تبیان، دستیار زندگی
سام نریمان بر تخت حکمروایی خود منتظر خبری خوش از دایه نشسته بود. دایه وارد شد و خبر تولد پسری را به سام داد. درابتدا دایه از پسر کلی تعریف و تمجید کرد اما زمانی که از موی چون برف پسر گفت سام سراسیمه به سوی پسر رفت ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نمایشنامه زال و سیمرغ (ویژه دانش آموزان ابتدایی)

زال و سیمرغ

مربیان عزیز این نمایشنامه بر اساس حکایتی از شاهنامه فردوسی است.

کتاب شاهنامه ی فردوسی یکی از شاهکارهای جاویدان ادبیات فارسی است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی در شصت هزار بیت سروده شده است. اشعار این کتاب روایتگر زندگی پهوانان و قهرمانان و شکوه و عظمت تاریخ ایران باستان است.

زال و سیمرغ

داستان نمایشنامه:

سام نریمان بر تخت حکم روایی خود منتظر خبری خوش از دایه نشسته بود. دایه وارد شد و خبر تولد پسری را به سام داد. درابتدا دایه از پسر کلی تعریف و تمجید کرد اما زمانی که از موی چون برف پسر گفت سام سراسیمه به سوی پسر رفت و آهی عمیق کشید و دستور داد هر چه زودتر او را از پیش چشمانش دور کنند و به جایی دور ببرند. ماموران پسر را دور از شهر روی قطعه سنگی در کوه های البرز گذاشتند.

کودک بیچاره دور از پدر و مادر از گرسنگی انگشتان خود را می مکید و گاه از گریه بی حال میشد. سیمرغ صدای کودک شنید و به طرفش آمد او را با پنجه هایش برداشت و به لانه خود پیش جوجه هایش برد و اسم آن را دستان گذاشت. سال ها گذشت و دستان در دامان سیمرغ و جوجه هایش پرورش یافت و به جوانی بلند بالا و خوش سیما و قوی پنجه و استوار تبدیل شد.

شبی سام خواب دید که مردی سوار بر اسب به نزدش آمد و مژده پسری به او داد. صبح سام مشاوران و موبدان خود ر فرا خواند و خواب خود را تعریف کرد. مشاور سام خبری آورد که کاروانی از کنار البرز می گدشته و جوانی برومند با تن و رویی درخشان و قامتی بلند دیده است.

سام جریان پسر خود را به موبدان تعریف کرد و گفت که از کرده خویش سال هاست که پشیمان است. پس موبدان به او گفتند که خداوند سک بار دیگر تو را امتحان کرده و باید توبه کنی باشد که مورد رحمتش قرار گیری.

صبح زود سام با لشکری روانه البرز شد . سیمرغ به دستان گفت که آن ها در پی تو هستند . پدرت پایین کوه منتظر توست و با التماس و نیایش به درگاه خداوند تو را می خواهد.

در ابتدا دستان از دیدن پدر امتناع می کند ولی بعد با صحبت های سیمرغ راضی شد که پدر را ببیند و نزد پدر رفت.

سیمرغ چند پر از بالش کند و به دستان داد و گفت هرگاه به یاریم نیاز داشتی یکی از آن ها را در آتش بیفکن، بی درنگ به کمک تو خواهم آمد.

زال و سیمرغ

شخصیت های نمایشنامه:

1-    نقال

2-    مشاور

3-    سام

4-    دایه

5-    سیمرغ

6-    جوجه ی 1

7-    جوجه ی 2

8-    جوجه ی 3

9-    موبد موبدان

10-   موبد1

11-   موبد 2

12-   دستان (زال)

گوشه ای از نمایشنامه:

دستان: چه خبر است؟ امروز آفتاب از کجا طلوع کرده؟ این ها که هستند؟ من تا به حال انسانی در پای کوه ندیده بودم، چه رسد به این گروه!

جوجه ی1 : شاید برای جنگ با ما آمده باشند؟
جوجه ی 2 : نکند می خواهند لانه ی ما را خراب کنند؟
جوجه ی3 : آخر برای چه ، ما که با کسی جنگ نداریم

سیمرغ: هر چند که محال است بتوانند بالا بیایند، اما از این انسان دو پا هر چه بگویی بر می آید. ابتدا باید مطمئن شویم. من گشتی می زنم شاید بتوانم خبری از این ماجرا کسب کنم.

نقال:

سام

سراندر ثریا یکی کوه دید

که گفتی ستاره بخواهد کشید

نسیمی ازو برکشیده بلند

که ناید ازو برکشیده بلند

بدان سنگ خارا نگه کرد سام

بدان هیبت مرغ و هول کنام

.

.

(سیمرغ تمام دامنه را خوب زیر نظر می گیرد و باز میگردد.)

دستان: چه خبر؟

سیمرغ: دستان عزیز، آن ها در پی تو هستند.

دستان: پدر من؟! اما من پدری ندارم، پدر و مادر من تو هستی

سیمرغ: ما پرنده ایم و هیچگاه نمی توانیم پدر و مادر و اقوام تو باشیم.

دستان: اما کسی که فرزندش را در دامنه س کوه بگذارد تا خوراک جانوران شود پدر آن کودک نیست.

.

.

.

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

نویسنده این نمایشنامه مسلم قاسمی است و توسط انتشارات مدرسه به چاپ رسیده  است. برای تهیه کتاب می توانید به فروشگاه اینترنتی تبیان  مراجعه نمایید.

پس از اجرای نمایشنامه در مدرسه، تصاویری از اجرای نمایش نامه را به ایمیل مرکز یادگیری به آدرس

زال و سیمرغ

ارسال نمایید.


مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه: سمیرا بادامستانی

تنظیم: خدیجه آلچالانلو