«پوپک گلدره» - وقتی دقیقتر میبینیم ...
سایه به سایه
امروز به دلیل ناخوشایندی، پوپک گلدره را دقیقتر میبینیم. به دلیل ناخوشایند از دست رفتنش و در این دقیقتر دیدن، نشانههایی از یک بازی پررنگ و بازیگری خوب عیان میشود. آیا این قدر بینی که کمترین غلوی را نیز شامل نمیشود، در امتداد همان حس قدیمی ماست که تا یکی از دست میرود، به سویش هر چه تحسین است روانه میشود؟ یا میخواهیم مانند در گذشتگانی چون فنیزاده، حق مطلب ادا نشده را ادا کنیم؟ هجرت پوپک گلدره از لایهای به لایه دیگر خاک، مرا به یاد هجرت گریس کلی (ستاره سینمای کلاسیک هالیوود) از دنیای هالیوود به اشرافیت حاکم بر موناکو میاندازد؛ آن هنگام که هواداران سینه چاک ستاره سالهای میانی دهه پنجاه میلادی از هنر وی محروم شدند، لایههای پنهانتر کارهای برجستهاش، از سایه به روشنی درآمد و تکریمی شایسته یافت.
پرده آخر
آخرین نقش آفرینی پوپک گلدره، این روزها در سریالی با نام «نرگس» در حال پخش از تلویزیون است، از گلدره و کارهایش در تلویزیون، «دنیای شیرین دریا» و نقش «دریا» در یادمان مانده است و از بهترین کارهای سینماییاش، «موج مرده» را میتوان مثال زد.
نرگس با بازی گلدره، خواهر بزرگتر یک خانواده سه نفره است؛ خانوادهای که پدرش را از دست رفته میبیند و نرگس با مادر و خواهر کوچکترش زندگی میکند، مادری که با بیماری خویش، ناامیدانه دست و پنجه نرم میکند و خواهر که دل به جوانکی باخته است. اینک مسوولیتی که نرگس بر شانههایش حس میکند او را به سوی نقشی با کارکردی دوگانه سوق میدهد؛از یک سو مانند آژانس شیشهای، در یک شرایط بحرانی و غیرمعمول مادرش را باید برای عمل جراحی به خارج از کشور ببرد و از یک سو، پای درددلهای خواهر دلباختهاش مینشیند. حس مسوولیتپذیریاش نسبت به خواهر کوچکتر، او را به صحبت کردن با پسرکی که دوست خواهرش است میکشاند تا از او بخواهد صبر پیشه کند و چشم به فرجام کار درمان مادرش بدوزد.
نرگس چون دختر است و همچنین خواهر، بیشتر از هر کسی توانایی همذات پنداری و درک متقابل دغدغههای عاطفی او را دارد. اما از سهم بسیارش در سرنوشتی که در انتظار دختر جوان است، چشم نمیپوشد. در واقع، این سنگ صبور نه تنها باید خوب بشنود بلکه کاری هم باید بکند...
در فقدان پدر، نقش محوریاش مفقود نشده است و به نرگس واگذار شده است. پس باید به انتظار نشست و در هفتههای آتی مشاهده کرد سرگذشت پرفراز و نشیب نرگس چه سرنوشتی مییابد و به چه عاقبتی میانجامد.
زیرپوست بازیگر
یکی از خطوط ظریف کارنامه بازیگرانی که هم در سیما و هم در سینما حضور داشتهاند و حضور دارند، چگونگی ارائه تفاوت این دو نوع بازی در نقشآفرینی خود است. یعنی به این شناخت رسیده باشد که مدیوم سینما چه نوع بازی غلو شدهای را طلب میکند و از رسانه تلویزیون چطور میتوان با مخاطب هم کلام شد. از تفاوتهای عمده این دو نوع بازی، در فرصت یافتن بازیگر در سریالهای تلویزیون در ایفا و القای یک نقش و احساسات متعلق به آن است. یک پرسوناژ در تلویزیون، سکانسهای بیشتری در اختیار دارد تا شناسنامه یک نقش را بازشناساند. در حالی که بازیگر سینما، با یک نوع بازی به نام بازی زیرپوستی این کمبود موجود در بازه زمانی و حرکتی را جبران میکند. اصلیترین نسخهای که برای مقایسه کاراکتر پوپک گلدره در دو رسانه فوق در دست است، فیلم موج مرده با کارگردانی ابراهیم حاتمی کیاست.
اصلیترین مؤلفه بازیگری پوپک گلدره چه در سینما و چه در تلویزیون، غلیظ بازی کردن او است. بازیگران متداکتینگ مانند آل پاچینو، در فرو رفتن در نقشی که ما از آن به نام بازی غلیظ یاد میکنیم، کارنامه شایستهای را رقم زدهاند. پوپک گلدره در موج مرده، چنان در قالب یک دختر احساساتی و پرشور بندرنشین فرو رفته است که تمام دیوانگیهای عاشقانه و شیطنت بارش در عشقی که به پسر فرمانده راشد میورزد، باورپذیر مینماید. از آن سو در تمام فیلم از خانوادهاش چیزی نمیبینیم، در نتیجه، حس استقلال و خود باوری و خودباوریاش به راحتی فرصت بیان شدن و نمایش بر پرده سپید سالنهای سیاه را مییابد. «موج مرده» نمونه خوبی برای آگاهی یافتن از میزان غلظت بازی پوپک گلدره است، البته در مدیوم سینماییاش، غلظتی که البته در احساسات عاشقانه و استقلال طلبانهاش بیشتر به چشم میآید.
گلدره، پیشتر نیز در دنیای شیرین دریا، نوع تلویزیونی فرو رفتن در نقش دختر پرشور و شر و احساسات شمالی را نمایش داده بود. به واقع نوعی تقسیم کردن تصاعدی این غلظت در آن سریال به چشم میآمد و همین وظیفه در سریال «نرگس» در نیمهای از کار کرد دوگانهاش که به حوزه روابط عاطفی و فهمیدن احساسات خواهر نرگس اختصاص دارد، نیز به او احاطه شده است. غلیظ بازی کردن در تلویزیون میطلبد، بدون آنکه در آن تقسیم کردن تصاعدی که گفته شد از پررنگی حس القایی کاسته شود، ابراز پلهای آن رعایت شود که پلههایش قسمتهای مختلف و پیاپی سریال هستند که در مقابل وقایع پشت سرهم که ردیف میشوند، واکنش مناسبی در گسترش پررنگ اما همگام و هم شتاب یا داستان داشته باشد.
در چند قسمتی که از پخش سریال نرگس گذشته است، پوپک گلدرهای که همیشه چه در نقش دختر اکتیو شمالی و چه در نقش دختر شورانگیز جنوبی این غلظت را مثالزدنی و به صورتی بسیار بارز نشان داده است، از سیر طبیعی داستان، جلو نزده است و تا اینجا یعنی کامیابی در تقسیم باورپذیر غلظت نقشش.
حس استقلال و خودباوری او در «موج مرده»، اینجا در سریال نرگس به تکامل شخصیتی رسیده است تا توانایی تقبل مسوولیت را داشته باشد. در واقع آن حس درونی، حال کار کرد اجتماعی (در سیری از خانواده تا جامعه) یافته است و باید به انتظار نشست تا نتایج این رشد را در نوع ارائهاش از سوی پوپک گلدره دید. او همیشه، توانسته انتظارات را برآوره سازد و این بار هم ....
بهنام بورخانی - بانی فیلم
لینک:
دلیل استقبال مردم از نرگس و خاطرات شون کانری
مجموعه تلویزیونی "نرگس" در تلویزیون