول نشانه‌های رمان عامه پسند نداشت به عنوان رمان جدی انتخاب می‌کردیم. اما متاسفانه اغلب رمان‌ها خود به خود گرایش به سمت رمان‌های عامه پسند داشتند که در مجموعه داستان‌ها این چنین نبود.

ولی در بازار کتاب برعکس این نظر وجود دارد. یعنی این که رمان‌ها جایگاه خود را پیدا کرده‌اند و خوانده می‌شوند ولی مجموعه داستان‌ها مخاطب خوبی ندارد و استقبال چندانی نمی‌شود. این حرفی است که اغلب کتاب فروشی‌ها و انتشاراتی‌ها می‌زنند.

دلیل آن این است که مردم ما برای خواندن ادبیات معاصر تربیت نشده‌اند. در چکسلواکی هرکتاب با تیراژ بیست هزار جلد منتشر می‌شود اما در ایران با هفتاد و پنج میلیون نفر جمعیت، یک کتاب با تیراژ هزار نسخه چاپ می‌شود. یکی از دلایلش این است که در چکسواکی بچه‌ها تا پایان دبستان با ادبیات شفاهی رشد می‌کنند. آموزش آنها با کتاب نیست بل که آنها را با قصه‌ها و داستان‌ها و ترانه‌ها پرورش می‌دهند. اما در ایران ادبیات معاصر آموزش داده نمی‌شود و مردم هر جا می‌خواهند شعر بخوانند حافظ و مولوی می‌خوانند.

به نظر شما مردم حافظ و مولانا می‌خوانند؟

درست است، همان را هم نمی‌خوانند. چون مردم اصلا با فرهنگ کتابخوانی آشنایی ندارند. فرهنگ کتابخوانی در جامعه ما نهادینه نشده است. درتمام جوامع پنجاه درصد مردم ادبیات عامه پسند می‌خوانند و بیست درصد آنها ادبیات جدی. قشر بالنده هر جامعه‌ای قشری است که مخاطب ادبیات جدی است. این قشر متاسفانه امروز در معرض سریال‌های سخیف تلویزیونی است و با واژه‌هایی مثل پاچه خواری و غیره رشد می‌کند. این قشر در جامعه ما شکل نگرفته است و این مسئله مربوط به این روزهای ما نیست بلکه این قشر حتی پیش از انقلاب هم شکل نگرفت و کسی برای رشد این قشر بالنده حرکتی نکرد.

ادبیات

جدای از همه صحبت‌هایی که شد فکر می‌کنم قشر بالنده وجود دارد و مشتاقانه ادبیات جدی دنیا را دنبال می‌کند. آنقدر که خواندن داستان‌های کافکا و بورخس و دیگران ذهن خواننده را درگیر خودش می‌کند، رمان‌های ایرانی نمی‌تواند جذابیتی ایجاد کنند.

بله فرق ادبیات عامه پسند و ادبیات جدی همین است. در ادبیات عامه پسند فقط لذت خواندن وجود دارد اما ذهن را درگیر خود نمی‌کند چون فاقد تفکر است. من کتابی نوشته‌ام به نام درآمدی بر داستان نویسی و روایت شناسی با اشاره‌ای موجز به آسیب شناسی رمان و داستان کوتاه در ایران. در بخش آسیب شناسی به این نکات اشاره کرده‌ام و گفته‌ام که نویسنده باید تا زانو در کتاب باشد. پنج ساعت بخواند و یک ساعت بنویسد. متاسفانه نویسندگان ما کتاب نمی‌خوانند و همین به کیفیت کارشان لطمه زده است. نویسندگان خیلی با ادبیات جهان دم خور نیستند و برخورد با ادبیات امروز جهان وجود ندارد. پس چطور می‌توانیم نویسنده خوب باشیم؟ بهترین ترجمه‌ها در ایران بیش از چهار نوبت به چاپ نمی‌رسد. رمان‌های ما اغلب تک صدایی است و این لطمه بزرگی به داستان می‌زند. ما از ادبیات جهان درس نمی‌گیریم. مثل فاکنر زاویه دیدهای مختلف را تجربه نمی‌کنیم. داستان‌های یوسا،فاکنر، فوئنتس و آلن رب گریه خودشان درس بزرگ داستان نویسی هستند. اما همین امروز کسی مثل موراکامی تکنیک‌های رب گریه را می‌گیرد و با تکنیک تسری ناپذیری خودش به شکل تازه‌ای از نوشته می‌رسد و جهانی می‌شود.

ازصحبت‌های شما این نتیجه را می‌گیرم که ادبیات ما نوعی مونولوگ است. همان طور که حاضر نیست با ادبیات جهان دیالوگ کند تا به روش‌های تازه و حرف‌های تازه‌ای برسد، با فضای درونی خودش هم نمی‌تواند دیالوگ کند. همین است که در یک وضعیت تک صدایی باقی می‌ماند.

البته اگر این را یک حکم کلی حساب نکنیم و در یک بستر نسبی به آن نگاه کنیم می‌توانیم این نظر را بپذیریم. همه معتقدند که حرف درست را می‌زنند. همه دچار خودشیفتگی شده‌اند. وقتی در یک جمعی شعری خوانده می‌شود مدام در انتظاریم که شعر تمام شود بعد شعر خودمان را رو کنیم. فکر می‌کنم باید فرهنگ دیالوگ در جامعه ما شکل بگیرد.

فاطمه شفیعی

بخش ادبیات تبیان