تبیان، دستیار زندگی
گروهی از نویسندگان از روایات شهری به ستوه آمده بودند و برای همین هم به روستا‌ها پناه آوردند. این نویسندگان به دنبال ایجاد فضاهای تازه بودند و هیچ تمایلات ایدئولوژیک نداشتند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان، روستایی و شهری

مصاحبه ی اختصاصی تبیان با محمدجواد جزینی


گروهی از نویسندگان از روایات شهری به ستوه آمده بودند و برای همین هم به روستا‌ها پناه آوردند. این نویسندگان به دنبال ایجاد فضاهای تازه بودند و هیچ تمایلات ایدئولوژیک نداشتند.


محمدجواد جزینی

محمد جواد جزینی مدرس، نویسنده و منتقد داستان تا کنون کتاب‌های مختلفی چون، "خرم خونین جاودانه"،"  الفبای داستان نویسی"،"آشنایی با داستان کوتاه"،" کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند"،"مسافران اتاق شماره 17 "،" مردها فقط در ساحل زنده می‌مانند"،" سرباز قمقمه‌های خالی"،" زنی با كفش‌های پاشنه بلند" را به بازار کتاب عرضه کرده است. با او درباره داستان روستایی و شهری گفتگوی کوتاهی کردیم که در زیر می خوانید.

آقای جزینی کار تازه‌ای در دست چاپ دارید؟

بله . کتابی است سه جلدی به نام آشنایی با گونه‌های داستان پلیسی و داستان رئالیسم جادویی که به تازگی جلد سوم آن منتشر می‌شود همچنین کتاب تئوری ریخت شناسی داستان‌های مینی‌مالیستی است که نشر ثالث منتشر کرده است.

کمی درباره این کتاب‌ها توضیحات بیشتری بدهید.

دراین پژوهش گونه شناختی، کوشیده‌ام بستر فکری و فلسفی مینی مالیزم را معرفی کنم. سوابق نشان می‌دهد ایرانی‌ها اغلب هنگام مواجه با پدیده‌های ادبی، به دو شیوه‌ی افراطی برخورد کرده‌اند. یکی پذیرش آن با آغوش باز و کاملا خوش‌بینانه، و دیگری نکوهش‌گرانه و بدبینانه. در این کتاب تلاش کرده‌ام بدون برخورد تجویزی به بررسی پدیده مینی‌مالیزم بپردازم. سعی کرده‌ام نشان دهم که مینی‌مالیزم چیست، از کجا آمده، چگونه شکل گرفته است و در چه چیزی تحول یافته است. از آنجایی که همواره داستان‌های مینی مالیستی را با داستان‌های خیلی کوتاه مثل داستانک، اسکچ یا طرح‌واره، میکروفیکشن یا داستان‌ریزه اشتباه گرفته می‌شود، تلاش کرده‌ام این گونه‌های داستانی را هم بررسی کنم تا تفاوت داستان مینی‌مالیستی با سایر داستان‌های کوتاه مشخص شود.

و درباره مجموعه داستان "کسی برای قاطر‌ها گریه نمی‌کند" نیز توضیحات بیشتری بدهید.

آن مجموعه داستان توسط نشر ققنوس منتشر شد که شامل بیست و یک داستان کوتاه است. دراین کتاب سعی کرده‌ام به زبان و تکنیک‌های تازه آن دست پیدا کنم.

شما یک مجموعه ده جلدی نیز در دست چاپ دارید از آن چه خبر؟

آن مجموعه به نام " آشنایی با داستان کوتاه" است. در واقع یک مجموعه ده جلدی است با هدف معرفی گونه‌های داستان کوتاه که انتشارات نیلوفر سپید آن را منتشر می‌کند. جلد نخستین مجموعه شامل دو مقاله پژوهشی است با عنوان " ریخت شناسی داستان‌های پلیسی" که به بررسی خاستگاه‌های فکری و فلسفی این گونه داستان‌ها می پردازد. جلد دوم " داستان کودک و نوجوان" نام دارد که اشاره ای هم به نقش تربیتی داستان کودک و نوجوان شده است. جلد سوم هم " آشنایی با داستان‌های جاودویی" است. در این گونه داستان‌ها خواننده با دنیایی واقعی رو به رو است که در آن اتفاقی خارق‌العاده روی می‌دهد.

شاه ادعا می‌کرد ایران در آستانه دروازه‌های تمدن است و نویسندگان برای مخالفت با این اعتقاد هر چه می توانستند از تمدن گلایه و شکایت می‌کردند و مظاهر تمدن را به فاجعه‌ترین شکلش نشان می‌داند تا مخالفتشان را با شاه بیان کنند.

آقای جزینی شما چقدر به نام گذاری داستان‌های شهری و روستایی معتقد هستید؟

بحث موافق بودن و مخالف بودن نیست مسئله این است که در سال‌های دهه سی که پایه ‌های داستان نویسی در ایران ریخته شد این نوع داستان درکانون شهری شکل گرفت. یعنی اولین تجربه داستان نویسی از آن نویسندگانی بود که در شهر زندگی می‌کردند و خاستگاه شهری داشتند و از نسل متوسط به بالای شهری بودند. طبیعی بود که دغدغه‌های شهری در داستان‌هایشان نمود خیلی بیشتری داشته باشد. موج داستان‌های شهری ادامه داشت تا این که در دهه چهل چند اتفاق مهم باعث شد داستان‌های روستایی نوشته شود و نویسندگان به سمت داستان‌های روستایی گرایش پیدا کنند. یکی ازآن جریانات مسائل سیاسی کشور بود. بعضی از گرایشات سیاسی آن روزگار، معتقد بود که آگاهی اجتماعی از دل توده‌های کارگری شروع می‌شود و باید آگاهی به کارگران داده شود اما جریانی مخالف آن ظهور کرد که معتقد بود باید آگاهی از روستا‌ها شروع شود.در حالی که آن زمان سواد حتی در شهر‌ها هم نبود چه رسد به روستاها. و بعد موضوع انقلاب سفید مطرح بود که شاه ادعا می‌کرد ایران در آستانه دروازه‌های تمدن است و نویسندگان برا ی مخالفت با این اعتقاد هر چه می توانستند از تمدن گلایه و شکایت می‌کردند و مظاهر تمدن را به فاجعه‌ترین شکلش نشان می‌دادند تا مخالفتشان را با شاه بیان کنند. نشان دادن فقر و بدبختی ایرانیان در مقابل این ادعای شاه یکی از شگرد‌های مخالفت ورزی نویسندگان بود و این بدبختی‌ها و فقر را در شهر پیدا نمی‌کردند و چه جای مناسبی بهتر از روستا‌ها برای نشان دادن بیچارگی مردم در روزگار شاه بود؟ البته جریان زیبایی شناسی هم وجود داشت. گروهی از نویسندگان از روایات شهری به ستوه آمده بودند و برای همین هم به روستا‌ها پناه آوردند. این نویسندگان به دنبال ایجاد فضاهای تازه بودند و هیچ تمایلات ایدئولوژیک نداشتند.

ولی دغدغه های شهری هنوز به حدی نرسیده بود که مردم و نویسندگان به حد انزجار از آن رسیده باشند و برای فرار از آن به روستاها پناه ببرند.

در پژوهش‌ها و نقد و بررسی آثار دهه مشروطه این طور بر می‌آید که نویسندگان از فضاهای تکراری شهری گلایه می‌کنند و این بازگشت به روستاها در واقع یک تمایل آگاهانه برای گریز از شهر به روستا بوده است. این موضوع در مصاحبه‌ها و گزارش‌هایشان هم همین نکته دیده می‌شود.

ولی مدرنیته هنوز به آن حدی از رشد نرسیده بود که نویسندگان ما زندگی شهری را تماما تجربه کرده باشند و از آن نیز گذشته باشند.

مدرنیته یک امر نسبی بود نه مطلق. آن روزگار هنوز نه مدرنیته به طور کامل آمده بود و نه سنت آن سنتی بود که نویسندگان قصد احیای آن را داشتند. داستان نویسی از طبقه متوسط زاده شد و آن‌ها هم دغدغه های شهری داشتند. فقط همانطور که گفتم مسائل سیاسی باعث شد داستان‌های روستایی شکل بگیرد.

داستان، روستایی و شهری

مشخصه اصلی داستان روستایی چیست؟

داستان روستایی به داستانی گفته می‌شود که اتفاقاتش در بستر روستا و در فضایی غیر از مرکز و پایتخت شکل بگیرد. و دومین مشخصه‌اش این است که اتفاقی در آن رخ دهد که امکان وقوعش در شهر نیست.

می‌توانید برای مشخصه دوم مثالی بزنید؟

مثلا دعوای یک زن و شوهر می‌تواند در هر جایی اتفاق بیفتد. ولی قاچاق آدم نمی‌تواند در شهر اتفاق بیفتد بلکه باید در مرز صورت بگیرد. یا مثلا امکان ندارد ساکنان یک شهر بچه حرام‌زاده‌ای را به دریا بیندازند. یا در شهر اتفاق نمی‌افتد که دختر بچه 9 ساله‌ای را به عقد پیرمردی 90 ساله در بیاورند. این اتفاقات در بافت روستا شکل می‌گیرد.

در داستان‌های روستایی نویسندگان گویش‌های محلی را هم در داستان وارد می‌کنند و این خطر را به وجود می‌آورند که مخاطب را از دست بدهند. گاهی چنان این گویش‌ها از حد می‌گذرد که مخاطب فارسی زبانی که به‌ آن گویش آشنایی ندارد از داستان فاصله می‌گیرد.

یکی از ویژگی‌های داستان‌های روستایی عنصر جغرافیای مکانی و جغرافیای فرهنگی آن روستا است. اما نویسندگان با ترفند شبه زبان این مشکل را بر طرف می‌کنند. هر داستانی که روستایی است به زبان روستا نوشته نمی‌شود. مثلا هر وقت می‌خواهند زبان عربی به کار ببرند یک ال اول کلمه‌ها می‌آورند البته این کاربرد ابتدایی شبه زبان است. شبه زبان زبانی است ما بین زبان رسمی و زبان محلی. برای مثال من شما را ارجا می دهم به فیلم امام علی. بازیگران به زبانی حرف می‌زدند که زبان ما نبود اما زبان عربی هم نبود.

ممکن است روستایی بودن داستان را تنها به محیط و شرایط جغرافیایی آن منحصر نکنیم بلکه به شخصیت‌ها سرایت بدهیم؟

متوجه اصل سوال شما نشدم.

برای مثال من سه خواهر آنتوان چخوف را نمونه می‌آورم . این داستان در روستا می‌گذرد اما شخصیت‌های اصلی داستان با این که روستایی هستند و در روستا زندگی می‌کنند اما خودشان را متعلق به روستا و فرهنگ آن نمیدانند بلکه انسان‌هایی کاملا مدرن هستند که به چند زبان مسلط هستند. آنها روی فرهنگ روستایی تاثیر می‌گذارند و روستا هم روی فرهنگ آنها تاثیر می‌گذارد. این داستان‌ها هم در مقوله داستان‌های روستا حساب می‌شوند؟

این داستان‌ها درواقع جزو داستان‌های توریتسی محسوب می‌شوند. یک نگاه توریست می نویسد کدخدا روی تپه نشسته بود و به غروب دل انگیز روستا نگاه می‌کرد اما می‌دانیم که برای کدخدا غروب اصلا دل انگیز نیست. این بیان، بیان شهری است که برای روستا استفاده می شود. این داستان‌ها ممکن است جایگاه و ارزش ادبی متفاوتی داشته باشد اما به هر حال وجود دارند.  در این داستان‌ها هیچ کدام ازشخصیت‌ها روستا را متعلق به خودشان نمی‌دانند.

فاطمه شفیعی

بخش ادبیات تبیان