تبیان، دستیار زندگی
امام حسین (علیه السلام ) به احترام امام حسن (علیه السلام ) هیچ گاه در حضور او لب به سخن نمى گشود. همین طور برادرش محمد بن حنیفه در محضر امام حسین (علیه السلام ) به احترام او سخن نمى گفت .
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علی وار طلبه باشید

طلبه

امام حسین (علیه السلام ) به احترام امام حسن (علیه السلام ) هیچ گاه در حضور او لب به سخن نمى گشود. همین طور برادرش محمد بن حنیفه در محضر امام حسین (علیه السلام ) به احترام او سخن نمى گفت .

مقاله گذشته را اینجا بخوانید.

در ادامه مقاله گذشته درباره طلبگی در سیره نبوی، این بار در باره سیره ائمه اطهار علیهم السلام  و ادب ایشان با شما سخن خواهیم گفت.

همانطور که اشاره شد اولین گروهی که انتظار می رود راه و روش و سیره ائمه اطهار علیهم السلام خصوصا در زمینه اخلاق و روابط را عمل کرده و آن را معرفی کنند، طلاب و روحانیون هستند که جا پای انبیا و اولیای عظام گذاشته اند.

از این رو دقت در مسائل ریز و درشت اجتماعی سیاسی و اقتصادی در سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام و عمل به آن بسیار کار گشاست. اگر بخواهند بهترین روش ها و شیوه های جذب را تحلیل و تحقیق کنند مسلما باید در سیره نبوی آن را بیابند.

حال سخن اینجاست که من و شما به عنوان یک روحانی و طلبه تا چه مقدار به این سیره و برخورد اجتماعی و آداب آن آشنا هستیم . آیا به گونه ای عمل می کنیم که به فرموده امام  خمینی (طوری باشید که وقتی مردم شما را می بینند یاد رسول الله بیفتند) مردم از اعمال و رفتار ما درس بگیرند؟؟؟

به راستی جای خالی آموزش و پروش چنین شیوه هایی در حوزه های ما  به شدت احساس می شود. آیا فقط روحانیونی که در رشته های تبلیغی مشغولند محتاج این شیوه ها و آداب هستند.؟

شکی نیست که یکی از مهمترین مسائلی که نوعی تنفر و انزجار عمومی نسبت به برخی روحانیون ایجاد می کند، رعایت نکردن همین شیوه ها و و روش هاست و صد البته که تببین و تفسیر آن کار هر کسی نیست.

در این میان نکته سنجی هایی وجود دارد که لازم است اساتید فن و آنهایی که در این رشته کارکرده اند و قلم فرسایی نموده اند، طلاب جوان را آموزش دهند که برداشت های شخصی و یا احیانا نابجا آنها را به کج روی ها نکشاند.

در این مقاله درباره سیره اجتماعی و برخورد عمومی ائمه اطهار علیهم السلام با شما سخن خواهیم گفت.

از حضرت امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) نقل شده است :

روزى بر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) وارد شدم و او در یكى از حجره هایش بود. ابتدا اذن ورود خواستم ، حضرت اذن ورود داد و من وارد شدم ، سپس فرمود: یا على خانه ، خانه توست و نیاز به اجازه نیست .

گفتم : یا رسول الله ، دوست داشتم اجازه بگیرم . پیامبر فرمود: یا على چیزى را دوست دارى كه خدا دوست دارد و ادب الهى را رعایت كردى .(1)

امام حسین (علیه السلام ) به احترام امام حسن (علیه السلام ) هیچ گاه در حضور او لب به سخن نمى گشود. همین طور برادرش محمد بن حنیفه در محضر امام حسین (علیه السلام ) به احترام او سخن نمى گفت .(2)

على (علیه السلام ) مى فرماید:

حسن (علیه السلام ) در زمان حیات رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) مرا ابوالحسین ، و حسین (علیه السلام ) مرا ابوالحسن صدا مى كرد و آن دو پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را پدر خطاب مى كردند. هنگامى كه رسول خدا از دنیا رفت مرا پدر صدا مى كردند.(3)

كنیزى شاخه گلى براى امام حسن (علیه السلام ) آورد، امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم . سوال شد چرا در مقابل یك شاخه گل او را آزاد كردى ؟ حضرت فرمود:

اءدبنا الله تعالى ، فقال : و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها... و كان اءحسن منها اعتاقها(4)

امام زین العابدین (علیه السلام ) فرمود:

به شدت بیمار شدم . پدرم فرمود: چه میل دارى ؟ گفتم : میل دارم از جمله كسانى باشم كه در مقابل آنچه پروردگارم براى من در نظر گرفته چیزى را پیشنهاد نكنم ؛ یعنى به انتخاب او راضى باشم .

 پدرم فرمود: آفرین بر تو كه شبیه ابراهیم خلیل (علیه السلام ) هستى ، هنگامى كه او در میان آتش بود جبرئیل گفت : چه نیاز دارى ؟ ابراهیم (علیه السلام ) فرمود: چیزى به پروردگارم پیشنهاد نمى كنم ، او خودش مرا كفایت مى كند و بهترین وكیل است .(5)

از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است :

حضرت على (علیه السلام ) به امام حسن (علیه السلام ) فرمود: پسرم ، برخیز و خطبه بخوان (سخنرانى كن ) تا سخنت را بشنوم . حضرت فرمود: اى پدر، چگونه سخن بگویم و حال آنكه من چهره ات را مى بینم و از شما حیا مى كنم .(6)

تحمل بى ادبى و تندخویى و درشتى دیگران یكى از نشانه هاى بزرگوارى انسان است .

قرآن كریم یكى از ویژگیهاى عبادالرحمن را همین مى داند: و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(7) امامان معصوم كه مظهر بزرگوارى و ادب بودند همواره در برخورد با جاهلان به گونه اى رفتار مى كردند كه جاهلان منقلب مى شدند و تحولى در عمق جانشان ایجاد مى شد.

در ایامى كه حضرت على (علیه السلام ) زمامدار كشور اسلامى بود گاه و بیگاه به بازار مى رفت و به مردم و كسبه تذكراتى مى داد و متخلفان را با شلاق تهدید مى كرد.

روزى هنگام عبور از بازار خرمافروشان كنیزى را گریان دید و علت گریه اش ‍ را پرسید جواب داد: من خدمتكار خانه اى هستم . از این مغازه خرما خریدم و به منزل بردم ولى آنها نپسندیدند، آورده ام كه پس بدهم ، فروشنده قبول نمى كند. حضرت به مرد كاسب فرمود: این خدمتكار است ، از خود اختیارى ندارد، شما خرما را بگیر و پولش را برگردان .

مرد از حضرت خواست كه در كار او دخالت نكند. به او گفتند: چه مى كنى ، این امیرالمؤ منین است . مرد خود را باخت و رنگش پرید. فورا خرما را گرفت و پولش را پس داد. سپس خاضعانه به امام عرض كرد: یا على ، مرا ببخشید و از من راضى باشید. حضرت فرمود: ما اءرضانى عنك اذا وفیتهم حقوقهم .(8 )

و ذى سفه یواجهنى بجهل               و اءكره اءن اءكون له مجیبا

یزید سفاهه و اءزید حلما                  كعود زاد فى الاحراق طیبا

بسا نابخرد كه با من زبان به نادانى بگشاید و من گفتن پاسخ را خوش ‍ نمى دارم . وى نادانى فزاید و من دانایى ، همچون عود كه به سوختن خوشبوتر شود.(9)

مردى به نام عصام از شام به مدینه آمد، در مسجد مدینه مردى را دید با هیبت و جلال ، نظرش را جلب كرد، گفت : این كیست آنجا نشسته ؟ گویا شخصیتى است .

كسى گفت : حسین بن على (علیهما السلام ) است . تا شنید او حسین بن على است ، آمد روبروى حضرت ایستاد و با كمال وقاحت تا مى توانست حضرت امیر و خود آن حضرت را سب كرد و فحش داد. حضرت نگاهى به او كرد. در چهره اش خواند كه او مردى اغفال شده است .

همین كه حرفهایش تمام شد فرمود: هل انت من اهل الشام ؟ گفت : بله . حضرت فرمود: مى دانم ، شامیان این جور هستند. بنابراین تو در شهر ما غریبى ، مهمان ما هستى ، بیا منزل مهمان ما باش ، تو را پذیرایى كنیم ، اگر آذوقه ات كم باشد به تو آذوقه مى دهیم ، این مرد مى گوید: ناگهان حالتى به من دست داد دوست داشتم زمین شكافته شود به زمین فرو بروم .(10)

ابن اثیر مى گوید: امام موسى بن جعفر (علیه السلام )، بدان جهت كاظم (فرو برنده غضب ) نام گرفت كه همواره به كسانى كه به او بدى مى كردند، نیكى مى نمود.(11)

لیس الجمال باءثواب تزیننا                 ان الجمال جمال العلم و الادب

زیبایى نه به جامه اى است كه خود بدان آراییم ؛ زیبایى ، زیبایى دانش و فرهنگ و ادب است .(12)


منابع:

1-  بحار الانوار، ج 76، ص 14- 15، باب 98 ح 5

2- بحارالانوار ج 43، ص 319 باب 13، ذیل حدیث 2

3- شرح نهج البلاغه ، ج 1 ص 11

4- بحارالانوار ج 43 ص 343، باب 16 ح 15

5- بحارالانوار، ج 46، ص 67، باب 5 ح 34

6- بحارالانوار، ج 43، ص 350، باب 16،ح 24

7- فرقان (25): 63

8- بحارالانوار، ج 4 ص 332 باب 98 ح 14

9- دیوان منسوب به امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) ص 82 بند 37

10- منتهى الامال ، ج 1 ص 600- 601

11- منتهى الامال ج 2، ص 345

12- دیوان منسوب به امیرالمؤ منین (علیه السلام )، ص 76 بند 32

تهیه و تولید : محمد حسین امین ،گروه حوزه علمیه تبیان